«و هر که حکمت یابد، خیری فراوان یافته است» ـ می فرماید : مقصود فرمانبرداریاز خدا و شناخت امام است . [امام صادق علیه السلام ـ درباره گفتار خدای]

فرهنگی سیاسی اجتماعی

اگر خیلی به عقب برویم نمونه هایی مثل او را بارها در قاب فیلمهای فارسی و با نقش آفرینی امثال ناصر ملک مطیعی و فردین دیده ایم.
میثاق بنی مهد : سریال " دارا و ندار " سریال ضعیفی است  و متاسفانه ضعفش کم هم نیست و این مسله چندان ربطی هم به سخیف بودن یا نبودنش ندارد .البته  این را از این باب نگفتم تا موضع کسانی مثل رشید پور و یا دیگرانی مثل او را به چالش بکشم تنها علت ذکر این مساله آن است که بگویم امثال رشید پورها درنفس استفاده از لغت " سخیف "  تنها می خواسته اند صفت اخلاقی این اثر را به نقد بکشند در حالی که ضعف ساختاری این سریال در پردازش شخصیتها و طرح فیلمنامه ،  به حدی نازل و پیش پا افتاده است که یک منتقد برای محکوم کردن آن  چندان نیازی به طرح این مسائل مفهومی و اخلاقی  ندارد .
مساله را کمی باز می کنم و سعی می کنم به صورت مصداقی ، ذره بین نقد را به روی چند مساله مهم بچرخانم ، به نظر من ، مساله ضعف دارا و ندار و یا آثاری مثل این ، قبل از اینکه به خود اثر برگردد به کارگردان و برخی از عوامل تولید بستگی بیشتر دارد . باید ابتدا مسعود ده نمکی را شناخت و بعد به سراغ نقد اثر او رفت ، در این مسیر توجه به  چند نکته ی ماهوی در باره ی او را بسیار حائز اهمیت می دانم :
نکته ی اول : مسعود ده نمکی بدون شک مرد قلم است ، البته مرد قلمی که به قصد یا بدون قصد ، نمی خواهد و یا نمی تواند چندان به دنیای مستدل و آکادمیک روزنامه نگاری وارد شود ، او بدون شک مرد جهان رومانتیک خویش است . تجربه ی روزنامه نگاری مسعود ده نمکی در نشریاتی مثل شلمچه ، جبهه یا فکه به خوبی چهره ی این نگاه رمانتیک را باز می نمایاند . تیترهای نوستالژی زده ی داغ ، تحلیلهای سر دستی و پر گداز با  نویسش روان ، عکسهای قاب درشت و جگر سوز و داستان دائمی جنگ دارا و ندار همیشه از بخشهای جدا نشدنی پازل دهنمکی در این دوره از فعالیت اوست . او در این دوره چندان نمی خواهد به استدلال مخالفین تن در دهد چرا که درگیری در چالش استدلالی همیشه از نشان دادن شکل مار به مردم سخت تر است .
نکته ی دوم : مسعود ده نمکی داستان گوی خوبی است ، اما مشکل کار اینجاست که داستانهای او به کهنگی داستان صد بار گفته شده ی مادربزرگهاست . او چندان علاقه ای ندارد که لااقل شیوه ی داستان گویی اش را تا حدی تغییر دهد چرا که او به بازتولید همان فرمولها راضی است . او احتمالا خیال می کند فرمولهای قدیمی بارها جوابشان را پس داده اند و بدین سبب بهترین شیوه ی طرح داستانند ! . برای دهنمکی تکرار جمله ی " بی عدالتی بد است ؟ " از بیت خواجه حافظ شیرازی که می گفت : ای توانگر مفروش این همه نخوت که تو را  ... سر و زر در کنف همت درویشان است  ، هنری تر است . او می کوشد که به مستقیم ترین وجه و کوتاه ترین میانبر توی سر ما فریاد بزند  که بابا ظلم بد است ، بی عدالتی بد است ، هوای همسایه را نداشتن بد است ، خیر نبودن بد است ، غرب زدگی بد است . او با هیجان عجیب و غریبی  دوست دارد بارها بارها این حقیقتهای عریان را توی سر ما بکوبد ، گویی آقای ده نمکی کاشف نخستین این حقایق است .
نکته ی سوم : مسعود ده نمکی انسان پر شوری است ، او استعداد عجیبی دارد  که چاشنی هیجان و شور را به هر مفهوم مورد چالشی  بچسباند . او قویا معتقد است که می تواند نتیجه ی هر مناظره ای را هم به واسطه ی توسل به همین هیجان و شور به نفع خود تغییر دهد . او البته چندان فاعل ارادی این خاصه نیست ، دنیای رمانتیک دهنمکی پیشاپیش او را واجد همین خاصه ها کرده است و مطمعنا او در کنترل چاشنی اش چندان موفق نیست . به خوبی به یاد می آورم متن یکی از مقالات نشریه جبهه را ، در صدر یک مقاله ی بی نام که قرار بود پاسخی باشد به آنان که گله کرده بودند از سیاست تدفین شهدا در فضای عمومی دانشگاهها  نوشته بودند : آیا شما ناپالم را می شناسید ؟ آیا گاز اشکاور را نفس کشیده اید ؟ تا حالا شده است نفستان بگیرد و .... این مقاله با همین چاشنی فوق الذکر کوشیده بود پاسخ چالش مخالفین را با ترکیبی از سمفونی احساس و اشک بدهد و احتمالا می خواست برای مخاطبین این منازعه ی منطقی  مجاب کننده هم باشد! .



