حضرت زهرا علیهاالسلام پس از معرفى خود در این قسمت به عنوان دختر رسول خدا، درباره شیوه زندگى مردمان در زمان ظهور پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآله و روش برخورد آن حضرت با این اوضاع، با استشهاد به آیه «لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِکُم» (توبه: 128) مىفرماید: پیامبرى از خود شما برایتان آمد که آنچه شما را به زحمت مىانداخت بر او دشوار بود، نسبت به [خیر و صلاح[ شما علاقه شدید داشت، و به ایمانآورندگان مهربان و دلسوز بود. سپس در تبیین آیه مزبور ادامه مىدهد: «... آن حضرت رسالت خویش را ابلاغ و بیم و انذار و اندرز خود را اظهار و از مسلک و روش مشرکان برکنار بود، کمر آنان را شکست و حلقوم ایشان را فشرد و با حکمت و پند نیکو، ایشان را به راه پروردگارش دعوت نمود، بتها را شکست و گردنفرازان را سرکوب کرد تا آنکه جمع ایشان شکست خورده پا به فرار گذاشتند.»
آنگاه با اشاره به مسلمانان و حقخواهى ایشان در آن دوران سخت ایمان آوردن، مىفرماید: «شما به همراه سپیدرویان پاک نهاد، گویاى کلمه اخلاص شدید، و حال آنکه «کنتم على شَفا حُفرةٍ مِن النارِ» (آل عمران: 103) بر لبه پرتگاه جهنم بودید. به خاطر ضعف و ناتوانى شما، هر کس از راه مىرسید مىتوانست شما را نابود کند، جرعهاى براى هر تشنه و طعمهاى براى هر گرسنه و آتشگیره هر شعلهاى بودید، زیر پاى دیگران له شده بودید، آبهاى گندیده مىآشامیدید و برگ درختان مىچیدید، ذلیل و توسرى خور بودید.» سپس به آیه «تَخَافُونَ أَن یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ» (انفال: 26) اشاره مىنماید که «شما وحشت داشتید دیگران از اطراف به شما هجوم آورند، و خداوند به واسطه فیض وجود رسول خدا، شما را از آن گرفتارىها نجات داد.»
و سپس اشاره مىفرماید: شما را از کلیه گرفتارىهاى دیگر نیز در هر زمان رهانید» و به آیه «کُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ» (مائده: 64) استناد مىجوید.
پس از فرمایشهاى دیگرى، به طرح فتنهها و بروز نفاقها پس رسول خدا و سرگشتگى مردم و حیرت ایشان مىپردازد و با آیه «أَلاَ فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَةٌ بِالْکَافِرِین» (توبه: 49) وقایع را شرح مىدهد و به پشت سر انداختن قرآن و بازگشت به جاهلیت نویدشان مىدهد و آن را جایگزین بدى مىخواند: «بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلا» (کهف: 50) و چنین کارى را خسران تفسیر مىنماید: «وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِین»(آل عمران: 85) و آنگاه پس از توضیحات دیگرى از این واقعه، به مسئله قطعى ارث خویش از پیامبر اشاره کرده، مىفرماید: شما پنداشتهاید که ما ارثى نمىبریم؟ «أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْمًا لِّقَوْمٍ یُوقِنُون» (مائده: 50) آیا از دستورات دوران جاهلیت پىروى مىکنند؟ براى مردمى که باور دارند، چه کسى از خداوند بهتر دستور مىدهد و داورى مىکند؟
سپس مستقیما جانب خطاب را به ابوبکر نموده، مىفرماید: «... اى پسر ابى قحافه! آیا در کتاب خداوند آمده است که تو از پدرت ارث ببرى و من از پدرم ارث نبرم؟ تو مطلب ناروا و سخن نامناسبى گفتهاى: «لقد جِئتَ شیئا فریّا» آنگاه به وراثت حضرت سلیمان از داود علیهماالسلام اشاره فرموده، مىگوید: «وَوَرِثَ سُلَیَْمانُ دَاوُود» (نمل: 16) و سلیمان از داود ارث برد، و به ذکر داستان یحیى بن زکریّا اشاره مىفرماید که گفت: «... فَهَبْ لی مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوب» (مریم: 5ـ6)؛ پروردگارا! از سوى خودت، به جانشینى به من ببخش که از من و از خاندان یعقوب ارث ببرد.
