هرکس خود را نشناسد، به غیر خود نادانتر باشد . [امام علی علیه السلام]

فرهنگی سیاسی اجتماعی

رئیس کل بانک مرکزی تورم حاصل از اجرای طرح هدفمندکردن یارانه‌ها با اعتبار 40 هزار میلیارد تومانی را حداکثر 15 درصد اعلام کرد و گفت: براساس بسته سیاستی -نظارتی نظام بانکی ، نحوه توزیع تسهیلات بانکی برای سالجاری تعیین شد.

به گزارش خبرنگار مهر، محمود بهمنی امروز در جمع خبرنگاران در پاسخ به پرسشی درباره تورم حاصل از اجرای طرح هدفمندکردن یارانه‌ها در کشور گفت: اگر این طرح با اعتبار 40 هزار میلیارد تومانی اجرا شود، حداکثر 15 درصد تورم از این محل پیش بینی می شود.

وی افزود: در صورتی که جو روانی ناشی از هدفمندی یارانه‌ها در پایان سال گذشته نبود، نرخ تورم به کمتر از 7 درصد نیز کاهش می یافت.

براساس اعلام بانک مرکزی، نرخ تورم در دوازده ماهه منتهی به اسفند ماه سال گذشته به 10.8 درصد کاهش یافته است.

بهمنی همچنین از ابلاغ بسته سیاستی - نظارتی سال 89 نظام بانکی توسط رئیس جمهوری در 15 فروردین ماه جاری خبر داد و اظهارداشت: دکتر محمود احمدی نژاد پیشنهاد شورای پول و اعتبار در این باره را بدون تغییر تائید و به بانک مرکزی ابلاغ کرده است.

رئیس کل بانک مرکزی افزود: بانک مرکزی نیز بسته سیاستی - نظارتی نظام بانکی برای سال جاری را تا دو روز آینده به بانکها برای اجرا ابلاغ خواهد کرد.

وی همچنین نحوه توزیع تسهیلات بانکی در سالجاری را مورد اشاره قرار داد و تصریح کرد: براساس بسته سیاستی - نظارتی سال 89 نظام بانکی ، 37 درصد تسهیلات بانکی به بخش صنعت و معدن، 25 درصد به بخش کشاورزی، 20 درصد به بخش مسکن و ساختمان، 10 درصد به بخش خدمات و بازرگانی و 8 درصد به بخش صادرات اختصاص می یابد.

مشروح گفتگوی بهمنی با خبرنگاران متعاقبا منتشر می شود.




رهروان شهادت ::: چهارشنبه 89/1/18::: ساعت 8:57 صبح

 سحام نیوز شرایط جسمی و روحی محمد داوری را مناسب ندانست.

به گزارش خبرآنلاین سایت سحام نیوز که سایت رسمی حزب اعتماد ملی به دبیرکلی مهدی کروبی است امروز اعلام کرد که محمد داوری سردبیر سابق این سایت که هم اکنون در بازداشت به سر می برد قصد دارد تا در یک مصاحبه خبری و جنجالی صحت ادعاهای مهدی کروبی در خصوص تجاوزات جنسی را زیر سوال ببرد.

سایت حزب اعتماد ملی در اقدامی پیشگیرانه بر اعمال فشار به داوری به جهت انجام مصاحبه علیه کروبی تاکید و مدعی شد: در حال حاضر شرایط جسمی و روحی محمد داوری بسیار وخیم است.

این سایت همچنین تهدید کرد که هر اقدام با پاسخ قاطع کروبی روبرو خواهد شد.


رهروان شهادت ::: چهارشنبه 89/1/18::: ساعت 8:53 صبح

اولویت‏داخلی‏کشور پیشبرد اهداف‏اصلی‏نظام و خدمت‏رسانی است

در حالی که همچنان نگرانی ها در خصوص فلسطین و مسجدالاقصی ادامه دارد، رهبر انقلاب در جمعی از مسئولان کشور و شخصیتهای علمی و سیاسی لب به سخن گشودند و از آنچه در حال وقوع است با عنوان توطئه ای بسیار خطرناک یاد کردند. ایشان همچنین با مسائل داخلی نیز اشاره کردند و ضمن تاکید بر اولویت بندی کارها و تفکیک موضوعات اصلی و فرعی از مسئولین خواستند تا توجه خود را بر پیشبرد اهداف اصلی نظام و خدمت رسانی به مردم متمرکز کنند.

به گزارش رجانیوز حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار جمعی از مسئولان کشور و شخصیت‌های علمی و سیاسی، بر اولویت بندی مسائل کشور به موضوعات اصلی و فرعی تأکید و خاطرنشان کردند: مسئولان کشور در بخش‌های مختلف، توجه خود را بر پیشبرد اهداف اصلی نظام و خدمت رسانی به مردم متمرکز کنند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با تبریک سال جدید، حضور گسترده مردم در مشاهد مشرفه و اماکن مقدسه هنگام تحویل سال جدید را عادتی بسیار پسندیده و نشانه ایمان دینی مردم ایران دانستند و افزودند: هرچه محتوای دینی حوادث گوناگون زندگی افزایش یابد، سعادت و رستگاری انسان تضمین می‌شود و کسانی که دنیا را منهای دین می‌خواستند اکنون به مشکلات صعب العلاجی گرفتار شده‌اند.