حال با تمرکز به سه نکته ی بالا و دقت بر روی خصوصیات ازلی مسعود ده نمکی نقد اثر اخیر او نیز باید آسان تر شده باشد  . مسعود ده نمکی کارگردان گرامی این اثر در سریال و فیلمهای پیشین خود حائز تمامی این خصائص بالاست به اضافه ی یک نکته که شاید کلید رمز تمامی این ناپختگی ها باشد . آن نکته ی مهم ذکر این واقعیت است که متاسفانه مسعود دهنمکی در شناخت و بینش سینمایی اش بسیار کم سواد است . او نه سینما را به خوبی می شناسد نه مدیوم رسانه ی تصویری را . برای اینکه ذکر این اتهامم چندان کلی و بی مفهوم نیاید ، به صورت مصداقی تنها دو مورد از سلسله موارد این نقصها را که تنها نشان از ناپختگی و عدم بینش سینمایی ده نمکی دارد به اختصار ذکر می کنم .  
نکته ی اول : کاراکترهای ده نمکی تماما از شاخصه ی تیپ در مقابل شخصیت بهره می برند . این شاخصه شباهت این آثار را به فیلمهای نازل فارسی بسیار نزدیک کرده است .  شخصیت های دارا و ندار شبیه تمام کاراکترهای مجموعه اخراجی ها از خصائص بارز فردی خالی اند . تمام خصائص ظاهرا فردی شان هم درست مطابق الگوی تیپیک طبقه ی اجتماعی آنان است . به عنوان مثال می توان از تیپهای مرد غیرتی ، مرد مودب فقیر ، مرد دندان گرد نوکیسه ، مرد لوده ی محروم ، مرد ورشکسته ی شبه قارون ، روحانی شریف ، لات جوانمرد و ... نام برد . اگر دقت کنید تمامی این تیپها در آثار دهنمکی با جرح و تعدیل بسیار کم بارها و بارها تکرار می شود و تنها نام این تیپها تغییر می کند . به یاد بیاورید سید جواد هاشمی را در نقش رزمنده ی دل رحم فیلم اخراجی ها و بگذاریدش در کنار روحانی خیر سریال دارا و ندار و ببینید آیا در چهره ی سفید این کاراکترها ذره ای از رنگ خاکستری می بینید ؟ (همین مقایسه را می توان به دو شخصیت روحانی در سریال دارو ندار و فیلم اخراجی ها بسط داد) .شما  می توانید عبدی اخراجی ها را هم بگذارید در کنار یوسف صیادی داراو ندار ، آیا به طرز عجیبی شبیه هم نیستند ؟ . بیایید یک کار دیگر بکنیم ، عبدی اخراجی ها را بگذاریم جای عبدی سریال مهمان یا عبدی آن سریالی که تماما در جزیره ی کیش کلید خورد ، آیا این سه عبدی با هم مو می زنند ؟ ( اکبر عبدی درتمامی آثار فوق الذکر با یک تیپ واحد در رفتار و لحن و بازی ظاهر شده است )  این کار را می توان دقیقا برای سایر تیپهای آثار دهنمکی نیز تکرار کرد . مثلا می توان مجید سوزوکی را در کنار جاهل کرمانشاهی دارا و ندار گذاشت  . اگر خیلی به عقب برویم نمونه هایی مثل او را بارها در قاب فیلمهای فارسی و با نقش آفرینی امثال ناصر ملک مطیعی و فردین دیده ایم (در واقع تیپ لات جوانمرد حداقل 20 سال قبل از انقلاب اسلامی قدمت دارد) . برای جانباز بذله گو البته دستمان کمی باز تر است این تیپ به صورت مشخص از یکی از قسمتهای سریال خانه ی سبز بیرون آمد و بعد با تکمیل تیپ و به صورت شسته و رفته با کاراکتر عباس در فیلم آژانس شیشه ای حاتمی کیا تجدید شد ( جالب اینجاست که نقش هر دو شخصیت را در فیلم و سریال حبیب رضایی بازی کرد ) . حالا بعد از سالها آقای ده نمکی همین جانباز بذله گو را درست با همان قامت و تیپ پیشین نزدیک به ده سال بعد از خلق این تیپ بازسازی می کنند و از ما می خواهند که با چاشنی ترحم و اشک به استقبالش برویم .
نکته دوم : سریال دارا و ندار مملو از صحنه ها و نماهای اضافی و کشدار است ، مخاطب محکوم است تمامی این صحنه های اضافی را پشت تم سازهای کوبه ای ، با صدای مجید اخشابی  تحمل کند و  فی المثل هر روز تقریبا 5 دقیقه به تماشای دایره زنگی زدن خمسه بنشیند ! . این اصرار به نمایش مستقیم نگون بختی یک انسان معلوم نیست تا چند قسمت دیگر باید درست به همین شکل و شمایل تکرار و تمدید شود تا به من مخاطب بفهماند که هوشیار باش داستان قصه ی جنگ بی پایان میان فقر و غناست ! .
ذکر این نکات و تامل در محتوای آنها تنها ما را به این نتیجه می رساند که ، مسعود ده نمکی گرامی ، کارگردان اخراجی ها و دارا وندار همچنان همان مسعود دهنمکی شلمچه و جبهه است ، او همچنان به قلم زدن مشغول است و همچنان با همان شور و هیجان زاید الوصف به گزارش نویسی رمانتیک ادامه می دهد . او همان ده نمکی سال 78 است مخلوطی از چاشنی هیجان ، شور ، اشک ، خشم ! . او همچنان در وبلاگ خود شلمچه دارد . قلم خشمگین او همچنان بر سر دشمنانش به همان سبک و سیاق پیشین می تازد و خوب می داند که چه خوب می شود به جای استدلال چنین جملاتی را نوشت :
"ما این سریال را ساختیم تا این نو کیسه ها و بلند گو های آنها عصبانی شوند و ازاین عصبانیت بمیرند.قرار نیست پاشنه همیشه بر این در بچرخد که فقرا قربانی قلم و قدم و هنر حضرات شوند و می شود که گاه جنگ فقر و غنا مغلوبه شود.حتی اگر با یک گل بهار نشود... 