در ادامه، به آیات ذیل استناد مىجوید: «وَاُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَى بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّه»(انفال: 75)؛ و خویشاوندان برخى نسبت به برخى دیگر در کتاب خدا مقدّم مىباشند. «یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی اَوْلاَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْن» (نساء: 11) و خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش مىکند که پسر دو برابر دختر سهم ببرد و «اِن تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِین» (بقره: 18) اگر مالى از خود جاى گذاشت، براى پدر و مادر و خویشاوندان به گونه خیر و شناخته شده و معروف وصیت کند و این براى پرهیزگاران کارى درست و شایسته است. و ادامه مىدهد: شما پنداشتهاید که من بهرهاى نداشته، از پدرم ارث نمىبرم و هیچ رابطه و پیوندى بین ما نیست؛ در همین زمینه، با اقتباس از آیه 67 سوره انعام و آیه 39 سوره هود مىفرماید: «شما خود را نسبت به عام و خاص قرآن، از پدر و پسرعمویم داناتر مىدانید. پس (این شما و این فدک که) همچون شتر مهار کشیده و بار کرده در اختیار شما باشد و روز واپسین و رستاخیز تو و آن (فدک) با هم روبهرو خواهید شد ... «لِکُلِّ نَبَإٍ مُّسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُون»؛ «مَن یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَیَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیم»؛ هر رویدادى را جایگاهى است و به زودى خواهید دانست که بر چه کسى عذاب خوارکننده فرود آمده، شکنجهاى پایدار وارد خواهد شد. همچون قصّه گناهکاران نوح، هم غرق مىشوید و هم عذابى جاودانه در انتظارتان است.
آن حضرت از بازگشت مردم پس از رسول خدا صلىاللهعلیهوآله شکوه مىکند که «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللّهُ الشَّاکِرِین» (آلعمران: 144)؛ محمّد صلىاللهعلیهوآله فرستاده کسى است که پیش از او نیز فرستادگانى آمدهاند. آیا گر بمیرد یا کشته شود شما به گذشته خود برمىگردید؟ و هر کس به گذشته خود برگردد هرگز زیانى به خداوند وارد نیاورده است و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش خواهد داد. و فریاد برمىآورد: «اى قوم اوس و خزرج! آیا میراث پدرم بلعیده شود، در حالى که شما مرا مىبینید و صداى مرا مىشنوید و آغاز و فرجام کار به شما برمىگردد و زمام امور در دست شماست؟» و با شِکوه از پنهانکارى مردم و چشمپوشى آنان از حق و انحراف از راه راست، با استناد به آیه «اَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَکَثُواْ أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَؤُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُّؤُمِنِین» (توبه: 13) مىفرماید: آیا با مردمى که پیمانهاى خود را شکسته و براى بیرون کردن پیامبر تصمیم گرفتهاند نمىجنگید، با آنکه جنگ را آغاز کردهاند؟ آیا از آنان مىترسید با اینکه خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر ایمان آورده و دین را باور کردهاید؟(15)
در ادامه بیانات تند و گزنده خطبه، حضرت زهرا علیهاالسلام رفاهطلبى و تمایل به زندگى راحت را عامل این چرخش دانسته، مىفرماید: «إِن تَکْفُرُواْ أَنتُمْ وَمَن فِی الأَرْضِ جَمِیعًا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ» (ابراهیم: 8) اگر شما و همه کسانى که در روى زمین زندگى مىکنند کافر شوید، بدانید که خداوند بىنیاز و ستوده است. و با خشم اظهار مىدارد: «این سخنان خروشى بودند که از جان برآمد و آهى بودند که از خشم من برخاستند و از بىتابى و توانفرسایى من حکایت مىکردند ... آنچه را شما انجام مىدهید پیشروى پروردگار است و او ناظر و بینا: «وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ» (شعراء: 227) و به زودى ستمکاران خواهند دانست به چه جایگاهى بازگشت مىکنند! و ادامه مىدهد: «من دختر پیامبر، هشداردهنده شمایم که شما را از عذاب سرسخت پیشرویتان بیم مىداد. «فاعلَموا إِنَّا عَامِلُونَ وَانتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُون» (اقتباس از آیات 121 و 122 سوره هود)؛ پس هر کارى مىخواهید انجام دهید که ما هم کار خود را انجام خواهیم داد و چشم به راه باشید که ما هم منتظریم.