ایشان با اشاره به تلاش گسترده غرب برای خارج کردن دین از عرصه زندگی و علنی کردن مسائل ضد اخلاقی خاطرنشان کردند: نتیجه این تلاش‌ها در غرب، از هم پاشیدن خانواده و بیگانه شدن افراد جامعه از یکدیگر است اما با اثبات پوچی و به بن بست رسیدن این تفکرات، افراد به دین بر می‌گردند و اکنون با آغاز این حرکت عظیم، اسلام در کانون توجه قرار گرفته است.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، اسلام را نقطه درخشان و نگین اصلی در منظومه توجهات معنوی در جهان دانستند و علت صلی مخالفت با اسلام را همین نکته ارزیابی کردند و افزودند: بخش عمده‌ای از دشمنی با نظام اسلامی، به علت وجود ایمان دینی در این کشور است چرا که ایمان دینی است که مردم را به صحنه آورده و آنان را در پیچ و خم های خطرناک و مشکلات، به خوبی هدایت کرده است.

رهبر انقلاب اسلامی به قضایای اخیر فلسطین و فاجعه آفرینی در غزه و کرانه باختری اشاره و خاطرنشان کردند: اسلام زدایی از آثار اسلامی، وقایع حرم ابراهیمی و بیرون راندن مسلمانان از خانه و کاشانه خود، توطئه بسیار خطرناکی است که جلوی چشم همه و در سایه مشغول کردن دنیای اسلام به امور جزئی، در حال اتفاق افتادن است.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای افزودند: جا دارد سازمان کنفرانس اسلامی که اساسا برای حمایت از فلسطین تشکیل شده، به وظیفه ذاتی‌اش در دفاع از فلسطین و بسیج دنیای اسلام در مقابل حرکت‌های موذیانه صهیونیست‌ها عمل کند.

ایشان ظرفیتهای دنیای اسلام را برای مقابله با طمع ورزی و خباثتهای صهیونیستها بسیار بالا ارزیابی و خاطرنشان کردند: توانمندی و ظرفیتهای دنیای اسلام فقط در نفت خلاصه نمی شود بلکه بزرگترین بازار مصرف کالا و مهمترین گذرگاه‌ها و شریان‌های حیاتی دنیا در اختیار مسلمانان است و آبروی غرب در این منطقه خلاصه می‌شود.

رهبر انقلاب اسلامی در همین زمینه تصریح کردند: دنیای اسلام حتی بدون استفاده از این امکانات و به صرف استفاده از منطق و حرف سیاسی در دنیا، و نَفس خواستن دولت‌ها و ملت‌ها که وزنه عظیمی در تحولات بین المللی است، می‌تواند به خواسته‌های برحق خود جامه عمل بپوشاند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در این دیدار همچنین با اشاره به گذران فصول و سال‌ها و ضرورت تجربه اندوزی از این تحویل و تحول، همگان را به رعایت تقوی و ارتباط با خدا خصوصاً توجه بیش از پیش در نماز، توصیه و ابراز امیدواری کردند: با عمل کردن مسئولان و مردم به وظایف خود، رحمت الهی شامل حال این کشور شود.

گفتنی است پیشتر آیت الله نوری همدانی نیز با صدور بیانیه ای از سازمان کنفرانس اسلامی خواسته بود تا نسبت به ساخت کنیسه در جوار مسجدالاقصی موضع‌گیری قاطعانه داشته باشد.

در بیانیه آیت‌الله حسین نوری همدانی آمده بود:‌ مردم متعهد و مسلمان جهان، می‌دانید که رژیم جعلی و غاصب صهیونیستی را قدرت‌های استکباری جهان به سرکردگی آمریکا به این منظور ایجاد کرده‌اند که با ارتکاب جنایات و ایجاد فجایع، کشتار و تخریب آرامش و آسایش منطقه را بر بزنند و کینه و عداوت دشمنان اسلام با اسلام و مسلمین را به نمایش بگذارند.

این بیانیه می افزود: اخیرا این رژیم غاصب به محو آثار اسلامی در مسجد الاقصی و ساختن کنیسه یهود اقدام کرده است، ما با محکوم کردن این ترفند صهیونیستی به همه مسلمانان جهان به ویژه اعضای کنفرانس سران اسلامی اعلام می‌کنیم که مراقب اوضاع باشند و با کمال وحدت، اتحاد و قاطعیت جلوی توطئه روزافزون صهیونیست‌ها را بگیرند.

نگرانی ها در مورد فلسطین در حالی بود که دبیرکل سازمان کنفرانس اسلامی نیز طی سخنانی تاکید کرد:اقدامات اسرائیل در مسجد الاقصی از زمان جنگ های صلیبی تاکنون بی سابقه بوده است.

اکمل الدین احسان اوغلو همچنین اقدامات رژیم صهیونیستی را در یهودی سازی قدس و مسجدالاقصی نقض آشکار قانون بین الملل و قانون حقوق بشر دانست. وی همچنین کوچ اجباری فلسطینیان از بیت المقدس را توطئه ای خطرناک و از قبل طراحی شده با هدف یهودی سازی کامل این شهر و حذف ماهیت اسلامی آن دانست.