رهروان شهادت ::: شنبه 89/1/14::: ساعت 3:23 عصر

اگر خیلی به عقب برویم نمونه هایی مثل او را بارها در قاب فیلمهای فارسی و با نقش آفرینی امثال ناصر ملک مطیعی و فردین دیده ایم.
میثاق بنی مهد : سریال " دارا و ندار " سریال ضعیفی است  و متاسفانه ضعفش کم هم نیست و این مسله چندان ربطی هم به سخیف بودن یا نبودنش ندارد .البته  این را از این باب نگفتم تا موضع کسانی مثل رشید پور و یا دیگرانی مثل او را به چالش بکشم تنها علت ذکر این مساله آن است که بگویم امثال رشید پورها درنفس استفاده از لغت " سخیف "  تنها می خواسته اند صفت اخلاقی این اثر را به نقد بکشند در حالی که ضعف ساختاری این سریال در پردازش شخصیتها و طرح فیلمنامه ،  به حدی نازل و پیش پا افتاده است که یک منتقد برای محکوم کردن آن  چندان نیازی به طرح این مسائل مفهومی و اخلاقی  ندارد .
مساله را کمی باز می کنم و سعی می کنم به صورت مصداقی ، ذره بین نقد را به روی چند مساله مهم بچرخانم ، به نظر من ، مساله ضعف دارا و ندار و یا آثاری مثل این ، قبل از اینکه به خود اثر برگردد به کارگردان و برخی از عوامل تولید بستگی بیشتر دارد . باید ابتدا مسعود ده نمکی را شناخت و بعد به سراغ نقد اثر او رفت ، در این مسیر توجه به  چند نکته ی ماهوی در باره ی او را بسیار حائز اهمیت می دانم :
نکته ی اول : مسعود ده نمکی بدون شک مرد قلم است ، البته مرد قلمی که به قصد یا بدون قصد ، نمی خواهد و یا نمی تواند چندان به دنیای مستدل و آکادمیک روزنامه نگاری وارد شود ، او بدون شک مرد جهان رومانتیک خویش است . تجربه ی روزنامه نگاری مسعود ده نمکی در نشریاتی مثل شلمچه ، جبهه یا فکه به خوبی چهره ی این نگاه رمانتیک را باز می نمایاند . تیترهای نوستالژی زده ی داغ ، تحلیلهای سر دستی و پر گداز با  نویسش روان ، عکسهای قاب درشت و جگر سوز و داستان دائمی جنگ دارا و ندار همیشه از بخشهای جدا نشدنی پازل دهنمکی در این دوره از فعالیت اوست . او در این دوره چندان نمی خواهد به استدلال مخالفین تن در دهد چرا که درگیری در چالش استدلالی همیشه از نشان دادن شکل مار به مردم سخت تر است .
نکته ی دوم : مسعود ده نمکی داستان گوی خوبی است ، اما مشکل کار اینجاست که داستانهای او به کهنگی داستان صد بار گفته شده ی مادربزرگهاست . او چندان علاقه ای ندارد که لااقل شیوه ی داستان گویی اش را تا حدی تغییر دهد چرا که او به بازتولید همان فرمولها راضی است . او احتمالا خیال می کند فرمولهای قدیمی بارها جوابشان را پس داده اند و بدین سبب بهترین شیوه ی طرح داستانند ! . برای دهنمکی تکرار جمله ی " بی عدالتی بد است ؟ " از بیت خواجه حافظ شیرازی که می گفت : ای توانگر مفروش این همه نخوت که تو را  ... سر و زر در کنف همت درویشان است  ، هنری تر است . او می کوشد که به مستقیم ترین وجه و کوتاه ترین میانبر توی سر ما فریاد بزند  که بابا ظلم بد است ، بی عدالتی بد است ، هوای همسایه را نداشتن بد است ، خیر نبودن بد است ، غرب زدگی بد است . او با هیجان عجیب و غریبی  دوست دارد بارها بارها این حقیقتهای عریان را توی سر ما بکوبد ، گویی آقای ده نمکی کاشف نخستین این حقایق است .
نکته ی سوم : مسعود ده نمکی انسان پر شوری است ، او استعداد عجیبی دارد  که چاشنی هیجان و شور را به هر مفهوم مورد چالشی  بچسباند . او قویا معتقد است که می تواند نتیجه ی هر مناظره ای را هم به واسطه ی توسل به همین هیجان و شور به نفع خود تغییر دهد . او البته چندان فاعل ارادی این خاصه نیست ، دنیای رمانتیک دهنمکی پیشاپیش او را واجد همین خاصه ها کرده است و مطمعنا او در کنترل چاشنی اش چندان موفق نیست . به خوبی به یاد می آورم متن یکی از مقالات نشریه جبهه را ، در صدر یک مقاله ی بی نام که قرار بود پاسخی باشد به آنان که گله کرده بودند از سیاست تدفین شهدا در فضای عمومی دانشگاهها  نوشته بودند : آیا شما ناپالم را می شناسید ؟ آیا گاز اشکاور را نفس کشیده اید ؟ تا حالا شده است نفستان بگیرد و .... این مقاله با همین چاشنی فوق الذکر کوشیده بود پاسخ چالش مخالفین را با ترکیبی از سمفونی احساس و اشک بدهد و احتمالا می خواست برای مخاطبین این منازعه ی منطقی  مجاب کننده هم باشد! .



