«عدهاى، سازندگى را با مادی گرایى، اشتباه گرفتهاند. سازندگى چیزى است، مادیگرى چیز دیگرى است ... امروز عدهاى به اسم سازندگى خودشان را غرق در پول و دنیا و مادهپرستى مىکنند. این سازندگى است؟ ... کارى که دشمن از لحاظ فرهنگى مىکند، یک «تهاجم فرهنگى» بلکه باید گفت یک «شبیخون فرهنگى» یک «غارت فرهنگى» و یک «قتل عام فرهنگى» است. امروز دشمن این کار را با ما مىکند» این قسمتی از بیانات رهبر معظم انقلاب در 22 تیرماه 1371 است، برهه ای که همزمان با روی کار آمدن دولت سازندگی، با تغییر رویکرد محسوس در فضای فرهنگی کشور بسیاری از شاخص ها و معیارهای اصیل و انقلابی دچار دگرگونی شد و این همان نکته ای است که رهبر انقلاب به کرات نسبت بدان انذار داده اند.
حمایتهای گسترده مردمی از انقلاب اسلامی در دهه اول انقلاب، سازمانهای امنیتی امریکا، استراتژی جنگ نرم را جایگزین جنگ سخت و حملات نظامی کردند و در این راستا ارتباطگیری و استحاله نیروهای سیاسی و فرهنگی داخل کشور از یکسو و گسیل تولیدات فرهنگی غربی از سوی دیگر، در دستور کار قرار گرفت.
در سال 1368 سازمان سیا با همکاری سرویس اطلاعاتی آلمان و واسطهگری «علی امینی» کنفرانس «هامبورگ» را برگزار نمود. سلطنتطلبان و جناحهای چپ و راست اپوزیسیون خارج از کشور، پس از شرکت در این کنفرانس، مشی و گفتمان خود را رسماً تغییر دادند. جمعبندی مسائل مطرحشده در کنفرانس هامبورگ به این صورت بود که پایگاه مردمی و اجتماعی جمهوری اسلامی غیرقابل خدشه است و باید با برنامههای فرهنگی زمینه را برای استحاله مسئولین نظام و سپس مردم فراهم کرد.
«دیوید کیو» مأمور سیا و رابط آن سازمان با برخی از این گروههای ضدانقلاب، در جلسهای توجیهی، استراتژی مورد نظر امریکا برای براندازی جمهوری اسلامی را چنین بیان میکند:
«مهمترین حرکت در جهت براندازی جمهوری اسلامی، تغییر فرهنگ جامعه فعلی ایران است و ما مصمم به آن هستیم.»
همچنین «غلامحسین میرزاصالح» که در تئوری بازگشت به تهران سفر کرده بود، پس از دستگیری در برنامه تلویزیونی «هویت» با اشاره به جابهجایی در استراتژی دشمنان انقلاب اسلامی، بویژه امریکا اظهار داشت:
«دولت امریکا، بخصوص کنگره امریکا، در این اواخر دیگر حامی و پشتیبان گروههای تندرو... نیست و علت آن هم این است که این برنامه... در سالهای اخیر... عملاً با شکست مواجه شد. این شکست، در واقع نقطه ضعفی است که از آن طریق، کنگره به عناصر سیاست خارجی فشار آورده و خواستار این شده که از طریق عناصر فرهنگی... مقدماتی فراهم بشود که جامعه، نظرش راجع به نظام، خودش دگرگون شود و عوض شود.»
از این پس تغییر الگوی رفتاری و گفتمان اپوزیسیون خارج از کشور، در نشریات ضد انقلاب منعکس میشود. «صدرالدین الهی» از کارگزاران مطبوعاتی در رژیم گذشته و از همکاران رادیو لسآنجلس، یک ماه پس از کنفرانس «برلین» در مقالهای مینویسد:
«مبارزه سیاسی چیزی همتای یک مسابقه ورزشی است. وقتی گروهی در یک مبارزه سیاسی میبازد، درست مثل یک تیم ورزشی، اولین کارشان قبول شکست است... در قضیه سیاسی هم همینگونه است: اول باید باخت را باور کرد و... مثل هر تیم در میدان باخته، باید در فکر آن باشیم که دور بعدی مسابقه را چگونه برد؟... پس استراتژی مبارزه، از این به بعد، به جای مبارزه مسلحانه و به کار بردن واژههای براندازی، سرنگونی، واژگونی و یا زدوبندهای سیاسی به صورت اعلامیه، بیانیه و خطابه کاربردی ندارد.»
وی در ادامه به صورت ضمنی، شیوه نفوذ و استحاله را فاش میکند: «اما یک راه وجود دارد؛ راهی که ما را به بقای واقعی میرساند... یعنی این دور مسابقه را، به صورت یک مبارزه فرهنگی آغاز کنیم. مبارزه فرهنگی در تمام زمینهها، تئاتر، سینما، ورزش، شعر، موسیقی، نقاشی و غیره... حکومت تهران را فقط با سلاح فرهنگ میتوان خلع کرد و دستبسته، تحویل مردان سیاست داد.»
در تداوم این روند، «ایرج گرگین» از نویسندگان مطبوعات ضد انقلاب، در نشریه «رایگان» مینویسد:
«با سلاح فرهنگ بهتر میتوان به جنگ نظام رفت... مبارزه بدون زمینهسازی فرهنگی فراهم نمیشود و در واقع، آنهایی که در جستوجوی راه خروج از وضعیت کنونی هستند، باید بیش از هر چیز به مبارزه فرهنگی توجه کنند.»
تغییر گفتمان و قواعد رفتاری اپوزیسیون خارج از کشور، از حلقههای سلطنتطلب آغاز شد. سپس ملیون و گروههای موسوم به راست ضدانقلاب را دربر گرفت. در ادامه نیز گروههای مارکسیستی موسوم به چپ ضدانقلاب، با تغییر الگوی بازی سیاسی، به راهبرد استحاله جمهوری اسلامی از درون روی آوردند.
«حسین لاجوردی» از عناصر فراماسونر و سلطنتطلب مقیم خارج، در جلسه «کلوپ روتاری» ـ یکی از شاخههای شبکه فراماسونری ـ طی اظهاراتی که مبین تغییر مشی جریانهای سلطنتطلب است، میگوید:
«باید از فکر کودتای مستقیم و سرنگونی منصرف شد، بلکه بایستی از طریق فشارهای بینالمللی و فعالیتهای علمی و فرهنگی، زمینه حضور در ایران و نفوذ در پایگاههای استراتژیک نظام را فراهم کرد و از این طریق، ایران را وادار به تعدیل در اهداف و خواستههایش کرد.»
با تغییر استراتژی گروههای ضدانقلاب، جابهجایی صحنه نبرد از عرصه نظامی به حوزههای غیرنظامی، کاملاً مشهود میشود. «فرخ داداشپور»، از عناصر وابسته به رژیم گذشته، در جمع تعدادی از سلطنتطلبان میگوید:
«اگر مبارزه با نظام را 100 کیلومتر فرض کنیم، از کیلومتر صفر تا 95 آن، تنها باید فعالیتهای فرهنگی، سیاسی و تبلیغاتی باشد و ما فعلاً در این وهله هستیم.»
«اسد همایون»، مشاور فرهنگی «پنتاگون» در چرایی تغییر فاز و توجیه رویکرد جدید سلطنتطلبان، اذعان میدارد:
«باید روی کودتا قلم قرمز کشید، زیرا با وجود حمایتهای مردمی از جمهوری اسلامی، امکان کودتا وجود ندارد، موج نظامی و جنگ مسلحانه هم فایدهای ندارد. باید مردم را برانگیخت.»
سلطنتطلبان، ضمن تغییر مشی و گفتمان خود و ایفای نقش در پروژه استحاله جمهوری اسلامی، افقهای مورد نظرشان را چنین ترسیم میکنند:
«اگر ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی جمهوری اسلامی را از آن بگیرند، حکومتی میشود مانند هر دار و دسته مسلح دیگر که روی یک کشور افتادهاند و آن را تا سرحد مرگ میدوشند... پیکار فرهنگی در واقع، نفی جوهره و ماهیت نظام جمهوری اسلامی است.»
همچنین «بهزاد کریمی» از فعالان ضد انقلاب مقیم خارج، در اظهاراتی تصریح میکند:
«[تفکر] فقاهتی باید برود تا جامعه دوباره در روال و مدار رشد و ترقی قرار بگیرد.»
گروهک «جمهوریخواهان» نیز با پیوستن به پروژه استحاله، به تکمیل هرچه بیشتر این پازل کمک میکند. «بیژن حکمت» از اعضای مرکزی «جمهوریخواهان» میگوید:
«در سابق فکر میکردیم که کار سیاسی، از کار فرهنگی مهمتر است، اما اکنون به این نتیجه رسیدهایم که کار فرهنگی هم همانقدر اهمیت دارد. حالا در میان ما، بحث بر سر این است که جامعه باید به تغییر تدریجی سوق داده شود.»