رهروان شهادت ::: چهارشنبه 89/1/18::: ساعت 8:41 صبح

 در گفت‌وگو با فارس عنوان شد:
خبرگزاری فارس: یک مقام سابق قضایی عضویت خود در شبکه فساد اقتصادی و دستگیری‌اش را که از سوی یکی از نمایندگان تهران مطرح شده بود، تکذیب کرد.

الیاس محمودی رئیس سابق حفاظت اطلاعات قوه قضاییه و مجتمع قضایی مبارزه با مفاسد اقتصادی در واکنش به اظهارات الیاس نادران نماینده تهران که اعلام کرد وی به دلیل ارتباط با یک شبکه فساد تحت تعقیب قرار گرفته کذب محض دانست و توضیحاتی در این زمینه ارائه کرد.
این مقام سابق قضایی اظهار داشت: ایران وطن من و خاکش کفن من است و من سرباز نظام جمهوری اسلامی و دعاگو و فرمانبردار مقام معظم رهبری و دوستدار همه خدمتگزاران ملت هستم و صیانت از جمهوری اسلامی آرزوی من است.
محمودی افزود: بنده به همه آحاد ملت و صاحب ‌منصبان و خادمان کشور و نظام بالاخص وکلای ملت و وکیل منتخب خودمان آقای نادران احترام می‌گذارم اما اظهارات ایشان در خصوص بنده خلاف ماده 188 آیین‌ دادسری و وظیفه نمایندگی در صیانت از آبروی یک مسلم خادم است.
وی اضافه کرد: آنچه درباره دستگیری بنده و یا تحت تعقیب‌ قرار گرفتنم به دلیل ارتباط با خانه‌ای در فاطمی بیان شده صحت ندارد و بنده مسعودی و ابدالی را نمی‌شناسم و با آنکه دوره‌ای با آقای رحیمی در ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی همکاری داشتم اما 3 سال است توفیق زیارت این برادر عزیز را نداشتم.
رئیس سابق مجتمع قضایی مبارزه با مفاسد اقتصادی که اکنون به وکالت و مشاوره حقوقی و تدریس حقوق در دانشگاه مشغول است وکالت پرونده مربوط به ابدالی و مسعودی که به اتهام فساد اقتصادی دستگیر شدند را نیز رد کرد.
محمودی گفت: بنده برای دفاع از مظلومان در هر جا و هر زمان آماده‌ام و براساس تکلیف و اعتقاد در جهت دفع ظلم و حمایت از حق به وظیفه خود عمل می‌کنم اما وکیل آقایان مسعودی و ابدالی نبوده‌ام.
وی اضافه کرد:‌ از آقای نادران به عنوان وکیل مدنی و نماینده خود در خانه ملت گلایه دارم که به جای صیانت از آبروی موکلان خود که من هم یکی از آنها هستم به عزت و آبروی افراد تاخت و تاز می‌کند.
رئیس سابق حفاظت اطلاعات قوه قضاییه گفت: بنده در رژیم گذشته به جهت صیانت از آرمان‌های امام و ارزشهای انقلاب بازداشت شدم و در طول 30 سال حکومت جمهوری اسلامی به دلیل حضور در سنگرهای مختلف نظام با خانواده خود قطع رابطه عاطفی داشته‌ام و اما هرگز از سوی دستگاه قضایی نظام اسلامی بازداشت نشده، تحت تعقیب قرار نگرفته و مؤاخذه نشده‌ام.
محمودی با بیان اینکه رسالت رسانه این است که در مقام دعوا و دفاع حرف طرفین مجرا را بشنود، افزود: پس از ماجرای فرار شهرام جزایری که من او را به عنوان یک جرثومه فساد کشف کرده و تحت تعقیب قرار دادم گفته شد بنده با حکم دادستان انتظامی از مسئولیت قضایی تعلیق شده‌ام اما این موضوع دورغ بود.
وی اضافه کرد: نباید به گونه‌ای عمل شود که آبروی افراد ریخته شود و خانواده فردی که محب ولایت و دوستدار نظام و کشور است سرافکنده شود.
«الیاس نادران برادر عزیز و هم‌نام من است ولی از او می‌خواهم که توجه داشته باشد ماده 188 آیین‌ دادرسی که یادگار ارزشمند مجلس هفتم است حتی به محاکم قضایی اجازه نمی‌دهد قبل از قطعی شدن احکام نام افراد را مطرح کند.»
رئیس سابق مجتمع قضایی مبارزه با مفاسد اقتصادی با بیان اینکه آفت قضا تأخیر و تعجیل است، اظهار داشت: قضاوت زودهنگام و دیرهنگام هر دو زیانبار است و بهترین امور میانه‌روی است و حتی اگر فردی بازداشت یا محاکمه شود نباید و نمی‌توان قبل از صدور حکم قطعی او را در جامعه مطرح کرد.
محمودی افزود: رهبر معظم انقلاب در هفتم تیرماه 1386 در دیدار مسئولان قضایی براساس آموزه‌های اسلامی بر امنیت حیثیتی مردم و نخبگان و فرهیختگان جامعه تأکید فرمودند و بیانات ایشان برای مدعیان ولایت‌مداری و قانون‌مداری حجت است.
وی اضافه کرد: مردم‌سالاری دینی یعنی قانون‌مداری و قانون‌محوری و قانون می‌گوید حتی اگر فردی متهم بود و یا به جرمی دستگیر شد نمی‌توان قبل از اثبات جرم و صدور حکم قطعی درباره او مدعی شد.
دادستان دادگاههای انقلاب ارتش جمهوری اسلامی در دهه 60 اظهار داشت: بنده مولود ایام مبارزه‌ام و افتخار می‌کنم در طول سی‌سال گذشته همواره در عرصه مبارزه با منافقین و مفسدان بودم و مولود دهه‌های خوش‌نشینی هفتاد و هشتاد نیستم.
محمودی افزود: من 16 سال عضو هیئت رسیدگی به تخلفات نیروی انتظامی بودم و 10 سال در دستگاه قضایی در مقام دادستان و رئیس حفاظت اطلاعات قوه قضاییه و رئیس مجمع قضایی مبارزه با مفاسد اقتصادی خدمت کردم و بسیاری از بزرگان کشور همچون سردار نقدی شاهد و ناظر فعالیت‌ها و تلاش‌هایم بودند.
وی اضافه کرد: اگر در اجرای منشور فرمان 8 ماده‌ای رهبر معظم انقلاب در مبارزه با مفاسد اقتصادی جنجال و حماسه‌ای در این عرصه بوده شاید نامی از بنده در گوشه‌ای از این حماسه‌ها نوشته شده باشد.
این مقام سابق قضایی اظهار داشت: نمی‌توان براساس هر شایعه دهان را باز کرد و هر حرفی را بر زبان راند و انسان‌ها را متهم و با آبروی آنها بازی کرد و از وکلا انتظار می‌رود مدافع حقوق موکلان خود باشند نه آنکه آنها را تخطئه کنند.
محمودی افزود: آقای نادران مدعی‌العموم نیست و نباید جایگاه خود را فراموش کند و قانون اساسی جمهوری اسلامی به عنوان مظهر اراده ملت در بسیاری موارد به ویژه در اصل نهم بر صیانت از آبروی مردم و پرهیز از دستخوش امیال و اغراض قرار دادن آن تأکید دارد.
رئیس سابق حفاظت اطلاعات قوه قضاییه اظهار داشت: تأسف‌بار است در حالی که سلطنت‌طلبان و اپوزیسیون خارج‌نشین مرا مورد هجمه قرار می‌دهند و فرد معلوم‌الحالی چون نوری‌زاده تحت عنوان «خنده‌ها و گریه‌ها» مرا دژخیم نظام و قاتل می‌خواند در داخل نیز بی‌رحمانه مورد بی‌مهری و ستم دوستان قرار گیرم.
محمودی افزود: آیت‌الله هاشمی شاهرودی یکبار گفته بود گاهی برخوردی که با نیروهای خودی در کشور ما می‌شود با اپوزیسیون و مخالفان در برخی کشورها نمی‌شود و امروز می‌بینم با آنکه بنده به نام نامی حضرت ولی‌عصر (عج)‌ از نیروهای خودی هستم مورد هجمه قرار گرفتم.
وی در پایان با تأکید بر اینکه به هیچ حزب و گروهی جز حزب‌الله وابستگی ندارد و از هیچکس جز رهبر معظم انقلاب فرمانبردار نیست اعلام آمادگی کرد اموال و دارایی‌های وی مورد بررسی قرار گیرد تا مشخص شود به عنوان یک خدمتگزار نظام در طول 30 سال گذشته با مدرک دکترای حقوق از دانشگاه معتبر از چه میزان سرمایه بهره‌مند است.