در این فراز از سخن، ابوبکر با دلجویى و آرامش تلاش مىکند تا حضرت را از خشم فرونشاند و در عین حال، حکم خویش را در مورد «فدک» و اموال باقى مانده از رسول خدا ابراز نماید؛ مىگوید: «ما آنچه را که شما در نظر دارید، در راه خرید اسلحه و ساز و برگ جنگى خرج کردهایم تا به وسیله آنها، مسلمانان با کافران هماورد باشند.» آنگاه در این تصمیمگیرى به اجماع عموم مسلمانان تکیه کرد و از اینکه نمىتواند خلاف دستور پیامبر کارى کند و باید این اموال به ولىّ پس از وى سپرده شود، از اموال شخصى خویش پیشکش کرده، مىگوید: در آنچه در اختیار شخص من است و از اموال من به شمار مىرود، هر دستورى که بفرمایید اجرا مىشود. آیا شما صلاح مىدانید که من در این مورد، خلاف پدرت حضرت رسول صلىاللهعلیهوآله عمل کنم؟
در این هنگام، حضرت زهرا علیهاالسلام به خروش آمده، مىفرماید: «سبحان الله! ... هیچگاه رسول خدا از کتاب خدا روىگردان و نسبت به احکام او مخالف نبود، بلکه پیرو قرآن و سورههاى آن بود. آیا شما با نیرنگ و فریب، اجماع کرده، بهانهاى دروغین بر او بستهاید؟» و سپس به قرآن اشاره نموده، مىفرماید: «این کتاب خدا، که داورى دادگر است و بیان آن حل و فصل مىکند، مىفرماید: درخواست زکریّا از خداوند آن بود که به او فرزندى بدهد و گفت: «یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوب» (مریم: 6) و «وَوَرِثَ سُلَیَْمانُ دَاوُود»(نمل: 16) آن فرزند وارث من وآل یعقوب باشد و سلیمان از داود ارث برد. بنابراین، خداوند متعال در آنچه توزیع و تقسیم کرده، سهم هر کسى را تعیین و مقدار واجب و حتمى از میراث را مشخص ساخته است. سهم پسران و دختران را بهگونهاى واضح و روشن بیان داشته، بهانهجویى یاوهسرایى را باطل ساخته و از بدگمانى و شبهه افراد وامانده در آینده جلوگیرى نموده است. نه، چنین نیست: «بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُون» (یوسف: 18)؛ بلکه شما خودتان را گول زده و نفوس شما کارى (قبیح) را برایتان با جلوهاى زیبا نمایش دادهاند. و من بردبارى و صبرى نیکو خواهم کرد و بر آنچه شما توصیف مىکنید، از خداوند کمک مىجویم.»
در اینجا نیز ابوبکر به این بهانه که خلافت را مردم به گردن وى انداختهاند و بر آنان مستبدّانه حاکم نشده، مسلمانان را به داورى بین خود و حضرت فرامىخواند.
حضرت در آخرین فراز، با دلى آکنده از غم، مردم را به تدبّر در قرآن فراخوانده، مىفرماید: «اى مردم که شتابان به گفتار باطل روى آورده، کار زشت زیانبار را با دیده اغماض نگریسته، آن را پذیرفتهاید! «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»(محمد: 24) آیا در قرآن اندیشه نمىکنند (نمىکنید) یا اینکه بر دلهایشان (دلهایتان) قفل است؟ نه چنین است، «بَل رَانَ عَلى قلوبِکم» (اشاره به آیه 14 مطفّفین)، بلکه کارهاى زشتتان بر دلهایتان نقش بسته، گوشها و چشمهایتان را فراگرفته است. به چه جاى بدى برگشتید و به چه وضع بدى گرفتار شدهاید! به چیز بدى اشاره کردهاید و به معاوضه نامناسب و بدى رضا دادهاید! به خدا سوگند! هنگامى که پردهها به یک سو زده شوند بارش را سنگین و پیامدش را خطرناک خواهید یافت و زیان و ضرر به دنبال خواهد داشت.
سپس در آخرین فرمایشهاى خویش، با تکیه بر دو آیه از قرآن کریم، مىفرماید: «وَ بَدَا لَهُم مِنَ اللَّهِ مَا لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ»(زمر: 47)؛ «وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُون» (غافر: 78)؛ و از پروردگارتان آنچه را که حساب نمىکردید و به ذهنتان نمىآمد، برایتان آشکار خواهد شد و در آن هنگام، آنها که بر باطل هستند، زیان خواهند دید. و در انتها، با سرودن اشعارى خطاب به رسول خدا صلىاللهعلیهوآله ، به منزل برگشت.(16)
در این گفتوگو، حقخواهى و ادعاى مالکیت زمینى مطرح است که غصب آن نقطه آغاز حمله به شخصیت معنوى و مادى اهل بیت علیهمالسلام بود و نشان از موضعگیرى مستبدّانه خلیفه چند روزه در برخورد با هر نوع مخالفت در مقابله با خلافت جدید داشت و از اینرو، قدرتمندترین و سرشناسترین مخالفان به عنوان اولین مقابلهگران سقیفه را انتخاب کرد تا همه مسلمانان پس از آن عبرت گرفته، توان هر نوع سرکشى و تمرّدى را از دست بدهند. بدینروى، حضرت زهرا علیهاالسلام به عنوان مدافع امامت حضرت على علیهالسلام و حق ارث خویش، باید به چیزى استناد کند که فصلالخطاب همه رویارویىها بوده و غیر قابل انکار باشد. او به قرآن مجید استناد کرده، مضمون کامل کلام را در اقتباس یا استشهاد از آیات برمىگزیند و این، هم به معناى اعلام یک رویارویى باطنى و درونى با عنصر حکومتى حاضر است و هم به معناى کشف موضوع پشت سر انداختن قرآن توسط حاکمان وقت، و همه مسلمانان را به تأمّلى سخت بر تفسیر مجدّد آیات دعوت مىنماید.