پس از تغییر الگوی رفتاری گروههای سلطنتطلب، حلقه دیگری از ضدانقلابیون خارج از کشور، موسوم به «ملیگرا»ها نیز مناسبات جدید را میپذیرند.«احمد انواری» از اعضای «جبهه ملی» در توجیه گرایش به پروژه استحاله جمهوری اسلامی میگوید:
«بنده معتقدم در مملکتی که بمب و جنگ ایران و عراق و جنایاتی که در حقش کردند، نتوانست خللی در ارکانش بهوجود آورد، نمیتوان با اینگونه بازیها و ترفندها [نظیر خطمشی مسلحانه و جنگ چریکی] ضربهای به او زد... بنابراین باید درصدد باشیم که مشکلات را قدم به قدم از جلوی پا برداریم و با رعایت دقایق، موجبات استحاله در رژیم را از «سختگیری» به «تساهل» فراهم سازیم.»
نشریه «ملیون ایران»، ارگان بقایای جبهه مرتد ملی، با انتشار سخنان «احمد انواری» مینویسد:
«اگر ناگزیر شدهایم که به استحاله درونی رژیم گردن بگذاریم، باید... بهمنظور ایجاد محیط مساعد برای مبارزه سیاسی، از مقابله با هر جریان مسالمتجوی داخلی احتراز نماییم.»
گام دیگر در ایجاد تغییر الگوی رفتاری و گفتمان گروهکهای ضدانقلاب خارج از کشور، ورود جریانهای مارکسیستی، موسوم به چپ ضدانقلاب، در این پروژه بود. «حزب توده»، «سازمان فداییان خلق (اکثریت)» و... که تا پیش از این در تبلیغات خود، نظام اسلامی را سازشکار معرفی کرده و خواستار مبارزه بر ضد امپریالیسم بودند، با عبور از دهه 60 و فروپاشی شوروی، برای ادامه حیات سیاسی، گفتمان خود را تغییر دادند و به سلطنتطلبان و ملیگراها ملحق شدند. آنها راهبرد استحاله را به عنوان عملیترین راهکار مقابله با جمهوری اسلامی در دستور کار قرار دادند.
حزب توده پس از ناکام ماندن در براندازی از طریق کودتا و متواری شدن بقایای آن به خارج از کشور، همچنان خواستار براندازی نظام اسلامی بود، تا اینکه بخشی از عناصر مرکزی این حزب، به مناسبت چهل و هشتمین سال فعالیت حزب توده، با انتشار بیانیهای، با صراحت اعلام داشتند که از شعار براندازی دست برداشتهاند و حتی آن را «چپروی» و «عملی کودکانه» نامیدند.
«محسن حیدریان» از عناصر ارشد «حزب توده»، در «پلنوم بیستم» جزوهای را منتشر نمود و با صراحت اعلام داشت:
«... زمینههای عینی و ذهنی سرنگونی رژیم فراهم نیست. بنابراین، اگر ما همه نیروها را بسیج کنیم، تغییرات مربوط به استحاله را میتوانیم تقویت کنیم. نقش ما در استحاله رژیم بسیار مؤثر است... ما باید تلاش کنیم بین دو جناح حاکمیت بازی کنیم و برای این کار بایستی به تشکیل جبهه «صلح و آزادی» با شرکت بخشی از حاکمیت، مبادرت ورزیم.»
«حیدریان» به عنوان مشاور کمیته مرکزی حزب توده، با تأکید بر تئوری استحاله، به عنوان عملیترین راهبرد برای ایجاد تغییر حاکمیت، تصریح میکند:
«سیاست ما باید تشکیل جبهه ضد دیکتاتوری و ولایت فقیه باشد؛ یعنی تلاش برای جلب نیروهایی که جمهوری اسلامی را میخواهند، ولی ولایت فقیه را نمیخواهند باشد.»
هفتهنامه «کار»، ارگان سازمان الحادی «فداییان خلق» نیز تغییر مواضع و گفتمان این سازمان را به نمایش میگذارد و به نقل از یکی از اعضای این گروهک مینویسد:«... به نظر من، به خطا رفتهایم و باید از آن درس گرفت... من دیگر خود را پیرو راه «بیژن جزنی» [یکی از نظریهپردازان حرکت مارکسیستی پس از کودتای 28 مرداد در ایران] نمیدانم. من به عنوان یک روشنفکر، دموکرات و رفورمیست [اصلاحطلب]، راهحل غلبه بر معضل جمهوری اسلامی را با توجه به تجربههای گذشته، اولاً در کار روشنفکرانه در میان تودهها و ثانیاً در کاربست تدابیر مناسب، برای ایجاد فشار به رژیم میدانم.»پروژه استحاله با پشتسر گذاشتن دوران جنینی، در سال 1368 وارد مرحله جدیدی میشود و نفوذ و استحاله با چراغ روشن، در دستور کار قرار میگیرد. در این نقطه از منحنی، عملیات استحاله آشکار شده است؛ الگوی رفتار و گفتمان ضد انقلابیون مقیم خارج، از براندازی نظامی به استحاله (براندازی غیرنظامی)، تغییر ماهیت یافته و نشریات روشنفکری نیز با رشد کمی و کیفی فزاینده به فضاسازی در داخل کشور پرداخته است. پایان یافتن صورت نظامی جنگ و رحلت امام خمینی(ره) در این مقطع از منحنی استحاله، از یکسو کارگزاران استحاله را به بازگشت و تأثیرگذاری در داخل و تسریع روند استحاله ترغیب مینماید و از دیگرسو، فاز جدید نفوذ و استحاله به صورت چراغ روشن را با تهاجم به مرزهای اخلاقی و اعتقادی جامعه، ایمان، باورهای دینی و ماهیت نظام اسلامی آغاز میکند. این مرحله، بیآنکه جنبه حسی و تجربی آن ملموس باشد، زیرساخت تهدید را بهوجود میآورد.
مقام معظم رهبری در 7 آذر ماه 1368 نخستین هشدار را نسبت به رویکرد جدید دشمن به عرصه فرهنگی اعلام داشتند و بعدها با تعبیر «شبیخون فرهنگی»، ابعاد و عمق توطئه را تشریح نمودند. معظم له، با سخنرانیهای فراوان، کوشیدند اذهان مردم و مسئولان را به عملیات پیچیده دشمن، متوجه نمایند. ایشان در دیدار با فضلای حوزه علمیه قم فرمودند:
«یک جبههبندی عظیم فرهنگی که با سیاست، صنعت، پول و انواع و اقسام پشتوانه همراه است، الآن مثل یک سیلی راه افتاده که با ما بجنگد. جنگ هم، جنگ نظامی نیست. بسیج عمومی هم در آنجا هیچ تأثیری ندارد و آثارش هم طوری است که ما تا به خود بیاییم، گرفتار شدهایم.»
رهبر معظم انقلاب اسلامی، با تأکید بر این نکته که هدف دشمن در تهاجم فرهنگی، مبارزه با تفکر اسلامی است، طی بیاناتی در سوم مرداد ماه 1370 هـ . ش، فرمودند:
«ما باید تهاجم فرهنگی را یک مقوله حقیقی و جدی به حساب بیاوریم. مبارزه فرهنگی با تفکر اسلامی و جمهوری اسلامی، دارای شاخهها و شعبات متعددی است که اگر واقعاً انسان بخواهد آنها را بررسی و احصا کند، خواهد دید که عرصه بسیار گستردهای دارد. فرضاً تفکر سیاسی اسلام، در مطبوعات، در کتابهای مختلف و در ترجمهها، حتی در تاریخنویسی، زیر سؤال میرود. بالاخره این انقلاب بر مبنای تفکر سیاسی اسلامی بنا شده است. اگر اسلام یک تفکر سیاسی نداشت، یک انقلاب بر مبنای اسلام انجام نمیگرفت و یک نظام براساس آن به وجود نمیآمد.... ما اکنون شاهدیم که بسیاری از مقالات، کتابها، تاریخنویسیها و بیوگرافینویسیها، بر پایه رد طرز تفکر سیاسی حاکم بر نظام جمهوری اسلامی استوار است. یک وقت، یک نفر مخالف فکری است و بر این مبنا مقاله یا کتاب مینویسد. ما انتظار نداریم چنین چیزی نباشد و عکسالعمل مهمی را نیز نباید در پی داشته باشد. ممکن است علیه توحید هم کسی کتاب بنویسد. این اشکالی ندارد... اما زمانی انسان از قرار دادن اینگونه کارها در کنار هم و از تأمل در مجموع آنها به نقشهای حساب شده پی میبرد و اینکه این امر تصادفی نیست و نیت و ارادهای پشت سر قضیه است.»
بیتردید فرهنگ، اساس هویت هر ملت و مبنای تمام کنشها و واکنشهای آن به شمار میرود. از اینرو روش اداره کشور و نظام حکومتی آن نیز مانند هر مقوله دیگری، بر پایه اعتقادات و فرهنگ عمومی مردم آن کشور استوار خواهد بود، به گونهای که میتوان ادعا کرد با دگرگونی در فرهنگ ملتها، تغییراتی در نظام حکومت آنان به وجود خواهد آمد و سنت الهی هم بر این مهم قرار گرفته است که «خدای حکیم، وضعیت هیچ امتی را دگرگون نمیسازد، مگر آنها خود دگرگون شوند.»