حال با تمرکز به سه نکته ی بالا و دقت بر روی خصوصیات ازلی مسعود ده نمکی نقد اثر اخیر او نیز باید آسان تر شده باشد  . مسعود ده نمکی کارگردان گرامی این اثر در سریال و فیلمهای پیشین خود حائز تمامی این خصائص بالاست به اضافه ی یک نکته که شاید کلید رمز تمامی این ناپختگی ها باشد . آن نکته ی مهم ذکر این واقعیت است که متاسفانه مسعود دهنمکی در شناخت و بینش سینمایی اش بسیار کم سواد است . او نه سینما را به خوبی می شناسد نه مدیوم رسانه ی تصویری را . برای اینکه ذکر این اتهامم چندان کلی و بی مفهوم نیاید ، به صورت مصداقی تنها دو مورد از سلسله موارد این نقصها را که تنها نشان از ناپختگی و عدم بینش سینمایی ده نمکی دارد به اختصار ذکر می کنم .  
نکته ی اول : کاراکترهای ده نمکی تماما از شاخصه ی تیپ در مقابل شخصیت بهره می برند . این شاخصه شباهت این آثار را به فیلمهای نازل فارسی بسیار نزدیک کرده است .  شخصیت های دارا و ندار شبیه تمام کاراکترهای مجموعه اخراجی ها از خصائص بارز فردی خالی اند . تمام خصائص ظاهرا فردی شان هم درست مطابق الگوی تیپیک طبقه ی اجتماعی آنان است . به عنوان مثال می توان از تیپهای مرد غیرتی ، مرد مودب فقیر ، مرد دندان گرد نوکیسه ، مرد لوده ی محروم ، مرد ورشکسته ی شبه قارون ، روحانی شریف ، لات جوانمرد و ... نام برد . اگر دقت کنید تمامی این تیپها در آثار دهنمکی با جرح و تعدیل بسیار کم بارها و بارها تکرار می شود و تنها نام این تیپها تغییر می کند . به یاد بیاورید سید جواد هاشمی را در نقش رزمنده ی دل رحم فیلم اخراجی ها و بگذاریدش در کنار روحانی خیر سریال دارا و ندار و ببینید آیا در چهره ی سفید این کاراکترها ذره ای از رنگ خاکستری می بینید ؟ (همین مقایسه را می توان به دو شخصیت روحانی در سریال دارو ندار و فیلم اخراجی ها بسط داد) .شما  می توانید عبدی اخراجی ها را هم بگذارید در کنار یوسف صیادی داراو ندار ، آیا به طرز عجیبی شبیه هم نیستند ؟ . بیایید یک کار دیگر بکنیم ، عبدی اخراجی ها را بگذاریم جای عبدی سریال مهمان یا عبدی آن سریالی که تماما در جزیره ی کیش کلید خورد ، آیا این سه عبدی با هم مو می زنند ؟ ( اکبر عبدی درتمامی آثار فوق الذکر با یک تیپ واحد در رفتار و لحن و بازی ظاهر شده است )  این کار را می توان دقیقا برای سایر تیپهای آثار دهنمکی نیز تکرار کرد . مثلا می توان مجید سوزوکی را در کنار جاهل کرمانشاهی دارا و ندار گذاشت  . اگر خیلی به عقب برویم نمونه هایی مثل او را بارها در قاب فیلمهای فارسی و با نقش آفرینی امثال ناصر ملک مطیعی و فردین دیده ایم (در واقع تیپ لات جوانمرد حداقل 20 سال قبل از انقلاب اسلامی قدمت دارد) . برای جانباز بذله گو البته دستمان کمی باز تر است این تیپ به صورت مشخص از یکی از قسمتهای سریال خانه ی سبز بیرون آمد و بعد با تکمیل تیپ و به صورت شسته و رفته با کاراکتر عباس در فیلم آژانس شیشه ای حاتمی کیا تجدید شد ( جالب اینجاست که نقش هر دو شخصیت را در فیلم و سریال حبیب رضایی بازی کرد ) . حالا بعد از سالها آقای ده نمکی همین جانباز بذله گو را درست با همان قامت و تیپ پیشین نزدیک به ده سال بعد از خلق این تیپ بازسازی می کنند و از ما می خواهند که با چاشنی ترحم و اشک به استقبالش برویم .
نکته دوم : سریال دارا و ندار مملو از صحنه ها و نماهای اضافی و کشدار است ، مخاطب محکوم است تمامی این صحنه های اضافی را پشت تم سازهای کوبه ای ، با صدای مجید اخشابی  تحمل کند و  فی المثل هر روز تقریبا 5 دقیقه به تماشای دایره زنگی زدن خمسه بنشیند ! . این اصرار به نمایش مستقیم نگون بختی یک انسان معلوم نیست تا چند قسمت دیگر باید درست به همین شکل و شمایل تکرار و تمدید شود تا به من مخاطب بفهماند که هوشیار باش داستان قصه ی جنگ بی پایان میان فقر و غناست ! .
ذکر این نکات و تامل در محتوای آنها تنها ما را به این نتیجه می رساند که ، مسعود ده نمکی گرامی ، کارگردان اخراجی ها و دارا وندار همچنان همان مسعود دهنمکی شلمچه و جبهه است ، او همچنان به قلم زدن مشغول است و همچنان با همان شور و هیجان زاید الوصف به گزارش نویسی رمانتیک ادامه می دهد . او همان ده نمکی سال 78 است مخلوطی از چاشنی هیجان ، شور ، اشک ، خشم ! . او همچنان در وبلاگ خود شلمچه دارد . قلم خشمگین او همچنان بر سر دشمنانش به همان سبک و سیاق پیشین می تازد و خوب می داند که چه خوب می شود به جای استدلال چنین جملاتی را نوشت :
"ما این سریال را ساختیم تا این نو کیسه ها و بلند گو های آنها عصبانی شوند و ازاین عصبانیت بمیرند.قرار نیست پاشنه همیشه بر این در بچرخد که فقرا قربانی قلم و قدم و هنر حضرات شوند و می شود که گاه جنگ فقر و غنا مغلوبه شود.حتی اگر با یک گل بهار نشود... 



رهروان شهادت ::: شنبه 89/1/14::: ساعت 3:23 عصر

اگر خیلی به عقب برویم نمونه هایی مثل او را بارها در قاب فیلمهای فارسی و با نقش آفرینی امثال ناصر ملک مطیعی و فردین دیده ایم.
میثاق بنی مهد : سریال " دارا و ندار " سریال ضعیفی است  و متاسفانه ضعفش کم هم نیست و این مسله چندان ربطی هم به سخیف بودن یا نبودنش ندارد .البته  این را از این باب نگفتم تا موضع کسانی مثل رشید پور و یا دیگرانی مثل او را به چالش بکشم تنها علت ذکر این مساله آن است که بگویم امثال رشید پورها درنفس استفاده از لغت " سخیف "  تنها می خواسته اند صفت اخلاقی این اثر را به نقد بکشند در حالی که ضعف ساختاری این سریال در پردازش شخصیتها و طرح فیلمنامه ،  به حدی نازل و پیش پا افتاده است که یک منتقد برای محکوم کردن آن  چندان نیازی به طرح این مسائل مفهومی و اخلاقی  ندارد .
مساله را کمی باز می کنم و سعی می کنم به صورت مصداقی ، ذره بین نقد را به روی چند مساله مهم بچرخانم ، به نظر من ، مساله ضعف دارا و ندار و یا آثاری مثل این ، قبل از اینکه به خود اثر برگردد به کارگردان و برخی از عوامل تولید بستگی بیشتر دارد . باید ابتدا مسعود ده نمکی را شناخت و بعد به سراغ نقد اثر او رفت ، در این مسیر توجه به  چند نکته ی ماهوی در باره ی او را بسیار حائز اهمیت می دانم :
نکته ی اول : مسعود ده نمکی بدون شک مرد قلم است ، البته مرد قلمی که به قصد یا بدون قصد ، نمی خواهد و یا نمی تواند چندان به دنیای مستدل و آکادمیک روزنامه نگاری وارد شود ، او بدون شک مرد جهان رومانتیک خویش است . تجربه ی روزنامه نگاری مسعود ده نمکی در نشریاتی مثل شلمچه ، جبهه یا فکه به خوبی چهره ی این نگاه رمانتیک را باز می نمایاند . تیترهای نوستالژی زده ی داغ ، تحلیلهای سر دستی و پر گداز با  نویسش روان ، عکسهای قاب درشت و جگر سوز و داستان دائمی جنگ دارا و ندار همیشه از بخشهای جدا نشدنی پازل دهنمکی در این دوره از فعالیت اوست . او در این دوره چندان نمی خواهد به استدلال مخالفین تن در دهد چرا که درگیری در چالش استدلالی همیشه از نشان دادن شکل مار به مردم سخت تر است .
نکته ی دوم : مسعود ده نمکی داستان گوی خوبی است ، اما مشکل کار اینجاست که داستانهای او به کهنگی داستان صد بار گفته شده ی مادربزرگهاست . او چندان علاقه ای ندارد که لااقل شیوه ی داستان گویی اش را تا حدی تغییر دهد چرا که او به بازتولید همان فرمولها راضی است . او احتمالا خیال می کند فرمولهای قدیمی بارها جوابشان را پس داده اند و بدین سبب بهترین شیوه ی طرح داستانند ! . برای دهنمکی تکرار جمله ی " بی عدالتی بد است ؟ " از بیت خواجه حافظ شیرازی که می گفت : ای توانگر مفروش این همه نخوت که تو را  ... سر و زر در کنف همت درویشان است  ، هنری تر است . او می کوشد که به مستقیم ترین وجه و کوتاه ترین میانبر توی سر ما فریاد بزند  که بابا ظلم بد است ، بی عدالتی بد است ، هوای همسایه را نداشتن بد است ، خیر نبودن بد است ، غرب زدگی بد است . او با هیجان عجیب و غریبی  دوست دارد بارها بارها این حقیقتهای عریان را توی سر ما بکوبد ، گویی آقای ده نمکی کاشف نخستین این حقایق است .
نکته ی سوم : مسعود ده نمکی انسان پر شوری است ، او استعداد عجیبی دارد  که چاشنی هیجان و شور را به هر مفهوم مورد چالشی  بچسباند . او قویا معتقد است که می تواند نتیجه ی هر مناظره ای را هم به واسطه ی توسل به همین هیجان و شور به نفع خود تغییر دهد . او البته چندان فاعل ارادی این خاصه نیست ، دنیای رمانتیک دهنمکی پیشاپیش او را واجد همین خاصه ها کرده است و مطمعنا او در کنترل چاشنی اش چندان موفق نیست . به خوبی به یاد می آورم متن یکی از مقالات نشریه جبهه را ، در صدر یک مقاله ی بی نام که قرار بود پاسخی باشد به آنان که گله کرده بودند از سیاست تدفین شهدا در فضای عمومی دانشگاهها  نوشته بودند : آیا شما ناپالم را می شناسید ؟ آیا گاز اشکاور را نفس کشیده اید ؟ تا حالا شده است نفستان بگیرد و .... این مقاله با همین چاشنی فوق الذکر کوشیده بود پاسخ چالش مخالفین را با ترکیبی از سمفونی احساس و اشک بدهد و احتمالا می خواست برای مخاطبین این منازعه ی منطقی  مجاب کننده هم باشد! .