رهروان شهادت ::: چهارشنبه 89/1/18::: ساعت 8:38 صبح

پدرم می‌گفت: خستگی کار با یک تبسم «آقا» از تنم بیرون می‌رود

خبرگزاری فارس:دختر شهید صیاد شیرازی نقل می کند: سال قبل از شهادت، پدرم برای چند ماهی هفته‌ای یک بار در حضور مقام معظم رهبری جلسه‌ای داشته باشد. خودش تعریف می‌کرد که خستگی کار هفته را فقط با یک تبسم آقا از تن بیرون می‌کند.


درآمد:
مشغله و مسئولیت فراوان پدر در بحرانی‌ترین برهه‌های تاریخی کشور سبب گردید که دختر کوچکش آن گونه که باید نتواند زندگی را در کنار او به تجربه بنشیند، با این همه کیفیت بالای تربیتی و تجربه‌های گرانقدر پدر تا بدان پایه است که هنوز از پس سالیان طولانی، از سلوک او درس می‌گیرد و تنها حسرتش این است که چرا نتوانست بیش از این بیاموزد.

*چه تصویری از پدرتان در ذهنتان نقش بسته است؟

**بخشی از خاطرات من از پدر برمی‌گردد به شش هفت سالگی من که جنگ شروع شد. آن موقع بچه بودم و خیلی یادم نمی‌آید، ولی بابا غالباً پیش ما نبود. ده سال تمام مادرم به تنهائی بار زندگی را به دوش کشید.