به گزارش فارس پایگاه خبری فرانسوی زبان "ولترنت " در مقالهای به قلم تیری میسان نوشت: سالها بعد از وقوع حوادث 11 سپتامبر، "اریک رینود " (Raynaud) روزنامهنگار فرانسوی کتابی در مورد وضعیت اعتراضات و مخالفتها نسبت به روایت دولت آمریکا از این حوادث منتشر نموده است. هر چند که مقامات دولت آمریکا همچنان بر روی صحت روایت خود از این حوادث پافشاری میکنند با این حال دیگر هیچ کارشناس خبرهای با دفاع از مطالب طرح شده در جزئیات حوادث اعتبار خود را به مخاطره نمیاندازد.
در بخش اول مصاحبه مفصل تیری میسان روزنامهنگار فرانسوی با رینود خواندیم که گزارش سال 2004 کمیسیون موسوم به بوش – چنی نتیجه عکس داد و تردیدهای مردم درباره حادثه 11 سپتامبر را تشدید و تقویت کرد و حالا بسیاری از مسایلی که روزی به عنوان عقاید افراد ضد آمریکایی خوانده میشد به باور قطعی درباره جزئیات حادثه 11 سپتامبر تبدیل شده است.
در بخش دوم این مصاحبه میخوانیم: مخاطبان خیلی زود در مرحله ابراز احساسات ناشی از مشاهده و ملاحظه اخباری قرار میگیرند که دولت آمریکا بر جریان آنها نظارت داشت. رسانهها صحنههای ناگواری را به مردم نشان میدهند. قبل از هر چیز دو برج غول پیکری را نشان دادند که فرو ریخت و سه هزار کشته بر جای گذاشت. مدت زمان بسیاری لازم بود تا مردم بپذیرند که فرو ریختن برج شماره 7 از اهمیتی اساسی برخوردار بوده است و همین مطلب پاشنه آشیل سناریوی بوش از روایت حوادث 11 سپتامبر است. امروز دیگر افرادی که از نزدیک این پرونده را دنبال میکنند به این مسئله وقوف کامل دارند. بله. چنین وقوفی به مسئله حاصل شده است اما کسب همین وقوف نیز نیازمند گذر زمان بوده است. با این حال حتی امروز نیز کافی است تا این سوال بدون مقدمهچینی در سطح جامعه طرح شود که چند برج در روز 11 سپتامبر فرو ریخت؟ از هر 10 نفر پاسخگو به این سوال 9 نفر پاسخشان 2 برج خواهد بود اما شاید هنوز برای طرح سوال در مورد آتشسوزی کاخ سفید و استفاده مهاجمان از کدهای تلفنی رئیس جمهوری کمی زود باشد. دلیل آن هم این نیست که اطلاعات در این زمینه قابل صرفنظر بوده باشند بلکه چنانکه "پل پلوگ " نیز اشاره نموده است شاید لازم باشد تا کار را به گذر زمان بسپاریم.
** مدیران شرکتهای مستقر در مرکز تجارت جهانی روز 11 سپتامبر در محل کار خود نبودند
جیمی مکینتایر در گزارش مستقیم خود در روز 11 سپتامبر شهادت میدهد که هیچ هواپیمایی در برخورد با ساختمان پنتاگون منهدم نشده است. او بعداً سخنان خود را پس میگیرد و از آن پس نقش سگ محافظی برای نسخه دولتی آمریکا از 11 سپتامبر را ایفا میکند.
* تیری میسان: اما حوادث ذکر شده در کتاب شما تنها حوادث فراموش شده در جریان حملات 11 سپتامبر نبودهاند. همگان میدانند که در روز حادثه روسای هیچ کدام از شرکتها در دفتر کار خود در مرکز تجارت جهانی نبودهاند چون همگی به نبراسکا رفته بودند. آنها دقیقاً به پایگاه نظامی "آففوت " رفته بودند تا رئیس جمهور نیز در بعد از ظهر آن روز به آنان بپیوندد. آیا میدانید که این اطلاعات در کتاب من گنجانده نشده است و من آن را کمی بعد از چاپ کتاب خود در روزنامه اصلی اسپانیا یعنی روزنامه "ال موندو " به چاپ رساندم و همین روزنامه در حقیقت ناشر اسپانیایی آثار من میباشد. چرا مردم نمیخواهند که تمامی ابعاد یک ماجرا را در ارزیابی خود مدنظر قرار دهند.
- اریک رینود: بله. من هم مطلع شدم که در آن روز تعدای از شوراهای هیئت مدیره شرکتها مستقل از مرکز تجارت جهانی عمل کردهاند. این پدیده مطمئناً در صدر موارد مهم این ماجرا قرار دارد، علی الخصوص به خاطر اطلاعاتی که شما ارائه نمودید. در این مورد هم فکر میکنم که یک بار کافی است که موتور محرکه دستگاه حقیقتیاب به راه افتد و اولین گامهای خود را در این راه بردارد، آنگاه جریان خروج اطلاعات از آن آغاز خواهد شد. در این بخش به بیان واقعیت حوادث 11 سپتامبر در نیویورک و واشنگتن پرداختهام و معیار کار خود را باورهای مورد قبول امروز مردم قرار داده و عناصری را به شکل غیرمحسوس در نگاه اول خواننده در آن گنجاندهام اما خواننده کتاب با کشف این عناصر میتواند به بررسی آنان بپردازد. بهتر است بگویم که من به گمان خود کتابی را در مورد حوادث 11 سپتامبر به نگارش درآوردهام که مردم چشم گیرترین ابعاد آنرا در حافظه خود ضبط و حفظ کردهاند.
با معیار قرار دادن اولین واکنشهای صورت گرفته در مورد این کتاب باید گفت که بسیاری از مردم از توهمات خارج شده و نگاهی واقعبینانه به حوادث پیدا کردهاند. پذیرش تمام این موارد سخت و دشوار است اما این حقیقت وجود دارد. این یک مرحله از مجموعه مراحل روشن نمودن افکار مردم است همانطور که هم اکنون گفتم سایر مراحل برنامه نیز به دنبال تحقق مرحله اول محقق خواهند شد اما نگهداشتن خاطره این واکنشها در ذهنمان فواید بسیاری به همراه دارد.
* تیری میسان: کتاب شما به ما نشان میدهد که هر چند هنوز برخی از نهادها و موسسات وجود دارند که روایت دولت آمریکا از حوادث 11 سپتامبر را مورد حمایت خود قرار میدهند و یا کارشناسانی به دفاع از نتیجهگیریهای کلی در گزارش دولتی میپردازند اما با این حال هیچ کارشناس خبرهای با دفاع دقیق از مبحثی خاص و مورد اعتراض در گزارش دولتی اعتبار خود را به مخاطره نمیاندازد. به عنوان مثال همچنان برخی میگویند که نیروهای القاعده به ساختمان پنتاگون حمله کردهاند اما هیچ کارشناسی دیگر جرات آن را ندارد که بگوید که از روی بقایای هواپیمای بوئینگی که در صحنه جنایت سقوط کرده است پی به هویت عناصر القاعده برده است. یا شاید ممکن است برخی به روایت و یا حتی ساخت فیلمی در مورد شورش مسافران هواپیمای ناپدید شده از پنسلوانیا بپردازند اما دیگر هیچ کارشناسی جرات آن را ندارد که بگوید ارتباطات تلفنی که در آن مسافران به وقوع شورشی در هواپیما شهادت دادهاند مورد تایید اوست. چگونه شما این مسئله را توضیح میدهید که برخی هنوز بتوانند بر صحت روایت دولت آمریکا از حوادث پافشاری کنند حال آنکه دیگر هیچ عنصری وجود ندارد که بر اساس آن از آن روایت دولتی حمایت کنند.
** مدافعان روایت دولت از حادثه 11 سپتامبر راهی جز اصلاح مواضع خود یا رسوایی ندارند
- اریک رینود: من فکر میکنم که آنان انتخاب دیگری پیش روی خود ندارند. من در کتاب خود نوشتم که از این پس موقعیتی که آنان برای خود اتخاذ کردهاند غیرقابل دفاع خواهد بود اما براستی آنان چه انتخاب جایگزینی پیش روی خود دارند؟ هیچ راه دیگری ندارند مگر آنکه بر انکار حقایق اصرار ورزند و یا اینکه همانند برخی به چند 100 سال زندان محکوم شوند.
سپس راه صحیح آن است که دیگر کسی با دفاع از نکته خاصی که ادعای صحت و درستی آن مورد اعتراض سایرین است اعتبار خود را به مخاطره نیاندازد. من دو روز قبل مدرکی در مورد پرواز شماره 93 و تماسهای متعدد تلفنی از آن پرواز مشاهده کردم شاید فردی که این نوار را آماده کرده است در کار خود حسن ظن داشته باشد یعنی بتوان گفت که این نوار به قبل از دادگاه "موسائی " بازگردد. در این مورد هم FBI تحت اجبار و فشار قرار گرفته است تا گزارشهایی در مورد گفتگوهای تلفنی تنظیم نماید. FBI همچنین در توضیحات خود گفته است که در سال 2001 از نظر فنی امکان برقرای ارتباط تلفن همراه با یک ایستگاه مخابراتی در زمین آن هم از ارتفاعی که هواپیمای پرواز 93 قرار داشته غیرممکن بوده است. بنابراین برای هر کارشناس خبرهای بحث و گفتگو در این مورد آن هم بعد از اظهارنظری فنی در این حد و اندازه کاری بسیار دشوار است.