حال با تمرکز به سه نکته ی بالا و دقت بر روی خصوصیات ازلی مسعود ده نمکی نقد اثر اخیر او نیز باید آسان تر شده باشد  . مسعود ده نمکی کارگردان گرامی این اثر در سریال و فیلمهای پیشین خود حائز تمامی این خصائص بالاست به اضافه ی یک نکته که شاید کلید رمز تمامی این ناپختگی ها باشد . آن نکته ی مهم ذکر این واقعیت است که متاسفانه مسعود دهنمکی در شناخت و بینش سینمایی اش بسیار کم سواد است . او نه سینما را به خوبی می شناسد نه مدیوم رسانه ی تصویری را . برای اینکه ذکر این اتهامم چندان کلی و بی مفهوم نیاید ، به صورت مصداقی تنها دو مورد از سلسله موارد این نقصها را که تنها نشان از ناپختگی و عدم بینش سینمایی ده نمکی دارد به اختصار ذکر می کنم .  
نکته ی اول : کاراکترهای ده نمکی تماما از شاخصه ی تیپ در مقابل شخصیت بهره می برند . این شاخصه شباهت این آثار را به فیلمهای نازل فارسی بسیار نزدیک کرده است .  شخصیت های دارا و ندار شبیه تمام کاراکترهای مجموعه اخراجی ها از خصائص بارز فردی خالی اند . تمام خصائص ظاهرا فردی شان هم درست مطابق الگوی تیپیک طبقه ی اجتماعی آنان است . به عنوان مثال می توان از تیپهای مرد غیرتی ، مرد مودب فقیر ، مرد دندان گرد نوکیسه ، مرد لوده ی محروم ، مرد ورشکسته ی شبه قارون ، روحانی شریف ، لات جوانمرد و ... نام برد . اگر دقت کنید تمامی این تیپها در آثار دهنمکی با جرح و تعدیل بسیار کم بارها و بارها تکرار می شود و تنها نام این تیپها تغییر می کند . به یاد بیاورید سید جواد هاشمی را در نقش رزمنده ی دل رحم فیلم اخراجی ها و بگذاریدش در کنار روحانی خیر سریال دارا و ندار و ببینید آیا در چهره ی سفید این کاراکترها ذره ای از رنگ خاکستری می بینید ؟ (همین مقایسه را می توان به دو شخصیت روحانی در سریال دارو ندار و فیلم اخراجی ها بسط داد) .شما  می توانید عبدی اخراجی ها را هم بگذارید در کنار یوسف صیادی داراو ندار ، آیا به طرز عجیبی شبیه هم نیستند ؟ . بیایید یک کار دیگر بکنیم ، عبدی اخراجی ها را بگذاریم جای عبدی سریال مهمان یا عبدی آن سریالی که تماما در جزیره ی کیش کلید خورد ، آیا این سه عبدی با هم مو می زنند ؟ ( اکبر عبدی درتمامی آثار فوق الذکر با یک تیپ واحد در رفتار و لحن و بازی ظاهر شده است )  این کار را می توان دقیقا برای سایر تیپهای آثار دهنمکی نیز تکرار کرد . مثلا می توان مجید سوزوکی را در کنار جاهل کرمانشاهی دارا و ندار گذاشت  . اگر خیلی به عقب برویم نمونه هایی مثل او را بارها در قاب فیلمهای فارسی و با نقش آفرینی امثال ناصر ملک مطیعی و فردین دیده ایم (در واقع تیپ لات جوانمرد حداقل 20 سال قبل از انقلاب اسلامی قدمت دارد) . برای جانباز بذله گو البته دستمان کمی باز تر است این تیپ به صورت مشخص از یکی از قسمتهای سریال خانه ی سبز بیرون آمد و بعد با تکمیل تیپ و به صورت شسته و رفته با کاراکتر عباس در فیلم آژانس شیشه ای حاتمی کیا تجدید شد ( جالب اینجاست که نقش هر دو شخصیت را در فیلم و سریال حبیب رضایی بازی کرد ) . حالا بعد از سالها آقای ده نمکی همین جانباز بذله گو را درست با همان قامت و تیپ پیشین نزدیک به ده سال بعد از خلق این تیپ بازسازی می کنند و از ما می خواهند که با چاشنی ترحم و اشک به استقبالش برویم .
نکته دوم : سریال دارا و ندار مملو از صحنه ها و نماهای اضافی و کشدار است ، مخاطب محکوم است تمامی این صحنه های اضافی را پشت تم سازهای کوبه ای ، با صدای مجید اخشابی  تحمل کند و  فی المثل هر روز تقریبا 5 دقیقه به تماشای دایره زنگی زدن خمسه بنشیند ! . این اصرار به نمایش مستقیم نگون بختی یک انسان معلوم نیست تا چند قسمت دیگر باید درست به همین شکل و شمایل تکرار و تمدید شود تا به من مخاطب بفهماند که هوشیار باش داستان قصه ی جنگ بی پایان میان فقر و غناست ! .
ذکر این نکات و تامل در محتوای آنها تنها ما را به این نتیجه می رساند که ، مسعود ده نمکی گرامی ، کارگردان اخراجی ها و دارا وندار همچنان همان مسعود دهنمکی شلمچه و جبهه است ، او همچنان به قلم زدن مشغول است و همچنان با همان شور و هیجان زاید الوصف به گزارش نویسی رمانتیک ادامه می دهد . او همان ده نمکی سال 78 است مخلوطی از چاشنی هیجان ، شور ، اشک ، خشم ! . او همچنان در وبلاگ خود شلمچه دارد . قلم خشمگین او همچنان بر سر دشمنانش به همان سبک و سیاق پیشین می تازد و خوب می داند که چه خوب می شود به جای استدلال چنین جملاتی را نوشت :
"ما این سریال را ساختیم تا این نو کیسه ها و بلند گو های آنها عصبانی شوند و ازاین عصبانیت بمیرند.قرار نیست پاشنه همیشه بر این در بچرخد که فقرا قربانی قلم و قدم و هنر حضرات شوند و می شود که گاه جنگ فقر و غنا مغلوبه شود.حتی اگر با یک گل بهار نشود... 