علاّمه سید شرف الدین در تحلیل مفصّلى از این خطبه، به رموز تفسیرى آن پرداخته، چگونگى تفسیر هر یک از آیات مطرح شده را بیان مىنماید. وى در بخشى از این تبیین آورده است: «ببینید چگونه در آغاز، بر اثر گذاردن پیامبران، به دو آیه مربوط به داود و زکریّا علیهماالسلام ، به صراحت در ارثگذارى آن دو استدلال مىکند، و به جان خود سوگند که آن حضرت بر خلاف دیگر کسانى که مدتها پس از نزول قرآن پا به عرصه گیتى نهادهاند، ارث را در این آیات شریفه مربوط به ارث حکمت و پیامبرى دانسته، نه ارث در اموال، و معناى مجازى را بدان دلیل بر معناى حقیقى مقدّم داشته که نسبت به فهم آیات قرآن داناتر و اعلم بوده که اگر این تصرف و دخالت در معناى حقیقى لفظ بدون دلیل جایز بود، ابوبکر و یا دیگر کسانى که در آن روزها طرفدار او بودند نیز مىتوانستند بدینگونه پاسخ حضرت زهرا علیهاالسلام را بدهند؛ با اینکه آنان چنین پاسخى را به آن حضرت ندادند. علاوه بر این، در اینجا قرائت دیگرى نیز موجود است که مىگوید: مقصود از ارث، ارث در اموال است.»(17)
پس از استدلال به آیات مربوط به ارث پیامبران، حضرت به عموم آیات مربوط به ارث و عموم آیه «وصیت» استدلال نموده و تخصیص این آیات را بدون دلیل شرعى از کتاب و سنّت، کارى زشت برشمرده، با لحن و بیان کوبندهاى این تخصیصِ بىجهت را بر آنان ایراد گرفته، چنین فرمود: «آیا خداوند درباره شما آیه مخصوصى نازل کرده که پدرم را با آن آیه از این عموم خارج کرده باشد.» و با این استفهام انکارى، وجود مخصّص را در قرآن مجید نفى کرده، آنگاه مىفرماید: «و یا آنکه شما از پدرم و از پسرعمویم، در فهم عموم و خصوص قرآن آگاهتر و داناترید؟»
با این پرسش توبیخى، وجود مخصّص را در سنّت، بلکه مطلق وجود مخصّص را منتفى دانسته است؛ زیرا اگر مخصّصى وجود مىداشت رسول خدا و یا جانشین آن حضرت به او فهمانیده، بیان مىکردند و نمىتوان گفت که آنان نمىدانستند و از وجود مخصّص خبر نداشتند و یا در بیان این مسئله به آنحضرت کوتاهى کردهاند؛ زیرا در آن صورت، تفریط و اهمال در بیان حکم الهى و کتمان حق و وادار کردن به جهل و در معرض بازداشتن او از جدال و درگیرى و کینهتوزى و دشمنى بىجهت و بیهوده لازم مىآید که همگى اینها در مورد پیامبران الهى و جانشینانشان محال و ممتنع مىباشند.»
وى سپس نتیجهگیرى نموده، مىگوید: «براى حضرت زهرا، فقط یک راه و یک سخن باقى مانده است که با گفتن آن کلمه، غیرت آنان را برانگیخت و با بلاغت و رسایى هرچه تمامتر در گفتارش، جوش و خروش در آنان ایجاد کرد و آن جمله این بود که فرمود: "... یا اینکه مىگویید: اهل دو آیین از یکدیگر ارث نمىبرند! " که مىخواست با این جمله، بفهماند عموم آیه ارث با آنچه شما ادّعا مىکنید، تخصیص نمىخورد، مگر اینکه بخواهید به جمله آن حضرت که فرمود: "اهل دو ملت و دو آیین مختلف از یکدیگر ارث نمىبرند. " استناد کنید و بنابراین، آیا به چنین کلامى لب مىگشایید و چنین جملهاى را خواهید گفت؟ آیا مىتوانید بگویید که من از امّت اسلامى نیستم و در زمره مسلمانان به شمار نمىآیم و از این نظر، حق ارث ندارم و با این حساب، براى کار خود، که مرا از ارث محروم ساختهاید، حجت و دلیلى دارید که در این صورت، باید گفت: «اِنّا لِلّه و اِنّا اِلیهِ راجعونَ».»(18)
علاّمه امینى نیز در تحلیلى از این خطبه، بر آیات وارد شده تفسیرى نمودهاند که «معلوم است که حقیقت میراث عبارت از انتقال مال موروث به وارث پس از مرگ او به حکم خداوند متعال است. حمل آیه بر علم و نبوّت ـ چنانکه اهل سنّت انجام دادهاند ـ بر خلاف آیه شریفه است؛ زیرا نبوّت و علم به ارث نمىرسند. نبوّت دایر مدار مصالح عمومى است و از روز نخست آفرینش، در پیشگاه پروردگار مشخص و معیّن گشته و خداوند داناتر است که رسالت و مأموریت خود را در چه کسى و در چه جایى قرار دهد؛ نسبت و وراثت دخالتى در آن ندارد. همانگونه که دعا و درخواست از خداوند اثرى براى گزینش و اختیار الهى ندارد، علم نیز متوقف بر آموزش و فراگیرى است و مربوط به کسى مىشود که خود را در معرض آن قرار دهد.