هر چند که طرفداران جدی روایت دولتی از حوادث 11 سپتامبر با اینگونه موارد اثبات ادعا روبرو شدهاند و هیچ راهی برای رد آن ندارند ولی با این حال از موضع خود عقبنشینی نمیکنند و البته این مسئله تعجب برانگیزی نیست اما اینکه رسانهها همچنان به این بازی از پیش شکست خورده ادامه دهند جای تعجب بیشتری دارد. اگر بخواهیم این موضعگیری آنان را تعجبآور بدانیم این وضعیت علیرغم وجود تمام نشانههای از پیش هشدار دهندهای وجود دارد که من در چهار یا پنج ماه گذشته به آن اشاره نمودهام. این نشانهها یکباره ظاهر میشوند و به همان سرعت محو میگردند ولی برخی از همکاران ما قادر به مشاهده این نشانهها هستند.
* تیری میسان: شما با اهمیت بسیاری تلاش میکنید تا صرفاً به بازگویی رئوس مطالب مربوط به حوادث و وقایع روی داده در 11 سپتامبر بپردازید و هیچگونه تفسیری از آن به عمل نیاوردید. در مجموع کارشناسان 3 فرض را در مورد ماهیت این حوادث طرح کردهاند:
1- دولت بوش کاملاً در جریان حوادث و حملات انتخاری پیشرو بوده است.
2- دولت بوش از آن مطلع بوده ولی با این حال اجازه داده است تا روی دهد.
3- دولت بوش در تحقق یافتن حوادث دخالت داشته است.
افکار عمومی امروزه به چه شکلی به این حوادث مینگرند؟
- اریک رینود: موضعگیری جویندگان حقیقت و علی الخصوص دیوید گریفین که یکی از مغزهای متفکر این دسته است و من نیز او را ملاقات کردهام در این مورد بسیار روشن است. او در کمال خونسردی به من گفت: «این حملهای با منشاء داخلی بوده است.» بنابر گفته او فرض سوم صحیح است. ما دو نفر تنها در حوالی یک کافه تریا بودیم و این اعتماد او من را متحیر نمود. زیرا ذکر چنین مطلبی از فردی چنین دقیق و در عین حال محتاط که در اظهارنظرهای خود در مطبوعات با رندی و زیرکی سخن میگوید عجیب و حیرتآور بود. هر چند که من در اکثر موارد برای آنکه تمام مطالب مطرح شود خواننده کتاب خود را آزاد میگذارم تا نظر شخصی خود را بسازد. اعتقاد من بعد از سالها مطالعه در خصوص این موضوع آن است که دولت بوش کاملاً در جریان حوادثی قرار داشت که قرار بود در آیندهای نزدیک به وقوع بپیوندد. از سوی دیگر کمبودی در شواهد و مدارک برای اثبات این مسئله وجود ندارد. این حقیقت نیز وجود دارد که بخش اندکی از مسئولین بلندپایه آمریکایی که مطمئناً از جناح محافظهکار آمریکا هستند عاملان این حملات تروریستی را در رسیدن به هدف مورد نظر خود همراهی نمودهاند. برای من سخت غیرقابل باور است که بپذیرم نیروهای اسلامگرا چندین تن مواد منفجره "نانوترمیت " را دستکاری و آنها را به دلخواه خود در سه برج مذکور نصب نمایند.
اما اطمینان گریفین از این مطلب من را منقلب کرد. زیرا من میدانم که او هنوز مطالبی برای نوشتن در خصوص این حوادث دارد و اطلاعات در دسترس او اطلاعاتی دست اول میباشند.
گریفین شخصیت بزرگ دانشگاهی آمریکا به مطالعه کتاب دروغ بزرگ اثر تیری میسان میپردازد تا آنرا اثری احمقانه بداند اما با ملاحظه محتوای این کتاب دچار حیرت میشود و از آن پس به عنوان یکی از رهبران سرسخت جنبش آمریکایی برای کشف حقایق حادثه 11 سپتامبر میشود.
* تیری میسان: در آمریکا جنبش حقیقتیابی ابعاد 11 سپتامبر خواستار آغاز دوباره تحقیق و تفحصی دیگر در این زمینه شده است.
** روزی باید عاملان دولتی کشتهشدگان 11 سپتامبر محاکمه شوند
بنظر میرسد که گمان این دسته از شهروندان آمریکا بر آن است که این پرونده ممکن است یک روز در دادگاهی مدنی مورد قضاوت قرار گیرد و از سوی دیگر استدلالها یا دلیلهایی که دولت آمریکا به آن اشاره میکند، وجود خارجی ندارد. با این حال بدون توجه به نوع تفسیری که ما از این حادثه در ذهن خود حفظ میکنیم، حقیقت آشکار آن است که رسیدگی به این حوادث تنها در صلاحیت قوانین ملی آمریکا باقی نمیماند. از سوی دیگر دولت بوش تمام تلاش خود را به کار گرفت تا حقیقت در پس این ماجرا را پنهان نگه دارد و این کار یا به طور مستقیم توسط دولت یا با وارد کردن واسطهای مانند کمیسیون تحقیق کاخ سفید صورت میپذیرد. با این توصیف طرح درخواستی مانند انجام تحقیق و تفحص قضائی چه معنایی دارد؟
- اریک رینود: من نظری کاملاً موافق با عقیده شما دارم. آنچه که در روز 11 سپتامبر سال 2001 روی داد چیزی جز ساخت توجیهاتی برای موجه جلوه دادن عملیاتی نظامی در افغانستان و بعد از آن در عراق نبوده است. البته طرح حمله به افغانستان و عراق از پیش طرح ریزی شده بود و طبق منطق من اینگونه مسائل و پروندهها در چارچوب دادگاه کیفری بینالمللی قابل بررسی میباشند.
عقیده من بر آن است که رهبران این نهضت حقیقت طلبی از مدتها قبل چنین فکری را در سر داشتهاند اما عجالتاً صدها هزار حقیقتطلب گمنام نیز خود شکایاتی دارند که منتظر طرح و حل آنها از طریق قانونی و قضائی هستند و آنها با کمال جدیت تمام وقت خود را در این کار صرف نمودهاند تا این بار تحقیق و تفحصی ملی و مردمی به عمل آید و کسانی که مرگ سه هزار نفر قربانی این حوادث را موجب شدهاند و یا اجاره قتل آنها را داده و یا در عمل مجرمانه قتل آنها معاونت داشتهاند، محکوم شوند. واضح و آشکار است که طرح چنین درخواستی به منزله قرار گرفتن در مرحلهای ایدهآل است که امکان طرح دعوی در دادگاه کیفری بینالمللی را فراهم میسازد اما این امر نیز با خطر دیگری یعنی اطاله روند تحقیق روبروست. با این حال رهبران حقیقتطلبان این اندیشه را در سر دارند که قبل از شروع هرگونه تحقیق و تفحص به ارائه توصیفی همراه با اغراق در مورد فاجعه 11 سپتامبر بپردازند. وضعیت به هرگونه که باشد دیگر هیچ مانعی بر سر راه این نهضت وجود نخواهد داشت و دلیل آن هم استدلالها، شواهد و مدارکی است که این رهبران اکنون در اختیار خود دارند.
* تیری میسان: حادثه 11 سپتامبر در ایالات متحده آمریکا روی داده است با این حال نتایج و تبعاتی در سطح جهانی به جای گذاشته است. شما سالها راه تحلیل و بررسی عملکرد نهضت حقیقتطلبی را در پیش گرفتید و اکنون تنها برای رفع تکلیف اشارهای مختصر و سریع به عکسالعملهای صورت گرفته در سایر نقاط دنیا نمودهاید. آیا این نوع برخورد شما بدان معناست که تنها اتفاقاتی که در درون امپراطوری سلطه روی میدهد حائز اهمیت است و یا نمیتوان آنرا باور نمود؟
- اریک رینود: مطمئناً نگاه من به اینگونه نیست. علت اتخاذ چنین رویهای در این کتاب آن است که در نگاه من حوادثی با منشا 11 سپتامبر به هیچ وجه قابل تحمل نیست و به همین خاطر من این کتاب را به نگارش درآوردهم. انتخاب چنین زاویه نگاهی برای بررسی حوادث 11 سپتامبر از آن جهت صورت گرفت که در فرانسه شناختی کافی نسبت به نحوه آغاز سومین هزاره میلادی که همراه با فاجعه بوده است، وجود ندارد. در جامعه فرانسه زبان اروپا و علی الخصوص در کشور فرانسه صحبت کردن مردم در مورد حادثه 11 سپتامبر تنها به شکل محکومیت تمام و کمال مسببان این واقعه، دشنام دادن به آنها و ناله و نفرین کردن صورت میپذیرد. خواست من از نگارش این کتاب آن بوده است تا سنگ بنای بحث و گفتگویی سالم میان شخصیتهای بزرگ صاحبنظر آن هم در خصوص پدیدهای بنا گذاشته شود که چهره دنیا را کاملاً تغییر داده است.