رهروان شهادت ::: شنبه 89/1/14::: ساعت 3:22 عصر

رییس مرکز کنترل ترافیک کشور گفت: 222 فقره تصادف حادثه ساز روز گذشته کشور 31 کشته بر جای گذاشت.

به گزارش شبکه ایران، سرهنگ حسین علیشاهی گفت: در طول 24 ساعت گذشته 222 فقره تصادف مهم و حادثه ساز در کشور به وقوع پیوسته که این تصادفات موجب کشته شدن 31 نفر و مجروحیت 331 نفر شد.
وی همچنین افزود: در 355 فقره تصادف مهم جاده‌ای دو روز گذشته 62 نفر در صحنه تصادف کشته و 500 نفر مجروح شدند.
سرهنگ علیشاهی به مهر گفت: بی‌توجهی به جلو 68 فقره، انحراف به چپ 53 فقره، تخطی از سرعت مطمئنه 38 فقره، عدم رعایت حق تقدم 29 فقره و خستگی و خواب آلودگی 25 فقره از وقوع تصادفات روز گذشته کشور را شامل شده است.
وی تصریح کرد: روز گذشته بسیاری از محورهای کشور به خصوص محورهای شمالی ترافیکی پرحجم داشت.
 به گفته وی، در 222 فقره تصادفات روز طبیعت 31 نفر کشته و 331 نفر مجروح شدند.در 133 فقره تصادف مهم جاده‌ای روز 12 فروردین نیز ، 31 نفر در صحنه تصادف کشته، 169 نفر مجروح و 45 دستگاه خودرو واژگون شدند.
این مقام پلیس راه اعلام کرد:‌ در 2 روز گذشته 104 دستگاه خودرو واژگون شدند، به طوری‌که تنها دیروز 59 فقره واژگونی گزارش شده است.
سرهنگ علیشاهی به فارس گفت: در مهمترین تصادف دیروز در استان اصفهان محور دهق - علویجه بر اثر انحراف به چپ یک دستگاه پژو 405 و تصادف با پیکان 6 نفر کشته و یک نفر مجروح شدند.
سرهنگ علیشاهی افزود: بر اثر واژگونی یک دستگاه کمپرسی بنز در محور روستایی راژ در استان آذربایجان غربی یک نفر کشته و 15 نفر مجروح شدند. این کامیون اقدام به سوار کردن مسافر در قسمت بار کرده بود.
وی اظهار داشت: تا ساعت 24 امروز محدودیت تردد کامیون و تریلر به استثنای حاملان مواد سوختی و فاسد شدنی در محورهای کردستان، کهکیلوئیه و بویراحمد، خوزستان، بوشهر و هراز ادامه دارد.
پایان مطلب/




رهروان شهادت ::: شنبه 89/1/14::: ساعت 12:52 عصر

مرور تاریخ در گلوگاه‌های حساس از تاریخ سیاسی این مرز و بوم آنچنان با‌اهمیت است که به دور از دیدگاه افراطی مبنی بر جبر تاریخی می‌توان آینده را نیز پیش‌بینی کرد.
یکی از مقاطع حساس و با‌اهمیت کشور دهه‌های نخست بعد از پیروزی انقلاب است. جوانان آن ایام ریش‌سفیدان امروزند و ناگفتنی‌های فراوانی دارند که هنوز هم از ابراز آن کراهت می‌ورزند. این امر بهانه‌ای شد تا جهت ثبت گوشه‌ای از تاریخ عبرت‌انگیز کشور و انقلاب به پای سخنان حجت الاسلام سالک اولین فرمانده سپاه اصفهان، فرمانده کل بسیج مستضعفان، مسئول ارتباط با نهضت‌های آزادیبخش در وزارت امور خارجه و ریاست گزینش کل کشور در مقاطعی از تاریخ بنشینیم؛ این گفت‌و‌گو توسط روزنامه ایران حول محور جریانات مهدی هاشمی و پاسخ به شبهات مطروحه در این رابطه پیگیری شد.