*آیا دوری از پدر برایتان خیلی سخت بود؟

در عالم بچگی دلم می خواست بابا در کنارمان باشد. می‌رفتیم مسافرت یا پارک، می‌دیدم بچه‌های دیگر با پدرهایشان آمده‌اند، با هم می‌گویند و می‌خندند و تفریح می‌کنند و دلم می‌سوخت کاش پدر ما هم در کنار ما بود. با این که خیلی کم می‌دیدمش، ولی خیلی دوستش داشتم. همان زمان جنگ یکی از من پرسید: "اگر پدرت شهید بشود چه کار می‌کنی؟ " گفتم "آن قدر غذا نمی‌خورم تا بمیرم. "
دلتنگ بابا بودیم و زیاد نبودنش پیش ما باعث شده بود که از او دور شویم. مامان جای بابا را هم برای ما پر می‌کرد. البته بابا دورادور مراقب ما بود. مثلاً در زمان جنگ از همان منطقه زنگ می‌زد مدرسه‌ام و وضع درس‌هایم را می‌پرسید، ولی کم آمدنش به خانه یک فاصله‌ای بین من و او ایجاد کرده بود. باهاش غریبی می‌کردم. این اخلاق او هم که محبتش را خیلی ظاهر نمی‌کرد، این فاصله را بیشتر کرده بود. بابا خیلی جدی بود و هیچ وقت مستقیم محبتش را نشان نمی‌داد. نه فقط محبت کردنش که دعوا کردنش هم غیرمستقیم بود، یعنی اصلاً دعوا نمی‌کرد. هیچ وقت این طور نبود که سرمان داد بزند یا حرفی بزند که شنیدنش برای ما سخت باشد. تذکر می‌داد. وقتی کار اشتباهی می‌کردم، صدایم می‌‌کرد و می‌برد توی اتاقش. این طرز تذکر دادنش از صدتا داد زدن و دعوا کردن برایم سنگین‌تر بود. بیشتر هم به خاطر مادرمان به ما تذکر می‌داد. خیلی روی احترام گذاشتن به مادرمان حساس بود. چه درباره من و چه برادرهایم. این طرز برخوردش، برخورد احترام آمیزش، اخلاق جدی‌اش و کار و مشغله زیادش که باعث می‌شد خیلی کم ببینمش، باعث شده بود که نتوانم خیلی مثل پدر و فرزندهای دیگر با او راحت باشم. از او دور شده بودم و خودش هم فهمیده بود.

*این فاصله ادامه داشت؟

**نه، یک روز صدایم کرد و رفتم توی اتاقش. جلوی پایم بلند شد و من از خجالت سرخ شدم. گفت "بیابنشین. " نشستم. گفت "مریم جان، از فردا بعداز نماز صبح می‌نشینیم و با هم چهل و پنج دقیقه حرف می‌زنیم. " این برنامه گذاشتن و این که دقیقاً چهل و پنج دقیقه با هم حرف بزنیم، برایم عجیب نبود. به اخلاقش وارد بودم و می دانستم که همه کارهایش همین طور دقیق است، ولی چیزی که عجیب بود این بود که هر روز باید بنشینیم و حرف بزنیم، ولی درباره چه. همین را پرسیدم. گفت "درباره هرچه خودت بخواهی. " فردا صبح بعد از نماز رفتم اتاقش. اول سوره والعصر را خواند و بعد منتظر ماند تا من حرف بزنم، ولی آن قدر از او خجالت می‌کشیدم که نمی‌توانستم سرم را بلند کنم. دید ساکت مانده‌ام، خودش شروع کرد به حرف زدن. تا یک مدت خودش موضوع را انتخاب می‌کرد و درباره‌اش حرف می زد. اوایل فقط گوش می‌دادم، ولی کم کم من هم شروع کردم به حرف زدن.
درسم که تمام شد، رفتم و رانندگی یاد گرفتم، ولی بابا نگذاشت تنها پشت فرمان بنشینم و گفت: "درست است که گواهینامه داری، ولی باید دستت راه بیفتد تا بگذارم تنهایی رانندگی کنی. " مدت‌ها صبح‌ها نیم ساعت، چهل و پنج دقیقه می‌رفتیم بیرون و گشت می‌زدیم. من پشت فرمان می‌نشستم و بابا کنارم می‌نشست و راهنمایی می‌کرد. دور می‌زدیم. می‌رفتیم نان می‌خریدیم و برمی‌گشتیم.
آن قدر صبح‌ها با هم نشستیم و حرف زدیم و رفتیم بیرون که دیگر آن رودربایستی، آن خجالت و آن فاصله از بین رفت و چقدر شیرین بود و چقدر لذت‌بخش. پدرم را تازه پیدا کرده بودم و تازه داشتم انس می‌گرفتم. دو ماه قبل از شهادتش برایم مشکلی پیش آمد. لازم بود به کسی بگویم که هم محرم باشد هم فهمیده و دانا که بتواند مشکلم را حل کند. فکر کردم چطور است به بابا بگویم. دیده بودم که فامیل برای بابا احترام عجیبی قائلند و به او به چشم یک راهنما و یک بزرگ‌تر نگاه می‌کنند و مشکلاتشان را به او می‌گویند. من چون تا قبل از آن با بابا رودربایستی داشتم، نمی‌دانستم که اگر مشکلاتم را برایش بگویم چطور می‌شود، ولی آن روز تصمیم گرفتم بگویم و گفتم. بابا آن قدر قشنگ مشکل مرا فهمید و راهنمائیم کرد که افسوس خوردم که چرا زودتر حرف‌هایم را به پدرم نگفته‌ام. یک دوست خوب و یک معلم دلسوز در زندگی‌ام بود و من ندیده بودمش. آن روز که بابا جواب سئوالم را آن قدر زیبا، واضح و عمیق داد و راهنمائیم کرد، انگار تازه پیدایش کرده باشم. افسوس خوردم که چرا زودتر از این به سراغش نرفته‌ام. دو ماه بعد بابا شهید شد و آن افسوس و حسرت هنوز با من هست.