واضح است که من با داشتن چنین نگاهی آن هم با بیشترین توجه به حوادث روی داده و حوادثی که اکنون روی میدهند سلطه جابرانه آمریکا بر منطقه خاورمیانه و اهداف بعدی آن در طرح سلطه مانند روسیه و چین را مورد ملاحظه قرار دادهام. تلاش من بر آن بوده است تا مردم در جریان حوادثی قرار گیرند که واقعاً در پس پرده حادثه 11 سپتامبر 2001 روی داده است. اکنون نیز من احتمالاً با کنجکاوی به بررسی ابعاد دیگری از مسئله خواهم پرداخت. بسیارند مطالبی که باید در این خصوص به نگارش درآیند.
حجتالاسلام سیدمحمدرضا میرتاجالدینی معاون رئیس جمهور در امور مجلس که با خبرنگار پارلمانی خبرگزاری فارس در خصوص جلسه شب گذشته نمایندگان مجلس با رئیس جمهور گفتوگو میکرد، با بیان اینکه این دیدار جلسه بسیار خوبی بود، اظهار داشت: حدود 150 نفر از نمایندگان مجلس از اعضای هیئت رئیسه و کمیسیونهای تخصصی پارلمان در این جلسه حضور داشتند.
وی با تأکید بر اینکه فضای بسیار خوب و صمیمی در جلسه مذکور حاکم بود، یادآور شد: در ابتدای جلسه بنده ضمن خیرمقدم به نمایندگان، به پیروزیهای ملت بزرگ ایران در سال 88 و در انتخابات دهم ریاست جمهوری و در مقابل فتنه اخیر اشاره کردم.
معاون رئیس جمهور در امور مجلس افزود: پیروزیهای بسیار بزرگی در سال 88 و با نعمت حضور مردم در صحنههای مختلف و تدبیر رهبری به دست آمد، از اینرو باید به خاطر این نعمت، سپاسگزار مردم باشیم و در سالی که از سوی رهبر معظم انقلاب به نام سال «همت مضاعف، کار مضاعف» مزین شده است، خدمت به مردم را در عرصههای مختلف افزایش دهیم.
میرتاجالدینی در ادامه گفتوگوی خود با فارس به محورهای صحبتهای رئیس جمهور در این جلسه اشاره کرد و توضیح داد: آقای احمدینژاد رئیس جمهوری در این جلسه با اشاره به سال 88، پیروزیهای کشورمان را در عرصههای سیاسی، بینالمللی، صنعت، مسکن و فناوریهای مختلف بیان کرد.
وی اضافه کرد: آقای احمدینژاد همچنین در این جلسه ضمن تشکر از نمایندگان مجلس به خاطر زحماتی که در تدوین و تصویب بودجه سال 89 کشیدند، گفت: نمایندگان مجلس بودجه خوبی را برای سال 89 تدوین کردند که انشاالله با اجرای قانون هدفمندسازی یارانهها نیز مشکلات موجود حل خواهد شد.
معاون پارلمانی دولت در ادامه از نامه رئیس جمهور به علی لاریجانی رئیس مجلس در خصوص قانون هدفمندسازی یارانهها خبر داد و گفت: رئیس جمهور در این نامه خواسته که با کمک مجلس تنگناهای قانون هدفمندی یارانهها حل شود.
وی با بیان اینکه نامه مذکور در خصوص رفع مشکلات قانون یارانههای هدفمند است، تأکید کرد: در این جلسه همچنین تعدادی از نمایندگان با ملاقاتهای انفرادی که با رئیس جمهور داشتند، مشکلات خود را منتقل کردند و برخی نیز پیشنهاداتی را در بعضی از موضوعات مطرح کردند اما به صورت رسمی نمایندهای سخنرانی نکرد.
پیگیری تخلفات شهرداری تهران در سالهای 75-77 جنجالهای زیادی را در کشور به وجود آورد. سردار نقدی رئیس وقت حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی به عنوان ضابط قضایی پرونده شهردار تهران حضور داشت. هواداران غلامحسین کرباسچی در آن سالها حملات زیادی به سردار نقدی کردند و او با اصرار هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی در دادگاه نظامی محاکمه شد که دادگاه تجدید نظر حکم برائت او را داد. غلامحسین الهام وکیل نقدی در دادگاه نظامی بود. نقدی همچنین از فائزه هاشمی به دلیل درج اخبار جعلی در روزنامه زن شکایت کرد. آنچه در ادامه میخوانید گفت و گویی است که در سال 77 پس از صدور حکم بدوی غلامحسین کرباسچی، با محمدرضا نقدی انجام شده است. کرباسچی در دادگاه بدوی به 5 سال حبس و 60 ضربه شلاق تعلیقی و 10 سال انفصال از خدمات دولتی محکوم شده بود. این مصاحبه در ویژه نامه روزنامه ایران به چاپ رسید.
اگر ممکن است بفرمایید نظرتان در مورد حکم صادره روی پرونده شهردار معلق تهران چیست؟
الآن برای اظهار نظر بنده خیلی زود است. آنچه تا به حال مطرح شده فقط چند درصدی از اتهامات بوده است و بخش اعظم پرونده هنوز مفتوح است. هروقت رسیدگی شد، امکان اظهارنظر هم وجود خواهد داشت. همانطور که قاضی محترم به پارهای موارد اشاره فرمودند بخشهایی از پرونده مفتوح است و معنی مفتوح بودن هم آن نیست که متهم در دادگاه گفت که پرونده شصت میلیون نفر هم مفتوح است. بلکه معنی مفتوح بودن این است که گردشکار قضایی به قاضی ارجاع شده است و رسیدگی به آن و صدور حکم الزام قانونی دارد.
ولی بعضی مطبوعات مدعی هستند که اکثر مردم با محکومیت وی مخالفند.
این ترفند تبلیغاتی است. این روزها همه خودشان را سخنگوی مردم کردهاند.
اگر حرف دل مردم بود، جاهای دیگری هم برای ابراز این نظر وجود داشت. نه فقط بعضی مطبوعات با مواضع از پیش تعیین شده که هیچ حرف حقی به گوششان نمی رود. شما ببینید قبل از دستگیری، بعد از دستگیری، بعد از آزادی، قبل از محاکمه، بعد از محاکمه، چه جنجالهایی شد، چه تیترهای درشتی برای تحریک و به میدان کشیدن مردم به بهانههای مختلف زده شد؟ چه اطلاعیههایی و دعوتنامههایی صادر شد؟ ولی هیچکس نیامد. این همه جنجال و تبلیغ و حمایتها اگر برای یک موضوع مورد علاقه مردم میشد در تهران کمتر از صد هزار نفر نمیآمدند. مثلاً در همین قضیه طالبان، دانشجویان بیسر و صدا چند اطلاعیه کوچک در گوشه و کنار مطبوعات چاپ کردند. هزاران نفر در چند نوبت آمدند بدون آنکه کسی وسیلهای تدارک دیده باشد. خودشان جمع شدند و اعتراض خودشان را اعلام کردند. چرا؟ چون موضوع مسئله مورد علاقه مردم است. اما مثلاً برای حضور در ملاقات با متهم اطلاعیههای بلند بالایی با هزینههای گزاف در صفحات اول روزنامهها و نشریات چاپ شد. به جز تعداد اندکی دوستان و آشنایان کسی حاضر نشد و تعداد حاضرین از تعداد گروههایی که اعلام حمایت کرده بودند، کمتر بود.
بعد آمدند نگارخانه گذاشتند و اوج حضور گسترده مردمی در حمایت از متهم این بود که روزی که خودش هم برای بازدید آمد 29 نفر بازدید کننده در محل آمده بودند. بقیه ساعتها هم در نگارخانهها پرنده پر نمیزد. یعنی اینقدر حضور کم بود که میشود گفت تعطیل بودند. آن وقت یک روزنامه تیتر میزند «کرباسچی بود و مردم». اگر 29 نفر که اغلب دوستان و آشنایان هستند حضور گسترده مردمی است این تیتر درست است. والا این تیترها را چه میشود نامید به جز ترفند تبلیغاتی و اغوای مردم؟ شما ببینید نمایشگاه آثار هنری خودش به اندازه کافی جذابیت دارد که مردم بیایند تماشا ولی در حد روزهای معمولی هم نمیآیند. چرا؟ چون بر خلاف تبلیغاتی که به نام مردم میکنند نظر مردم دفاع از کسانی که حق و مالشان را خوردهاند، نیست.