علاوه بر این، زکریّا علیهالسلام از خداوند درخواست کرد که از فرزندانش کسى را وارث او قرار دهد که وجود وى مانع و حاجب از دیگر افراد خویشاوند و فامیل و پسر عموهایش باشد و این ممنوعیت تنها با میراث اموال مناسبت دارد و معنا ندارد که بخواهد موالى و خویشاوندانش را از علم و نبوّت مانع شود.»
وى در ادامه مىگوید: «نکته دیگر اینکه شرط کرد که این ولى و وارث مورد پسند باشد، در آنجا که گفت: «واجعلهُ ربِّ رضیا»، (مریم: 6) و این درخواست پسندیده بودن با نبوّت و رسالت سازگار نیست؛ زیرا عصمت و تقدّس در ویژگىهاى نفسانى و ملکات روحى هیچگاه از پیامبران جدا نیست و بنابراین، درخواست این خصوصیت بىمعنا و بیهوده است.
... و اما اینکه حکم مخصوص حضرت رسول باشد، این سخن مستلزم آن است که عموم آیات ارث را تخصیص بزنیم؛ مانند آیات «یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی اَوْلاَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْن» (نساء: 11)؛ «وَأُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّه» (انفال: 75)؛ «إِن تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوف.» (بقره: 180)
قرآن مجید را جز با دلیل ثابت و مسلّم نمىتوان تخصیص زد و خبر واحدى که عمل به ظاهر آن به خاطر مخالفتش با سیره تمام پیامبران گذشته امکان ندارد، نمىتواند مخصّص عموم آیات ارث باشد.(19)
ابن ابى الحدید نیز ضمن ذکر روایاتى مىنویسد: «مردم مىپندارند که نزاع فاطمه با ابوبکر در دو چیز بوده: در میراث و در نحله. من در احادیث یافتم که آن حضرت در مسئله سومى با او نزاع داشته و ابوبکر او را از آنها نیز منع کرده بود که عبارت بود از سهم ذوى القربى.»(20)
علاّمه مظفّر در دلائل الصدق آورده است: «حضرت زهرا حق چهارمى نیز داشت که مربوط به خمس غنایمى بود که پس از پیامبر حادث مىگردیدند؛ چون ابوبکر، همانگونه که خمس اهل بیت علیهمالسلام را ـ که در زمان رسول خدا (مانند خمس خیبر) مالک شده بودند ـ گرفته بود، آنها را از خمس غنایمى که پس از آن حضرت حادث شده بود نیز منع کرد و حضرت زهرا علیهاالسلام درباره آنها نیز با او به نزاع پرداخت و اخبار در این مورد بسیارند.»(21)
خطبه عیادت
علاّمه مجلسى از شیخ بزرگوار وثقه، صدوق رحمهالله ، روایت کرده است که در دوران شدت و غلبه بیمارى حضرت زهرا علیهاالسلام ، زنان مهاجران و انصار به عیادت ایشان رفتند، جویاى احوال ایشان شدند و پرسیدند: در این حال بیمارى، چگونه سر مىکنید؟ حضرت بدینگونه پاسخ گفت: «به خدا سوگند! روزگارم سر مىشود و حالم به گونهاى است که از دنیاى شما ناخشنود و از مردان شما خشمگین و ناراحتم ... «لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ أَن سَخِطَ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَفِی الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُون»(مائده: 80) و بد چیزى است آنچه که نفوسشان مقدّم داشته؛ چرا که موجب خشم و غضب الهى شده و در عذاب جاودانهاند.
... واى بر آنها! چگونه خلافت را از پایگاه استوار رسالت و پایههاى محکم نبوّت و محل نزول وحى امین و انسان آگاه به امر دین و دنیا منحرف کرده، دور ساختند؛ «أَلَا ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِین» (زمر: 15) آگاه باشید که این همان زیان و خسران آشکار است.