*از دوران دفاع مقدس، از رابطه پدر و فرزندی چه خاطره پررنگی در ذهن دارید؟

**اوایل جنگ بود، کلاس دوم دبستان بودم و هر لحظه آماده شنیدن خبر ناگواری از جبهه بودیم که به ما اطلاع دادند پدرم زخمی شده و به منزل خواهد آمد، اما جزئیات را به ما نگفته بودند. پدرم را در حالی که روی برانکارد بود به منزل آورند. من از دیدن حال وخیمش وحشت کرده بودم، ولی پدرم با همان لبخند همیشگی، مرا در آغوش گرفت. وقتی زخم‌های عمیقش را پانسمان می‌کردند، درد را در چهره او می‌دیدم، ولی پدرم تنها تکبیر می‌گفت. پدرم مردی صبور و با ایمان بود و همواره می‌گفت: "عشق خدا مرا مقاوم کرده و هیچ گاه خسته نمی‌شوم. " پدرم مصداقی از تأکید قرآن کریم مبنی بر جدیت و قاطعیت در برابر دشمن و رحمانیت در برابر دوست و مؤمنین بود و از کاری که دشمن شادکن باشد گریزان بود. حتی در سخت‌ترین شرایط زندگی هم از اینکه با بیان ناراحتی، ذره‌ای موجب شادی دشمن شود، پرهیز می‌کرد، یادم می‌آید یک بار ایشان دچار مجروحیت وخیمی شده بود و بنا به ملاحظاتی قرار بود در منزل تحت درمان قرار گیرد. قبل از اینکه او را با این وضعیت ببینم، همه‌اش در این فکر بودم که پدرم را در حالت درد و رنج خواهم دید؛ اما وقتی برای اولین بار چشمم به او افتاد، دیدم لبخندی بر لب دارد.تا خواست گریه‌ام بگیرد، با همان صلابت همیشگی‌اش امر کرد که "گریه ممنوع ". هر تیری که از بدن وی بیرون می‌آ‌وردند، ما به جای هر ناله و دردی، فقط صدای تکبیرش را می‌شنیدیم.

*اوقات فراغتشان را در منزل چگونه می‌گذراندند؟

**خیلی کم تلویزیون نگاه می‌کرد. برنامه‌هایی را می‌دید که به کارش مربوط می‌شد؛ بیشتر اخبار و تفسیر سیاسی. فقط بعضی از سریال‌ها را دوست داشت. سریال امام علی(ع) و مردان آنجلس را خیلی دوست داشت. بقیه¬ وقتش را به کار می‌گذراند یا مطالعه و همه کارها را هم سرِ وقت و با برنامه. خیلی دوست داشت ما هم مثل خودش منظم باشیم؛ دقیق و سرِ وقت مثل خودش، ولی نمی‌شد. نمی‌توانستیم. هر کار می‌کردیم حتی به گرد پایش هم نمی‌رسیدیم. البته وادارمان نمی‌کرد. خیلی‌ها فکر می‌کنند ارتشی‌ها خانه را می‌کنند پادگان، ولی توی خانه¬ ما اصلاً این طور نبود. هیچ وقت برای هیچ کاری وادارمان نمی‌کرد.. باهامان حرف می‌زد و قانعمان می‌کرد یا به ما تذکر می‌داد. می‌گفت "دوست دارم همه¬ کارهایتان مرتب و منظم باشد. صبح‌ها ورزش کنید. وقتتان را هدر ندهید. " ما هم سعی می‌کردیم برای خودمان برنامه بریزیم، ولی هیچ وقت مثل بابا نمی‌شد. برای کوچک‌ترین کارهایش برنامه¬ زمانی داشت. مثلاً از ساعت 9:45 تا 11:22 مطالعه می‌کرد؛ به همین دقیقی و همیشه. فقط بعضی روزها این طور کار نمی‌کرد. روزهای شهادت ائمه و ایام عزاداری این قدر برای کارهای خودش دقیق وقت نمی‌گذاشت. می رفت توی اتاق و درباره کسی که روزِ شهادتش بود، مطالعه می‌کرد. می‌گفت "این روز را تعطیل کرده‌اند که با ائمه بیشتر آشنا بشویم. " در این روزها، بابا یک طور دیگری می‌شد، مخصوصاً محرم‌ها ساکت و کم حرف می‌شد و ناراحتی از صورتی می‌بارید. برعکس، روزهای عید و ولادت ائمه پیدا بود که خوشحال است. به ما هم خوشحالی‌اش را به ما هم منتقل می‌کرد. از دو روز قبل شیرینی سفارش می‌داد تا آن روز که می‌آید خانه، دست خالی نباشد. به روزهای ولادت بیشتر از عید نوروز اهمیت می‌داد و به عید غدیر از همه بیشتر. آن عید غدیر آخر را هیچ وقت یادم نمی‌رود. صبح آن روز رفته بود پیش مقام معظم رهبری. آن روز ایشان با درجه¬ی سرلشکری‌اش موافقت کرده بودند. وقتی برگشت، از همیشه خوشحال‌تر بود.