به اعتقاد عدهای اینها خدمات زیادی کردند و بسیاری اینها را سمبل سازندگی نامیدهاند؟
اولین بار رسانههای صهیونیستی اینها را سمبل سازندگی نامیدند. همان رسانههایی که به اندازه سر سوزن هم به سازندگی کشور ما راضی نیستند. حالا چطور دلشان اینطور برای سازندگی میتپد و از اینها به عنوان سمبل سازندگی ایران دفاع میکنند؟ معمایی است که حل آن را بر عهده خود شما میگذارم. واقعاً اسرائیل غاصب و امریکا که حاضر نیستند یک آجر روی آجر سازندگی گذاشته شود. چرا اینها را سمبل سازندگی میخوانند و از آنها دفاع میکنند؟
امریکاییها برای اینکه خط لوله گاز فلان کشور از ایران رد نشود وزیر خارجهشان را از آن طرف دنیا به یک سفر دورهای طولانی در همه کشورهای منطقه میفرستند و به کشورهای منطقه باج و سرانه میدهند و آنها را وادار میکنند لوله ها را از جاهای دورتر و سختتر بگذرانند تا مبادا از اجاره ترانزیت این گاز پولی هم نصیب کشور ما شود و سازندگی و رونق در ایران ایجاد شود. اینها که اینقدر با پیشرفت ما مخالفند چطور در دستگیری این آقایان برای سازندگی نوحهسرایی میکنند و برای اینکه این دستگیریها موجب توقف سازندگی در ایران میشود دل میسوزانند؟ این را خودتان حلاجی کنید. اما اگر کسی که از خودیها بخواهد اینها را سمبل سازندگی معرفی کند بزرگترین ظلم را در حق ملت ایران و تلاشگران سازندگی کشور کرده است. در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی تحولات چشمگیری در عرصه سازندگی کشور ایجاد شده است که عمران شهری کوچکترین بخش آنست و عمران شهری هم فقط مربوط به تهران نیست بلکه همه شهرها متحول شدهاند.
خیلیها هم به این خلافکاریها که شده معترفند ولی میگویند صرفنظر از خلافکاریها به خاطر مدیریت برجسته باید ستایش کرد؟
آقایی که بیخ گوش خودش را هم نمیتوانسته کنترل کند چه مدیر موفقی است؟ شما ببینید دو بازرس ویژه نصب میکند برای خودش یکی پس از دیگری با برداشتهای کلان از بیتالمال فرار میکنند. یکی به لندن میگریزد دیگری به سنگاپور. شما میدانید بازرس ویژه یعنی چشم یک مدیر؟ وقتی یک مدیر دو تا بازرس ویژهاش پشت سر هم به خارج فرار کنند، چه مدیریتی دارد. مگر اینکه مدعی باشیم خودش دستور داده فرار کنند تا حقایق پروندهاش برملا نشود که این موضوع دیگری است. آیا مدیری که در طول 5/1سال از 75 الی 76 نیمی از مدیران بلاواسطهاش به خاطر فساد اخلاقی و فساد مالی در دادگاههایی با قضات مختلف محاکمه و محکوم میشوند یعنی در اولین قدم کار مدیریت که گزینش عناصر صالح و خادم مردم است اینطور میلنگد این کجایش مدیریت برجسته است؟ کسی که پس از یک مدیریت طولانی 8ساله هنوز نتوانسته یک طرح جامع برای شهر درست کند و کاربری زمینها را به روزمرگی کشانده و خسارات سنگینی را از این جهت بر ملت وارد آورده و صدها و هزاران میلیارد ثروت باد آورده نصیب عده معدودی کرده این موفق است؟ اگر افراد کماطلاع از چند و چون کار، چنین حرفی بزنند بحثی نیست، نمیدانند. اما از مسئول و مطلع چنین ادعایی پذیرفته نیست. اول باید معلوم کنیم از لحاظ علمی مدیر موفق چه کسی است؟ اساساً باید معلوم شود تعریف ما از مدیریت برجسته چیست؟ الگوی مدیریت کیست؟ ظاهراً در نظام ما قرار است شهید رجایی الگوی مدیریت باشد، به همین علت هم هفته دولت را سالگرد شهادت ایشان قرار دادهاند. اگر اینچنین است پس اینها چه میگویند؟ شهید رجایی وقتی دفتر کارش را که در اثر حوادث و درگیریهای انقلاب قدری خراب شده بود رئیس دفترش آنجا را کاغذ دیواری ساده کرد آن رئیس دفتر را توبیخ کرد و گفت با اجازه چه کسی این کار را کردهای؟ بعد هم نصف هزینه را خودشان پرداختند و نصف دیگر را هم به گردن رئیس دفتر گذاشتند تا دیگر از این کارها نکند.
این آقا با وجود اینکه دفتر کار برای خودش و معاونین داشت و ساختمانی مجلل در اختیار داشت، دستور میدهد که ساختمان دیگری به عنوان دفتر مخصوص شهرداری برای استقرار شهردار و مشاورین و معاونین و دفاتر مربوط بنا کنند که از حیث تشریفات و تجملات و اسرافکاری پس از انقلاب بینظیر است. از پوششهای مرمرین دیوارها تا دستگیرههای دربها، از سنگهای گرانیت گرانقیمت تا مبلهای مدل لویی چندم و چندم و فرشهای آنچنانی و لوسترها و کاشیهای بسیار گرانقیمت و همهچیز در اوج ولخرجی و تشریفات. به جز قیمت زمین، قریب به دو میلیارد تومان برای دفتر مخصوص ایشان خرج میکنند. آن هم نه دومیلیاردتومان سال77 دو میلیاردتومان سالهای 72 و 73 و در سال74 که ساختمان تمام میشود آنقدر تجملاتی و تشریفاتی بوده که بجز ملاقاتی که با شهردار کویت در این ساختمان میشود، جرأت نمیکنند آن را استفاده کنند که مبادا سر و صدای مردم و مطبوعات از این ریخت و پاشها بلند شود. به دیگران هم تعارف میکنند که بیایند از اینجا استفاده کنند، هیچ مسئولی حاضر نمیشود چون میدانند که متهم به طاغوتیگری میشود. به این ترتیب میلیاردها ثروت مردم که باید برای اشتغال جوانان و خدمات شهر و بهبود معیشت مردم هزینه میشد سه سال است بدون استفاده خاک میخورد و بلااستفاده مانده است.
آدرس، خیابان بهشت در جنوب پارک شهر تهران جنب ساختمان شهرداری تشریف ببرید تماشا کنید. اینها کدامش سیره مدیریت صحیح و موفق است؟ به خاطر روشن بودن چند لامپ اضافی مسئولین بیت و دفتر را تنبیه کردن و بخاطر رنگآمیزی دفتر کار نخست وزیر، رئیس دفتر را تنبیه کردن و یا دستور ساختن ساختمان چند میلیاردی و بلااستفاده گذاشتن؟
مثال خیلی خوبی خود متهم در دادگاه زد که خوبست ذکر شود.
وقتی سؤال شد که چرا به فلان معاونت یکصد میلیون تومان بلاعوض و هدیه دادهای گفت این آقا خدمتهایی کرده که باید او را طلا بگیرند. بعد هم اضافه کرد که این آقای معاون در زمان شهید رجایی 16 هزار مدرسه ساخته است و در زمان شهرداری من همه پلهای تهران را او ساخته است. فرض کنیم این حرفهای متهم راست است. این فردی که 16 هزار مدرسه در ظرف مدت کوتاه دولت شهیدرجایی آن هم نه در تهران بلکه در نقاط دور و نزدیک ساخته که قطعاً مدیریت در آن ایام با وجود از همپاشیدگی ادارات و با توجه به پراکندگی در سطح کشور خیلی سختتر از یک کار متمرکز است بپرسید صدمیلیون که هیچ صدهزارتومان هم اضافه بر حقوق و مزایای معمولی از شهید رجایی گرفته است؟ مطمئناً خیر. چون مدیریت برجسته شهید رجایی در این بود که بتواند زیردستان را با توجه دادن به معنویت و کار برای خدا و یادآوری اینکه همه مدیون مردم هستیم و باید برای آنها بیمنت خدمت کنیم به کار و تلاش تشویق کند تا حدی که از جانشان مایه بگذارند و بدون تحمیل هزینههای اضافی به مردم خدمت کنند.
مدیری که میتواند با بدون تحمیل کمترین هزینه اضافی بر مردم، زیردستان خودش را به کارهای فوقالعاده وا دارد و از آنان خدمتگزارانی صادق و بیمنت برای مردم بسازد مدیر برجسته است نه مدیری که عرضه دمیدن انگیزههای والا در افرادش نداشته باشد و با تحمیل هزینههای سنگین به مردم مرتب متوسل به پخش پول و سکه و زمین به یک عده قلیل شود تا از او تمکین کنند و تورم و گرانیاش هم بر دوش توده مردم بیفتد.
مدیریت برجسته آن است که در جنگ دیدیم در چشم به هم زدنی کمتر از دو ماه زیر شدیدترین آتش سنگین هوایی و زمینی دشمن، پل بزرگ بعثت با ابتکار و خلاقیت روی رودخانه خروشان و با عرض قریب 5/1 کیلومتری زده شد که در تاریخ جنگها بینظیر بود. سازندگان آن چقدر پاداش گرفتند؟ این مدیریتی بودکه مورد تأیید امام خمینی(ره) قرار گرفت و در سال 67 خطاب به بسیج فرمودند که: «شما در جنگ تحمیلی نشان دادید که با مدیریت صحیح و خوب می توان اسلام را فاتح جهان نمود.» البته منظور این نیست که هیچ تشویقی در کار نباشد به هرحال هرکسی ظرفیتی دارد ولی این اشرافیگریها و ولخرجیها کجا و مدیریت موفق و برجسته کجا؟
اما امروز با سال 59 و 60 فرق دارد، اگر شهید رجایی هم بود شاید این طور میکرد؟
ساده زیستی مدیران دستور همیشگی اسلام است و سال 60 و 70 و80 در این رابطه فرق نمی کند. رجایی هم اگر الآن بود همان طور زندگی میکرد و اگر هم نمی کرد دیگر رجایی نبود و این قداستی که دارد نداشت.