... پس اى کاش بینى مردمى که «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعا» (کهف: 104) مىپندارند کار نیک انجام مىدهند، به خاک مالیده شود. «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَـکِن لایَشْعُرُون»(بقره: 12)؛ آگاه باشید که آنان تبهکارند و خود نمىفهمند. «أَفَمَن یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لایَهِدِّیَ إِلاَّ أَن یُهْدى فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُون» (یونس: 35)؛ آیا آن کس که به درستى و راستى هدایت مىکند براى پىروى شایستهتر است، یا آن کس که خود هدایت نیافته باشد؟ پس شما را چه شده است؟ چگونه قضاوت مىکنید؟
سوگند به خداوندگارت که شتر این فتنه آبستن شده و به همین زودى خواهد زایید و شما قدح خونین و سمّ مهلک آن را خواهید دوشید. در آن هنگام «یَخْسَرُ الْمُبْطِلُون»(جاثیه: 27) یاورهسرایان و تبهکاران زیان خواهند دید، و آیندگان پیامد سنّتهاى گذشتگان را خواهند دید و در آن هنگام، به خاطر رضایت خاطر جمعى، خود را آماده فتنه و آشوب کنید و به شمشیرى برّان و هرج و مرج فراگیر و خودکامگى ستمگران نوید دهید! سهمیههایتان را اندک خواهند داد و محصولات کشاورزىتان را خود درو خواهند کرد. واى بر شما! که در آن هنگام در چه شرایطى به سر مىبرید! دلهایتان کور گشتهاند. آیا ما شما را الزام و اجبار نماییم، در حالى که خود اکراه دارید؟ «فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ أَنُلْزِمُکُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا کَارِهُون»(هود: 28)(22)
ابن ابى الحدید و طبرى از عمر بن خطّاب روایتى آوردهاند که متضمّن این موضعگیرى نسبت به حضرت على علیهالسلام و حضرت زهرا علیهاالسلام مىباشد. عمر بن خطّاب به ابن عبّاس مىگوید: «آیا مىدانید که چه چیز باعث شد پس از محمّد، قومتان (قریش) توجهى به شما نکنند؟ آنان از اینکه نبوّت و خلافت در شما جمع شود و بدینوسیله، بر قوم خود فخر و مباهات کنید خوششان نمىآمد. بنابراین، قریش براى خود فکرى کرد و به نتیجه رسید.»(23)
و پیداست که حزب حاکم بر تمام حقوق سیاسى بنى هاشم دست گذارده، تمام امتیازات مادى و معنوى آنان را لغو ساخته بود و نسبت به اموال نیز بنىهاشم را از فدک و میراث و خمس (سهم ذوى القربى) محروم ساخته، آنان را مانند دیگر مردم به شمار آوردند. بنىهاشم و در رأس آنان، على ابن ابىطالب علیهالسلام نمىتوانستند خود نسبت به مطالبه حقوق مغصوب خود اقدامى کنند. حضرت زهرا علیهاالسلام رأسا اقدام به مطالبه حق خود و دیگر افراد بنىهاشم نمود. حضرت زهرا علیهاالسلام با اصرار و پافشارى نسبت به «فدک»، هدفش آن بود که زمینه را براى حضرت على علیهالسلام در مطالبه حق پایمال شدهاش آماده سازد و در واقع، «فدک» و خلافت با یکدیگر همراه و در یک مسیر قرار گرفته بودند؛ چنانکه بعدها کلمه «فدک» عنوان بزرگترى پیدا کرد که منحصر به یک سرزمین مزروعى که در زمان رسول خدا محدود و معیّن بود، نمىشد، بلکه موضوع فدک همپاى خلافت و تمام دفترچه و پرونده اسلام شد. دلیل بر این مطلب آنکه ائمّه اطهار علیهمالسلام هنگام تحدید و تعیین مرزهاى «فدک»، آن را منحصر به آن روستا و مزرعه نکردند، بلکه ـ مثلاً ـ امیرالمؤمنین على علیهالسلام آن را در زمان خود، به این عبارت تحدید نمود: «یک مرز فدک کوه اُحد است و مرز دیگرش عریش مصر، حدّ دیگر کناره دریا و مرز دیگر دومةالجندل» که اینها حدود تقریبى جهان اسلام در آن دوران بودند و حضرت موسى بن جعفر علیهالسلام نیز پس از آنکه هارونالرشید اصرار کرد که «فدک» را از او بپذیرد، فرمود: من آن را از تو نمىگیرم، مگر با تمام حدود و مرزهایش. هارونالرشید پرسید: حدودش چیست؟ فرمود: حد اول عدن، حد دوم سمرقند، حد سوم افریقیّه، حد چهارم کناره دریا از خزر تا ارمنیّه. هارون گفت: دیگر چیزى براى ما باقى نماند، جاى را تغییر دادى. حضرت فرمود: من به تو گفتم که اگر حدودش را مشخص سازم، تو پس نخواهى داد.
از اینرو، در امر شفّافسازى سیاسى و بازشناسى حق خلافت، حضرت زهرا علیهاالسلام هر محملى را براى این ادعا برمىگزیند تا بتواند از تحریف و انحرافى که به وسیله حکومت تازه روى کار آمده پرده برداشته، اتمام حجّت نماید و مسئولیت خود را در یارى دین و کیان و مرکزیت آن یعنى حضرت على علیهالسلام ادا نماید و این مسئله را در خطبه «فدک» در مسجد و خطبه «عیادت» تصریح نموده، بدون ابهام و پیچیدگى، نظریاتش را بیان مىکند و استحکام این کلام را در استناد پى در پى به آیات قرآن کریم پىریزى مىنماید و فصاحت و بلاغت و شیرینى بیان، روانى عبارت، نیرومندى استدلال و انسجام در گفتار، آوردن انواع و اقسام استعارات و کنایات، والایى سطح مطلب، تمرکز نسبت به اصل هدف و در عین حال، تنوّع مباحث با پیچیدگى با آیات خدا، سخنش را جاودان و کلامش را درخشان و نبوغ و بینشش را پیش از پیش اظهار مىدارد.