*از دریافت درجه خوشحال بودند؟

*بله، خبرش را مادرمان داد. همه‌مان جمع بودیم. قرار گذاشتیم جشن بگیریم و قبل از اینکه بابا برگردد، رفتیم برایش هدیه گرفتیم. بابا که از درآمد تو، ریخیتم دورش و شلوغ کردیم و بوسیدیمش و تبریک گفتیم. با خنده گفت "عید شما هم مبارک " گفتیم "عید که سرِ جای خود. سرلشکریتان مبارک باشد. " از ته دل خندید، گفت "پس به خاطر این است. " بعد که نشستیم، گفت: "من هم خوشحالم، اما خوشحالی‌ام بیشتر به خاطر این است که آقا از من راضی‌اند. آن لحظه که درجه را روی شانه‌ام می‌گذارند، حس می‌کنم از من راضی‌اند و همین برایم بس است. " می‌گفت خوشحالی‌ام از بابت ارتقاء درجه نیست، بلکه به این دلیل خوشحالم که کارهایم مورد رضایت آقا واقع شده و معلوم است امام زمان(عج) نیز از این کارها رضایت دارند. هیچ سرمایه‌ای بالاتر از رضایت ولایت برای من وجود ندارد.

*از آن روز عید غدیر خاطره دیگری هم به یاد دارید؟

**قرار بود آن روز برویم خانه پدر و مادر همسرم. بابا گفت: "من هم می آیم. عید نوروز فرصت نکردم بروم خانه‌شان بازدید. بگذار باهم برویم. "
بعداز ظهر با ماشین بابا رفتیم. خودش رانندگی می‌کرد. همین طور که پشت فرمان بود، شروع کرد به حرف زدن. از زندگی‌اش گفت، از گذشته‌هایش. گفت: "مریم جانم، خدا خیلی توی زندگی به من لطف داشته. همیشه کمک کرده و هیچ وقت تنهایم نگذاشته. " اشک توی چشم‌هایش جمع شده بود. باز گفت، "الحمدالله به هیچ کس بدهی ندارم. همه¬ بدهی‌هایم را داده‌ام. نماز و روزه¬ قضا هم ندارم. " نمی‌دانم چرا اصلاً با خودم نگفتم که بابا این حرف‌ها را چرا به ما می‌زند و روز عیدی این حرف‌ها یعنی چه؟ آن روز آخرین روزی بود که پدرم را دیدم؛ یک هفته قبل از شهادتش بود.

*رابطه پدرتان و رهبری چگونه بود؟

**سال قبل از شهادت، پدرم برای چند ماهی در سمت جانشینی ستاد کل نیروهای مسلح، لازم بود هفته‌ای یک بار در حضور مقام معظم رهبری جلسه‌ای داشته باشد. خودش تعریف می‌کرد که خستگی کار هفته را فقط با یک تبسم آقا از تن بیرون می‌کند.

*گفتید ناراحتی‌شان را غیر مستقیم ابراز می‌کردند، یعنی هیچ وقت عصبانی نشدند؟

**من که فرزندش بودم یک بار هم عصبانیتش را ندیدم. داد زدنش را ندیدم. همیشه مسائل کاری‌اش را همان جا سرِ کار می‌گذاشت و سرِ حال و با لبخند می‌آمد خانه. ناراحتی‌اش وقتی بود که می‌دید دیگران به جای خدا، منفعت شخصی خودشان را در نظر می‌گیرند. یا وقتی می‌نشست پای تلویزیون و اخبار گوش می‌کرد، غصه را در صورتش می‌دیدم. جنگ بوسنی، فلسطین و لبنان را که نشان می‌‌داد، با ناراحتی و هیجان می‌گفت: "کاش آقا به من اجازه بِدهند که دوستانی را که می‌شناسم و مخلص هستند بردارم و برویم به کمک این ها. " نمی‌توانست ببیند که مسلمان‌ها این طور تحت فشار و ظلم و ستم هستند و او کاری از دستش برنمی‌آید. واقعاً آرزویش بود که برود بجنگد.

*در آن سن همچنان آمادگی انجام چنین کارهایی را داشتند؟

**بالای پنجاه سال سن داشت و چند برابر ما که جوان بودیم، انرژی کارکردن داشت. با آن سن و سال برنامه‌های سنگین عبادی برای خودش می‌ریخت و تازه از صبح زود بیدار بود و تا نیمه‌های شب کار می‌کرد. مطالعه می‌کرد. اینجا و آنجا سخنرانی داشت. نه فقط در تهران. روزهای تعطیلش را می‌رفت شهرستان‌های دور برای سخنرانی. وقتی به او می‌گفتم که شما چرا می‌روید؟ کس دیگری برود، شما باید بیشتر استراحت کنید، می‌گفت: "نه دخترم، آنجا کسی نمی‌رود سخنرانی. شهرهای بزرگ را مسئولان راحت قبول می‌کنند و می‌روند، ولی اینجاها کسی نمی‌رود ".
گاهی که با او می‌رفتم، می‌دیدم که بعد از تمام شدن سخنرانی‌اش مردم می‌ریزند دورش و می‌بوسندش و سرِ دست بلندش می‌کنند. او را در آغوش می‌گیرند و صورتش را غرق بوسه می‌کنند. با این که بعد از جنگ از بابا در رادیو و تلویزیون و روزنامه‌ها حرفی نبود، ولی هرجا می‌رفتیم با همان عنوان فرمانده زمان جنگ می‌شناختندش و دورش را می‌گرفتند و ما تعجب می‌کردیم.
الان دیگر تعجب نمی‌کنم. بابا خودش را برای خدا خالص کرده بود و خدا هم به او عزت داد. بعد از شهادتش، پنجاه روز در خانه و کوچه و محله‌مان عزاداری بود حتی بیشتر. خیلی‌ها شاید حتی یک بار هم اسم پدرم را نشنیده بودند، ولی برای شهادتش بیشتر از خدمان گریه کردند. پنجاه روز توی این خیابان دسته‌های عزاداری از همه جای ایران می‌آمدند و می‌رفتند کی به آنها گفته بود بیایند؟ خدا به پدرم عزتی داد که نتیجه اخلاصش بود. اخلاصی که من در هیچ کس ندیده بودم.
پدرم در هیچ حال از یاد خدا غافل نبود و قبل از انجام هر کاری وضو می‌گرفت و می‌گفت: "کارم را در راه خدا انجام می‌دهم. " به همین جهت، هنگام شهادت نیز وضو داشت و با پیکری مطهر به آرزوی خود برای شهادت در راه خدا نایل شد. منافقین در حقیقت وسیله‌ای شدند تا پدرم به آرزویش برسد.