ریشه‌های به‌وجود آمدن باند مهدی هاشمی چیست؟
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی دو عامل اساسی در شکل‌گیری باند مهدی هاشمی تأثیر مستقیم داشت؛ نخست وجود خود مهدی هاشمی که سرشار از هوش و مطالعات روشنفکرانه در کنار اعتقادات تند بود.
وی در اثر تفکر التقاطی روشنفکرانه ناشی از مارکسیسم و اسلام دچار یک عمل‌زدگی فراوان شده بود. اما دیگر قدرت عجیب ارتباط‌گیری وی بود، به نحوی که بعضی از دوستان اعتقاد بر سحر کلام وی داشتند؛ بنابراین جذب نسل جوان به وی هم بسیار مساعد بود.
عامل دوم نیز به بستر مبارزاتی با حکومت شاه ملعون و حکومت پهلوی بر‌می‌گشت، چرا که تمامی علما به عنوان علت‌العلل فساد مبارزه با حکومت پهلوی را در سرمنشأ امور خود قرار داده بودند، بدین نحوه مبارزه با شاه به نوعی تأیید‌کننده او بود.
من نیز در کنار هاشمی طلبه مدرسه حجتیه بودم، به یاد دارم هنگامی که ساواک و نیروهای انتظامی به این مدرسه حمله کردند، سریعاً مهدی هاشمی طلبه‌ها را سازماندهی و در مقابل نیروهای مهاجم ایستاد. به علت دو عاملی که مرور کردیم، وی در محضر علما و مردم به عنوان یک مبارز جا‌افتاده بود و طبعاً این امر حمایت‌هایی را نیز به همراه داشت. به عنوان مثال هنگامی که وی به جرم قتل شهید مظلوم شمس‌آبادی که رئیس حوزه اصفهان هم بود، به زندان افتاد، شخصیت‌های متفاوت به علت عدم اطلاع از روحیات مهدی هاشمی، از وی حمایت کردند.

آیا این حمایت‌ها با علم به قاتل بودن هاشمی صورت می‌گرفت؟
شاید وی را به عنوان مباشر قتل نمی‌دانستند، ولی از رخ دادن این حادثه به وابسته اطرافیان مهدی هاشمی مطلع بودند.
لکن اطلاعات علما در آن زمان دقیق نبود و آنان در اثر تبلیغات متفرقه احساس می‌کردند ساواک عامل این قتل است.
در آن ایام حرکات زیرزمینی در قالب جلسات چند نفره و اجتماعات مساجد حلقه‌های مبارزاتی علیه رژیم شاه بود و هاشمی توانست از این حلقه‌ها استفاده مورد نظر خود را کسب کند.

حامیان معنوی این باند چه کسانی بودند؟
تا آن زمان که خطوط تفکرات این باند بر همگان روشن نگردیده بود، بیشتر شخصیت‌هایی که دنبال کتاب شهید جاوید بودند، نظیر مرحوم نعمت‌الله صالحی و شخصیت‌های دانشگاهی و حوزوی مطرح بودند.

عده‌ای معتقدند هاشمی معارض با انقلاب نبوده، بلکه دارای اشتباهاتی بوده که افرادی جهت تضعیف جایگاه آیت‌الله منتظری سعی در بزرگنمایی این اشتباهات داشتند تا به واسطه آن با منتظری برخورد صورت گیرد؛‌ آیا به واقع هاشمی معاند بوده یا اینکه از روی خیرخواهی دچار اشتباهات بزرگ شده؟
باید این بحث را به صورت ریشه‌ای مطرح و به دنبال عامل ارتباط مهدی با منتظری یعنی هادی هاشمی گشت.
از زمانی که هادی هاشمی برادر مهدی هاشمی به هر دلیلی به واسطه دامادی آقای منتظری وارد بیت منتظری شد، ارتباط مهدی هاشمی هم با منتظری شروع شد. همچنین وضعیت جغرافیایی هم در ایجاد این ارتباط بی‌تأثیر نبود، به صورتی که از قهدریجان به عنوان مرکز استقرار هاشمی تا نجف‌آباد اصفهان به عنوان مرکز فعالیت‌های انقلابی آقای منتظری فاصله کمی بود، بنابراین به واسطه هادی قویاً با منتظری مرتبط شد.
این بحث که مهدی معارض بود یا نه، قبل از انقلاب اصلاً مطرح نبود، چرا که هر حرکتی علیه شاه اقدام انقلابی تلقی می‌شد. بنابراین مهدی هاشمی در قبل از انقلاب در زندان دستجرد اصفهان به جرم قتل شهید شمس‌آبادی و چند تن دیگر حکم اعدام داشت و منتظر اجرای این حکم بود؛ با پیروزی انقلاب وی مانند دیگر زندانی‌های کشور با ایجاد شورش از زندان فرار کرد.

من در آن هنگام مسئول سپاه پاسداران انقلاب در اصفهان بودم و با اقدام سریع زندان را کنترل و بسیاری از زندانیان فراری را با لباس زندان از خیابان جمع کردیم.
لیکن مهدی هاشمی خود را به روستای خیرآباد رساند و از آنجا به قهدریجان رفت. در همان ایام شهید محمد منتظری که با گروه فلسطینی‌ها مرتبط و عده‌ای از آن مربیان را به تهران آورده بود، در تهران سپاهی را ایجاد کرد و مهدی هاشمی با ایجاد ارتباط با محمد در واقع همه‌کاره آموزش نیروهای جوان در تهران شد.

چندی بعد شهید منتظری با تماس با من گفت نیروهای منتخب خود را برای آموزش چریکی به تهران اعزام کن، ولی هنگامی که من در تهران با هاشمی مواجه شدم، سریعاً با نیروهایم راه بازگشت به اصفهان را برگزیدیم، چرا که می‌دانستم حضور با هاشمی آثار منفی را به دنبال خواهد داشت.

هنگامی که شهید منتظری به عنوان یکی از افراد شورای مرکزی سپاه انتخاب شد، هاشمی را نیز با خود همراه کرد و نتیجتاً به واسطه مهدی هاشمی واحد نهضت‌های سپاه راه‌اندازی شد. بعد از این انتصاب علمای اصفهان منجمله آیت‌الله خادمی طی نامه‌ای 4 صفحه‌ای به امام از دو موضوع دادگاه انقلاب که زیرنظر امید نجف‌آبادی به مصادره اموال مردم و انجام اعمال عجیب در کنار انتصاب قاتلی در رأس سپاه به عنوان قاتل آیت‌الله شمس‌آبادی، حشمت و فرزندانش، شیخ غلام صفری، یک زن و تعداد دیگری اعتراض کرد.