پینوشتها:
1- توفیق ابوعلم، فاطمة الزهرا علیهاالسلام، ترجمه على اکبر صادقى، امیرکبیر، 1364، ص 111.
2- اسماعیل انصارى زنجانى خوئینى، فاطمه در آیینه کتاب، قم، الهادى، 1378.
3- رسول جعفریان، تاریخ الخلفاء، انتشارات دلیل، 1380، ص 22، به نقل از: ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج 5، ص 261
4- فخرالدین طریحى، مجمعالبحرین، تحقیق احمد الحسینى، تهران، مرتضوى، 1365، ذیل کلمه «فدک».
5- فیء اموال و زمین هایی است که به وسیله جنگ و نزاع به دست مسلمانان نرسیده و بر آن سرزمین ها اسب و شتر نتاخته باشند. این زمین ها به تصریح آیات الهی(مانند آیه 6/ سوره حشر) ملک خاص رسول خدا است.
6- مفهوم اصلی انفال نه تنها غنائم جنگی بلکه همه اموالی را که مالک خصوصی ندارد مثل بیشه زارها، جنگلها، دره ها و سرزمین های موات شامل می شود و تمام اموال متعلق به خدا و پیامبر و وصی اوست. انفال در اصطلاح فقهای امامیه عبارت از اموالی است که به پیامبر و پس از او به جانشینانش اختصاص دارد. آنان آن اموال را به هر نحو که مصلحت بدانند به مصرف می رسانند. از آن جهت این اموال را انفال می نامند که امام بالخصوص استحقاق دارد آنها را بر وفق مصلحت به مصرف برساند؛ به همانگونه که پیامبر مستحق آنها بوده است و درخور استحقاق دیگران نیست.
7- همان.
8- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دار الاحیاء التراث الکتب العربیة، 1960، ج 16، ص 210 / ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، 1285 ق، ج 2، ص 221 / محمّد بن جریر طبرى، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق محمّدابوالفضل ابراهیم، قاهره، دارالمعارف بمصر، 1968، ج 2، ص 14 / احمد بن یحیى بلاذرى، فتوح البلدان، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1346، ص 46.
9- سیدجعفر شهیدى، زندگانى فاطمه زهرا علیهاالسلام، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1362، ص 122.
10- محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، چاپ کمپانى، ج 8، ص 114.
11. علاّمه مجلسى ذیل کلمه «اخلاص» در شرح لغات خطبه آورده است: «مقصود از اخلاص آن است که همه اعمال را براى خداوند خالص نمود، ریا و هدفهاى فاسد را با آن مخلوط نکند و در هیچ یک از کارهایش به غیر خداوند توسّل نجوید و تأویل کلمه توحید همین است؛ زیرا کسى که یقین داشته باشد خالق و مدبّر، خداوند است و در خدایىاش با کسى شریک نیست، بر او لازم و سزاوار است که در پرستش او کسى را شریک قرار ندهد و در هیچ کارى به غیر او متوجه نشود.»
12. وى همچنین در فراز «پیوندش را در دل نهاده است»، مىگوید: در این فقره، چند احتمال وجود دارند:
اول. خداوند بر دلها آنچه را که لازمه این کلمه کرده عبارتند از: عدم ترکیب در ذات خدا و عدم زیادتى صفات کمالیه بر ذات خداوند، و امثال اینگونه مطالب را، که مربوط به توحیدند، واجب و حتم قرار داده است.
دوم. آنچه عقل از این کلمه به آن مىرسد، به قلب متصل مىکند و آیات آفاق و انفس به او مىنمایاند و با توحید فطرى آن را کامل مىکند و در دلهایشان مستقر مىسازد.
سوم. ممکن است مقصود آن باشد که عقلها را مکلّف به رسیدن به آخرین درجه دقایق کلمه توحید و تأویل نکرده، بلکه همه دلها را مکلّف ساخته است که به ظاهر معنایش اذعان و اعتراف کنند و مقصود از «وصول» همین است.
چهارم. احتمال دارد ضمیر در کلمه «موصولها» در عبارت «وَ ضَمَّنَ القلوبَ موصولَها» به قلوب برگردد؛ یعنى بر دلها بیش از آن اندازه که امکان وصول دارند، لازم نکرده و رسیدن به تأویل کامل این کلمه طیّبه و دقایقى که از آن استنباط مىشوند و یا به طور مطلق، اصولاً رسیدن به اینها را بر دلها واجب ننموده است. وى در انتها، این تفسیر چهارم از عبارت مزبور را بر سایر وجوه ترجیح داده است. (محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، چاپ کمپانى، ج 8، ص 114.)
13. سیوطى در کتاب الاتقان مىنویسد: ابن ابى حاتم از عمرو بن مرّة روایت کرده است که پنج نفر پیش از آنکه موجود شوند نامگذارى شدند: یکى از آنها حضرت محمد صلىاللهعلیهوآله بود که حضرت عیسى علیهالسلام به وجود او بشارت داد و گفت: «وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَد ...» (صف: 6) و این اشاره به بیان مزبور دارد.