*خبر شهادت را چگونه شنیدید؟

شب بیست و یکم فروردین ما جایی مهمان بودیم. شب دیروقت رسیدیم خانه. من تلفن را از پریز کشیده بودم تا بچه‌ها بخوابند و کسی زنگ نزند و بیدارشان نکند. بعد خوابیدم، اما چه خوابیدنی. نیم ساعت به نیم ساعت از خواب می‌پریدم و خیره می‌شدم به ساعت و با خودم گفتم، "خدایا، من چرا امشب این طوری شده‌ام "
ساعت شش و نیم صبح دیدم موبایل شوهرم زنگ می‌زند. بهروز بلند شد و جواب داد. نگاهش کردم و دیدم دست‌هایش می‌لرزند. نزدیک بود گوشی از دستش بیفتد. گفتم "بهروز، چی شده؟ " رنگش پریده و مثل گچ سفید شده بود. گوشی را قطع کرد و دوید توی اتاق. آن قدر به هم ریخته بود که نمی‌دانست کدام لباس را باید بپوشد. بیشتر نگران شدم. بلند شدم و رفتم طرفش و باز پرسیدم "بهروز، چی شده؟ کی بود؟ " جواب نمی‌داد. با دست‌های لرزان، لباسش را پوشید و دوید رفت بیرون. دیگر طاقت نیاوردم. دویدم سمت تلفن، وصلش کردم و زنگ زدم به مادرم. مامان تا صدای من را شنید، صدای گریه‌اش بلند شد. وقتی مامان گفت بابایت را زده‌اند، انگار همه¬ دنیا را بلند کردند و کوبیدند توی سرم. اصلاً نفهمیدم چطور حاضر شدم و کِی راه افتادم. توی راه که می‌رفتم، خودم را دلداری می‌دادم. می‌گفتم "نه. طوری نمی‌شود. این دفعه هم مثل دفعات قبل است. مگر اولین بار است؟ " زمان جنگ بارها می‌شد که به ما زنگ می‌زدند که پدرتان را برده‌ایم فلان بیمارستان، خودتان را برسانید؛ یا می‌آ‌وردندش خانه، همه جای بدنش تکه پاره؛ صورت، گردن، سینه، دست، پا. فکر می‌کردم از زمان جنگ که بدتر نیست. این دفعه هم مثل دفعه‌های قبل، بابا زنده می‌ماند، ولی این طور نشد. بابا برای همیشه از بین ما رفت. تنها چیزی که بعد شهادت بابا دلم را می‌سوزاند این است که چرا پدرم را زودتر نشناختم. من پدرم را با همه¬ مهربانی و بزرگی‌اش شناختم، منتها فقط چند ماه قبل از شهادتش.

*اگر بخواهید پدرتان را در چند جمله تعریف کنید چه می‌گویید؟

**زندگی پدرم، آمیخته با مظلومیت و گمنامی بود و این شرایط تا شهادت وی باقی بود. پدرم مرد جنگ و عمل بود و فکر و قلبش در جبهه‌ها بود و در دوران 8 سال جنگ، فکر و قلبش در جبهه‌ ها بود و در دوران 8 سال جنگ هرگز حاضر به ترک جبهه نشد. کسانی که عمری را با وی گذرانده‌اند می‌دانند که اگر دقیقه‌ای از عمر وی خارج از مسیر تکلیف صرف می‌شد، خودش را نمی‌بخشید و معتقد بود باید شمه‌ای از سیرت علی(ع) را بتواند در زندگی پیاده کند، از این رو وقتی به منزل ما می‌آمد، اگر دو نوع غذا سر سفره بود تأکید می‌کرد یکی از آن دو را برداریم. پدرم سه ماه رجب، شعبان و رمضان را و همچنین روزهای دوشنبه و پنجشنبه هر هفته را روزه بود و اعتقادش این بود که کارها در این حالات از قرب فزون‌تری برخوردار است.




رهروان شهادت ::: چهارشنبه 89/1/18::: ساعت 8:35 صبح

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 231


بازدید دیروز: 0


کل بازدید :145948
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<