اصلاً درمنطق اسلامی کسی که زندگی اشرافی برگزید دیگر صلاحیت مدیریت جامعه را ندارد و حق ندارد برای مردم تصمیم بگیرد.
امام خمینی (ره) میفرمایند: خواهش می کنم خوب دقت کنید نکته ظریفی است امام میفرمایند: «ادامه یک انقلاب در یک امری است که به نظر میرسد در رأس امور واقع است و او این که دولت، مجلس و کسانی که در ارتش و سپاه و همه اینها از طبقه متوسط و مادون متوسط باشند. اساس سلطهای که بر کشورها و برکشور ما از طرف غیر واقع شده است، افراد مرفه و کسانی که سرمایههای بزرگ داشتهاند یا قدرت برای خودش و حیثیت برای خودش در دست داشته است» این گفته امام(ره) است که در جلد 16 صحیفه نور صفحه 30 ضبط شده است بعد هم مفصل توضیح میدهند وقتی این طور آدمها روی کار بیایند کم کم بیگانه و استعمارگرهای خارجی را هم می آورند و حالتهای نفسانی که منجر به این حرکت ارتجاعی برای برگرداندن استکبار به کشور میشود را توضیح میفرمایند ظاهراً صحبت هم به مناسبت همین هفته دولت است و با هیأت دولت است.
چرا با آمدن افراد تجملپرست و اشرافیصفت در رأس مدیریتها کار خراب میشود؟ معلوم است چون آن آقا درد مردم را دیگر نمیفهمد.
درد مردم این است که بوی گند جوی آب کوچه آزارشان می دهد. او می آید با تخلفات عدیده از قانون و توسل به قاچاق کالا و نقض مقررات تربیت بدنی و گمرک و هزینهکردن چندصدهزار دلار ارز کشور آن هم در شرایط اقتصادی کشور از امریکا وسایل پاتیناژ میآورد و یک میلیارد تومان هم برای ساختمان آن هزینه میکند. مردم دردشان این است که یک ساعت منتظر آمدن اتوبوس نمانند بعد هم وقتی اتوبوس از راه میرسد آن طور در آن جمعیت پرس نشوند. آقا می رود در ونک و شمیران استخر سرپوشیده میسازد که سقفش با برق باز و بسته شود که روزها آفتاب اذیتشان نکند و شبها هم بتوانند از شنا زیر ستارگان و نور مهتاب لذت ببرند. با سونا و آبشار و چه چیزهای دیگر که جماعت زراندوزان مترفین بیایند کیف کنند و مردم هم در اتوبوسها سونای بخار بگیرند البته با بوی عرق. مردم از مدرسه سهشیفته و دوشیفته مینالند تا جایی که رهبر انقلاب رأساً دخالت میکنند و از وجوهات یا اعتبارات دیگری که دارند برای حل این مشکل مردم به آموزش و پرورش کمک می کنند. این آقا میرود صدها میلیون سرمایه مردم را معطل میکند و در اختیار یک سرمایهدار آنچنانی میگذارد و روی آن هم به او پول گزافی میدهد و امتیازهای غیرقانونی دیگر تا میدان اسبدوانی درست کند که اگر خیری هم دارد به 200-300 نفر از صاحبان پول و قدرت برسد و اسبهای 6-5 میلیون تومانی خودشان را آنجا نگه دارند مبادا اسبها بچایند. با این پولها چند تا از آن باقلافروشهایی که یکیشان چندوقت پیش در حین فرار از دست مأموران سدمعبر شهرداری سرش به پل خورد و کشته شد را میشد شغل آبرومندانه داد و زندگیشان را سامان داد.
چند مورد از این اسرافکاریها را میخواهید مثال بزنم. اگر بخواهم بگویم چندساعتی طول میکشد آیا واقعاً اینها را نشنیدهاید؟
در شرایطی که مشکل مسکن مسئله حاد بسیاری از جوانان است و خیلی جوانها برای وام مختصری جهت ازدواج و تأمین وسایل اولیه زندگی در تنگنا هستند و شهر از لحاظ بسیاری امکانات اولیه خدمات شهری کمبود جدی دارد و همه کمبود اعتبارات را دلیل میآورند که در ستونهای مردمی همه روزنامه ها کمبودها منعکس است وقتی کسی وارد فضای اشرافیگری می شوددیگر اولویت او با اولویت مردم فرق اساسی دارد.
وقتی مسئولی خانه چندصدمیلیون تومانی شخصی با سونای اختصاصی برای خودش میسازد دیگر صلاحیت تصمیمگیری برای مردمی که گرفتار حوائج روزانهاند را ندارد و این یک مدیر شکستخورده است نه یک مدیر موفق. حالا اگر اینها را از مال حرام تدارک دیده باشد که متأسفانه اغلب هم همین طور است دیگر صلاحیت شهروند معمولی را هم ندارد باید برود به نزد قاضی حساب پس بدهد. خدا را باید هزار بار شکر کنیم که دولت عزیز بالاخره تصمیم ارزشی و انقلابی خودش را گرفت و با اعلام استراتژی ارجحیت عدالت اجتماعی بر توسعه که همان استراتژی اصیل اداره نظام ما در راستای خواست امام و شهیدان است میدان را به روی این گونه بیبندو باریها که از معدود مدیران متخلف سر زده است بست و جا دارد که همه از این هدیه بزرگ دولت جمهوری اسلامی به ملت ایران تشکر کنیم و اقدامات ما هم که با این عناصر متخلف برخورد شده است در راستای همین سیاست خوب نظام و دولت است. اسلام اجازه نمی دهد که سرمایههای ملت را خرج تشریفات و تجملات و ریختوپاشهای غیرضروری کنیم. از یک طرف فقیر بتراشیم و از طرف دیگر شیشه بنزمان را پائین بکشیم چند تومان پول کف دست همان فقیری بگذاریم که خودمان ساختهایم. این مردمی بودن نیست که خودمان هر شب کباب بخوریم سالی یک بار هم به کارگرها بدهیم که حسرت آن را تا سال دیگر به دل داشته باشند. اگر راست می گوییم مثل آنها زندگی کنیم. وقتی دم از شهید رجایی می زنیم بهتر است عمل خودمان را هم با معیارهای شهید رجایی محک بزنیم فقط حرف نباشد. اگر شهید رجایی می شنید که مدیر زیردستش خانه با زیربنای 1500متری لوکس در گرانقیمتترین نقطه شهر آن هم با امکانات بیتالمال برای خودش ساخته است و در آن سکنی گزیده با این مدیر چه میکرد؟ حمایت میکرد یا او را همان روز اخراج میکرد. اگر شهید رجایی میشنید که یک مدیر مثل خلفای جور کیسه مخمل پر از سکه طلا از پول بیتالمال برای رئیس دفتر این و آن فرستاده. با این آقای مدیر چه میکرد؟ توی سرش میزد یا او را بالا میبرد و تقدیر میکرد؟ اگر شهید رجایی میفهمید یک مدیر با تبانی تنها در یک پروژه به یک سرمایهدار معلومالحال بدون هیچ سرمایهگذاری سیزده میلیارد تومان سود بادآورده رسانده است با این معامله چه میکرد؟
اگر شهید رجایی گزارش مستند دریافت میکرد که در شرایطی که دولت در سال 76 سی هزار تومان به کارمندان عیدی میداد و به خاطر کمی مبلغ متواضعانه عذرخواهی میکرد، آقای شهردار چکهای 5/1 میلیون تومانی میکشد و به متخلفانی که تمام سال 76 کاری نکردهاند و به خاطر تخلفات عدیده تحت تعقیب و پیگرد قانونی بودهاند، پاداشهای 5/1 میلیون تومانی میدهد آن شهردار را چه میکرد؟
اگر ایشان میفهمید که شهردارش 60 سکه بهار آزادی به بالادست خودش آن هم از بیتالمال هدیه داده است، راجع به آن شهردار و آن بالادستی که سکهها را گرفته است چه تصمیمی میگرفت؟
شهید رجایی سمبل سادهزیستی و سختگیری در بیتالمال، مطیع محض ولایت فقیه و متعبد محض در مقابل اسلام و فقاهت، عاشق به حزبالله و متنفر از امریکا و منافقین و مظهر ظلم ستیزی و استکبارستیزی بود و هر کسی میخواهد از رجایی حرف بزند خود را با این ملاکها بسنجد.