14. شاید مقصود از «پرده»، نیستى یا حجابهاى اصلاب و ارحام باشد، و اینکه آنها را نسبت به «اهاویل» داده، به خاطر وجود منابع و عوامل بازدارنده در این حالت است. و شاید مقصود آن باشد که آنان در آن حال از «أهاویل» و چیزهاى ترسآور مصون و محفوظ بودند؛ زیرا ترس و هول پس از وجود به اشیا مىرسد و در حال نیستى، ترس و وحشتى نیست و گفته شده است: تعبیر «أهاویل» از قبیل تعبیر از درجات عدم به ظلمتها و تاریکىهاست. (رحمانى همدانى، فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفى، ترجمه سیدحسن افتخار زاده سبزوارى، بدر، 1376، ص 479.)
15. علاّمه مجلسى ذیل این بخش از خطبه مىفرماید: «در بین مفسّران مشهور است که این آیه درباره آن عده یهودیانى نازل شد که پیمان خود را شکستند و با احزاب همکارى کردند و تصمیم گرفتند حضرت رسول را از مدینه بیرون کنند و به پیمانشکنى و جنگ پرداختند.» و ادامه مىدهد: «همچنین گفته شده است که درباره مشرکان قریش و اهالى مکّه نازل شده که پیمان خود را با پیامبر و مؤمنان، که قرار گذاشته بودند با دشمنان آنان همکارى نکنند (صلح حدیبیه)، شکستند و قبیله "بنىبکر " را علیه "خزاعه " یارى کردند و تصمیم گرفتند حضرت را از مکّه بیرون کنند. اینان در "دارالندوه " گرد آمدند و شیطان، که به صورت پیرمرد نجدى بر آنان ظاهر شده بود، آنها را راهنمایى کرد ... .» در واقع، از آن زمان دشمنى و مخالفت با رسول خدا را آغاز نمودند و جنگ بدر و پیمانشکنى را از این زمان شروع کردند.
اما مقصود حضرت زهرا علیهاالسلام از مردمى که عهد و میثاق خود را شکستند، یا همانهایى هستند که در آیه شریفه از آنان نامبرده شده است که در این صورت، بیانکننده وجوب جنگ با غاصبان خلافت و ربایندگان حق آن حضرت است که پیمان و عهدى را که با رسول خدا در مورد وصیت آن حضرت و نسبت به خویشاوندان و اهل بیتش بستند، نقض کردند؛ همانگونه که خداوند قتال با پیمانشکنان قریش را واجب فرموده بود، و یا اینکه مقصود حضرت زهرا علیهاالسلام جنگ با غاصبان حق اهل بیت علیهمالسلام است و مقصود از پیمانشکنى آنان نقض همان عهدى بود که با رسول خدا بسته بودند که از آن حضرت اطاعت کرده، پیرو اوامر و نواهى او باشند و در باطن با او دشمنى نکنند، اما این عهد و پیمان را شکستند و به دستورات آن حضرت عمل نکردند و مقصود از «اخراج رسول» اخراج کسى است که همچون پیامبر و نفس آن حضرت و جانشین او در دستورات و اوامر و نواهى است که او را از مقام خلافت بیرون کرده، دستورات حضرت را در مورد اهل بیتش نادیده گرفتند، که در این صورت، ذکر آیه قرآن در ضمن فرمایش حضرت زهرا علیهاالسلام یک نحوه اقتباس از قرآن مجید است. (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 8، ص 109.)
16. قد کانَ بَعْدَکَ انباءٌ و هَنبثَةٌ لو کُنتَ شاهدها لم تکبر الخَطْبُ
انّا فقدناک فَقْدَ الارضِ واِبلها واختَلَّ قومُک فاشْهَدْهم و قد نکبوُا
و کُلُّ اهلٍ له قربى و منزلةٌ عِند الالهِ على الاَدنَینِ مقتربٌ
اَبدَتْ رجالٌ لنا نجوى صُدورِهم لمّا مَضَیتَ و حالَتْ دونکَ التُّربُ
تجَهَّمَتْنا رجالٌ واستُخِفَّ بِنا لما فقدِتَ و کُلُّ الارضِ مَغتَصَبٌ
و کُنتَ بَدرا و نورا یُستَضاءُ به علیک تُنْزَلُ مِن ذِىالعزَّةِ الکُتُبِ
و کان جبریلُ بالآیاتِ یُؤنِسنا فَقَد فُقِدْتَ فَکُلُّ الخیرِ مُحتَجِبٌ
فلیتَ قبلَکَ کانَ الموتُ صادَفَنا لمّا مَضَیْتَ و حالَتْ دونَ الْکُتبُ
انّا رُزِئنا بما لم یُزْرَءْ ذُوشَجَنٍ مِن البَریّةِ لاعجمٌ و لا عَرَبٌ.
رهروان شهادت ::: چهارشنبه 89/2/8::: ساعت 2:35 عصر