اجازه بفرمایید این موضوع را رها کنیم. مسئله شکنجه چیست؟
من از نحوه رفتار با کسانی که در اوین و جاهای دیگر در اختیار سایر دستگاهها بودهاند،اطلاعی ندارم تا آنچه را گفتهاند نظر دهم ولی آنچه در بازداشتگاههای ناجا و حفاظت بوده را شنیدهاید چه گفتهاند. گرفتن کمربند در بدو ورود زندانی برای اینکه خودکشی نکند، اجرای حد و تعزیر شرعی متهمین که با حکم دادگاه باید شلاق میخوردند در محوطه زندان،کمبود تعداد نخود و لوبیا در آش زندان، نبودن پیاز به همراه چلوکباب، دادن خیار بدون نمک و کاهو بدون سکنجبین، زدن مشت توسط بازجو روی میز، بازجویی از متهم تا پاسی از شب به طوری که هم متهم و هم بازجو از بیخوابی شکنجه میشدهاند. اینها شکنجههای تکاندهنده است! و دروغهای شاخداری هم که گفتهاند باید پاسخ بدهند. بنده بارها گفتهام و باز هم میگویم شکنجه دروغ است، هرچند در مورد ادعای افراد بحمدالله پرونده مفتوح و در دست رسیدگی است و رسیدگی خواهد شد و به ادعاها هم رسیدگی خواهد شد. در تشجیع متهمان علیه افسران ما هم که بحمدالله کوتاهی نشده همه بسیج شدهاند آنها را برای شکایت تحریک کنند. بنده اگر لازم شد خواهم گفت که چه کسانی به متهمان تلفن زدند و یا حتی درب منزل رفتند و یا راننده فرستادهاند متهمان را به دفتر خود آوردهاند با اصرار خواستند که بروید علیه نیروی انتظامی و حفاظت شکایت کنید. برای تک تک متهمان نامه فرستادهاند و خواهش کردهاند. با افسران خودمان هم که صحبت کردم میگویند اگر ادعا میکنند یک سیلی زدهایم بیایند صد تا سیلی بزنند. اگر میگویند توهین کردهایم بیایند صد بار توهین کنند. فقط پولهای مردم را برگردانند ما راضی هستیم، میگویند بدون اثبات حاضریم همه سیلیهایی که ادعا میکنند چند برابرش را بخوریم به شرط اینکه میلیاردها پول مردم را پس بدهند. سؤالی هم که افسران پرونده از بنده کردهاند که جوابی برای آنها نداشتهایم این است که اگر اینها راست میگویند چرا با پخش فیلم دادگاههای سایر متهمان پرونده در صدا و سیما مخالفت میکنند و مانع اطلاع مردم از حقایق میشوند؟ اگر اجازه دهند آن فیلمها و دادگاهها از صدا و سیما پخش شود هر بینندهای خودش میتواند قضاوت کند که آن حرفهایی که آنها با آن حرارت در دادگاهها زدند از روی اکراه و زور بوده است یا انگیزههای دیگر.
بعضی مطبوعات به شما میگویند سر بازجوی متهمان آیا درست است؟
سمت بنده معین است و اگر کسی قصد توهینی نداشته باشد، میداند چگونه باید خطاب کند اما این روزنامههای طرفدار ارتشا و فساد اداری هم باید بدانند اگر منظورشان تحقیر است این عنوان برای من تحقیر نیست. بازجو، نگهبان زندان، نظافتچی زندان هم خاک پایش شرف دارد بر تمام افراد دزد و رشوهخوار. سالها در حسرت روزی بودیم که نظام ولایت اسلامی باشد و میگفتیم ای کاش شاه برود و اسلام باشد و ما جاروکش این نظام باشیم سربازجو که چیزی نیست.
اما اگر منظور اینها ایجاد تنفر در مردم است باید بدانند که آن بازجویی نفرتانگیز است که آزادیخواهان و انقلابیون و عدالتخواهان را سؤال و جواب کند و نه بازجوی حرامخواران و رشوهخواران و متعدیان به حقوق ملت، زندانبانی و بازجویی و بازپرسی و محاکمه کسانی که حق مردم را خوردهاند و سرمایههای مردم را روانه جیب خودشان و اعوان خودشان و ثروتمندان فاسد کردهاند یک افتخار است و ای کاش نصیب من هم بشود.
گفتهاند بازداشتگاه شما غیرقانونی و سیاهچال است، این راست است؟
اولاً این بازداشتگاه را بنده نساختهام. تیمسار سیفاللهی هم که قبل از بنده فرمانده حفاظت نیروی انتظامی بودهاند نساختهاند بلکه ما هم از مسئولین قبلی سازمان حفاظت اطلاعات نیروهای انتظامی تحویل گرفتهایم و بهتر است در این مورد بروند از مسئولان اسبق این سازمان یعنی آقای عطریانفر سردبیر فعلی روزنامه همشهری و فرد دیگری که بعداً شهردار اصفهان شد و دبیر فعلی ستاد مبارزه با مواد مخدر که هر سه از صمیمیترین دوستان شهردار معلق تهران هستند، بپرسند. از مراکزی که در بدو تصدی این سمت به بنده تحویل شده است از جمله این بازداشتگاه در زمان قبل هم بوده است. با این تفاوت که ظرف چند سالی که بنده خدمتگزار این سازمان هستم با نظارت نزدیک مقامات قضایی روزبهروز بهتر از گذشته شده و بر خدمات آن افزوده شده است و اگر امروز با این امکانات اینطور راجع به آن اطلاق میکنند پس در زمان خودشان چه صفتی به آن میدادند؟ این بازداشتگاه هم مثل بسیاری بازداشتگاههای دیگر موجود در دستگاههای انتظامی و اطلاعاتی و قضایی سالهای طولانی است که صدها نفر متخلف رشوهخوار و مختلس و ضدانقلاب با حکمهای دادگاههای نظامی، انقلاب و عمومی در آن بازداشت شده تحت بازجویی واقع شدهاند و سپس محاکمه گردیدهاند و دهها بار توسط مقامات مختلف قضایی و حتی اداری کشور مورد بازدید قرار گرفته است و حتی شخص وزیر محترم دادگستری از آن بازدید نمودهاند و هیچ اشارهای به غیرقانونی بودن آن نکردهاند. حالا هم با حکم شعب مختلف دادسرای نظامی و یا سایر شعب قضایی افرادی در آنجا بازداشت هستند. حالا نفهمیدیم چطور شد که وقتی نوبت پارتیدارها رسید بازداشتگاه غیرقانونی شد این هم از عجایب است!
شما خیلی با اطمینان و جسارت صحبت میکنید یعنی واقعاً...
خیر نه نگرانیم و نه میترسیم، از کسی که باید بترسیم میترسیم که آن هم جز خدا نیست. از چه بترسیم وقتی حق را میگویی هر سرنوشتی در انتظارت باشد مهم نیست. چند سال با شاه مبارزه کردیم، چند سال با ضد انقلاب جنگیدیم، چند سال هم توفیق جنگ با دشمن متجاوز را داشتیم، بعد از جنگ هم با صهیونیستها و صربها جنگیدیم، الآن هم در میدان مبارزه با فساد و رشوهخواری با دزدان بیتالمال میجنگیم و اگر خدا توفیق دهد تا نفس داریم با فساد اداری و رشوهخواری و تضییع حقوق مردم مبارزه میکنیم. البته این سختترین مرحله مبارزه است چون افراد مقابل، بعضاً ظاهرالصلاحند و خودشان را در نظام جا زدهاند و خیلیها را گول زدهاند. راه ما راه خمینی است. راه ما راه رجایی است. راه ما راه بهشتی است. با نفاق و زراندوزی با رشوهخواری با تجملگرایی و بیبند و باری با بالا کشیدن حقوق مردم مبارزه میکنیم و از هیچ خطر و اذیت و تهمت واهمه نداریم. انقلاب امام خمینی(ره) ادامه دارد و هیچ زرپرست و زورپرستی نمیتواند جلوی این پیشرفت را بگیرد.
با شایعات و تهمتها چه میکنید؟
همان کاری که پرچمداران بزرگ انقلاب کردند به شهید بهشتی میگفتند انحصارطلب و قاتل مرحوم طالقانی، به شهید رجایی میگفتند غیرمتخصص و بیسواد و مرتجع، به شهید چمران میگفتند جلاد تل زعتر، به شهید لاجوردی میگفتند قصاب، به شهید محمد منتظری خجالت میکشم بگویم چه میگفتند، هر کاری آنها کردند خواهیم کرد. مگر در قرآن ویژگیهای حزبالله را نخواندهاید میفرماید ولایخافون فی الله لومه لائم یعنی از سرزنش هیچ ملامتگری نمیترسند.
آنها میگویند شما موجب ضرر و زیان شدهاید و دستگیریها هفتصد میلیارد تومان به کشور ضرر زده است؟
اولاً این ارقام کاملاً باطل و جعلی است و همانطور که مردم میبینند کارها جریان دارد. ثانیاً اگر آنها عرضه نداشتند قانونی کار کنند و تا گفتند کارهای غیرقانونی تعقیب میشود کارها را تعطیل کردند به ما چه مربوط است؟! اگر آنها از قبل در جلسات تصمیم گرفته بودند باید طوری کار کنیم که وقتی میرویم چراغهای شهر خاموش شود به ما چه مربوط است. اگر آنها نخواستند به جای متخلفی که دستگیر شده یک نفر بگذارند و بر ابقای متخلفین اصرار کردند هر ضربهای که از این ناحیه احیاناً وارد شده متوجه خودشان است. البته این ارقام که بازی است اگر ضرر و زیانی هم در کار باشد خودشان تخلف کردهاند و به ملت اهانت کردهاند، به جوانهای با استعداد اهانت کردهاند. مگر کشور قحطالرجال است؟! این همه جوان پرارزش و کارآمد را بیاورند مسئولیت بدهند. مگر فقط آسمان دهان باز کرده و دوستان آقایان باید مدیر باشند که در نبودشان کارها تعطیل شود؟