مهدی هاشمی از اینجا به بعد وارد فاز جدیدی می‌شود چرا که با داشتن اندیشه ملتقط و با استفاده از قائم مقامی آیت‌الله منتظری در دفتر منتظری نفوذ می‌کند؛ این نفوذ با سابقه وی منجر به جلب اعتماد آیت‌الله منتظری شد.
در اعترافات مهدی هاشمی آمده است: «گزارشاتی به آقا می‌نوشتم که معتقد بودم کارساز است، در حقیقت از اعتماد پاک و بی‌شائبه فقیه عالی‌قدر نسبت به خودم سوءاستفاده کردم تلاش برای القای فکر داشتم، به دنبال خط دادن بودم، در مقابل این خط تخیلی خودم را مصون نگه دارم. »

دو دلیل در قصد هاشمی برای نفوذ در دفتر منتظری مطرح بود، نخست آن‌که رهبر بعدی را منتظری می‌دانست و در صدد علم کردن منتظری بود، هدف دوم تلاش برای گرفتن دولت و مقام ریاست جمهوری بود.

برای انجام دادن این قصد خود وی در اصفهان تشکیلات قوی را نظم داده بود و به واسطه ارتباط با سپاه مقدار زیادی سلاح و مواد منفجره را در داخل و خارج تهران انبار کرده بود. با به دست آوردن سلاح و کسب قدرت وی درصدد ارضای شهوت قدرت خود برآمد.

با گذر این مقدمه در پاسخ به این سؤال که آیا مهدی هاشمی معارض با انقلاب است یا نه باید پاسخ داد: بر مبنای 2 نامه‌ای که منتظری به حضرت امام داد وی معارض با انقلاب بود و در صورت ادامه حیات، وی تبدیل به یک جریان اپوزیسیون علیه نظام می‌شد. به نحوی که هنگامی که آقای ری‌شهری در دولت میرحسین موسوی بحث دستگیری مهدی هاشمی را مطرح کردند عده‌ای از وزرا به آقای ری شهری حمله کردند که چرا این اقدام را انجام دادی؟

در رابطه با این‌که آیا وی مرتکب اشتباه شده یا امر دیگری، به واقع باید مصاحبه و اعترافات مهدی هاشمی را در اختیار مردم قرار داد تا شبهه‌ای ایجاد نشود.

وی در اعترافات خود ضمن بیان اشتباهاتش در انتها به منحرف و توطئه‌گر بودن خود نیز اعتراف می‌کند.

چگونه یک فرد در این مدت کوتاه از اقدامات ده‌ها ساله و مرام خود بازگشته و به صورت کلی چگونه از وی اعتراف کسب شده است؟
وی مدت مدیدی در زندان حتی یک جمله را هم اعتراف نمی‌کند چرا که احساس می‌کرد با توجه به آن همه خدمتی که به منتظری کرده در اثر حمایت وی آزاد خواهد شد. لیکن با عدم وقوع این اتفاق، آقای ری‌شهری به عنوان وزیر اطلاعات به صورت مستقیم وارد مذاکره با مهدی هاشمی شد.
هدف اول وی جدا کردن این دو از هم بود، امری که به وقوع نپیوست. ری‌شهری شروع مذاکرات خود را با موعظه‌های اخلاقی مبنی بر سخت‌تر بودن عقوبت آخرت نسبت به دنیا شروع کرد.
بعد از این هاشمی نامه‌ای خطاب به ری‌شهری می‌نویسد، لیکن سریعاً نامه را گرفته مچاله و شروع به گریه کردن می‌کند.
طبق گزارش آقای ری‌شهری وی حتی یک ضربه شلاق تعزیری هم نخورده بلکه در اثر ایجاد حالات روحی اعترافات گرفته می‌شود.

اگر این اعتراف صورت نمی‌گرفت آن وقت چه می‌شد؟
ممکن بود از شیوه‌های مختلف استفاده کنند لیکن من خود به عنوان یک زندانی سیاسی می‌دانم اکثراً آنان که در ایمان ضعیف‌اند، خصوصاً مارکسیست‌ها و ملتقط‌ها تحمل گوشه‌نشینی و حبس را ندارند چرا که اینان خود را رجل سیاسی دانسته ولی در زندان هیچ کس به آنان اهمیت نمی‌دهد در نتیجه این فشار در نهایت این افراد را می‌شکند.

با مرور اخبار که گاه‌ با عناوینی همچون تحرکات باند مهدی هاشمی مواجه می‌شویم از این بین افرادی همچون عبدالله نوری، غلامحسین کرباسچی، محمود حجتی و عبدالحمید معادیخواه مطرح می‌شوند که با درخواست خود از آقای منتظری، خواهان اقدام مؤثرتر ایشان در وقایع اخیر شدند، باند مهدی هاشمی اصولاً چه افراد سرشناسی را داشت و بعد از اعدام شدن ایشان چه تحرکاتی را انجام دادند؟

گروه طرفدار هاشمی به تعبیری از سه دسته تشکیل می‌شوند؛ گروه اول آنان‌اند که در قبل از انقلاب با حرکت چشم‌ و ابروی هاشمی دست به جنایت می‌زدند از این جمله می‌توان به امیری، اکبری و حسن ساطع اشاره کرد و به واقع این عده‌ عاشق هاشمی بودند. عده‌ای از این گروه در واحد نهضت‌های سپاه مشغول به کار شدند؛ در ادامه با شروع همکاری وی با محمد منتظری و اداره مدارس تربیت طلاب در قم، تیم‌های جدیدی را تشکیل داد که از این دست هم باید به محمود صلواتی و شیخ سعیدی اشاره کرد.

گروه سوم دوستان مهدی هاشمی و شرکت‌کنندگان در جلسات مخفی بودند که شاخص این افراد نیز عبدالله نوری، شیخ عباسعلی روحانی و عده‌ای دیگر بودند چرا که مدتی هاشمی در بیت آقای طاهری در اصفهان اقداماتی را انجام می‌داد.

هر کدام از این سه گروه ساختار فکری و مسائل مربوط به خود را دارند لیکن هدف مشترک آنها حرکت در حول محور آقای منتظری بود. لیکن بعضی از دوستانش مانند شیخ حسن ابراهیمی هنگامی که عمق ماجرا را متوجه شدند از وی جدا شدند. حرکت این سه دسته وابسته به اراده مهدی هاشمی با ایجاد موج در جامعه همراه بود. جلسه‌هایی را به یاد دارم که در خیابان 17 شهریور تهران در منزل دکتر واعظی با حضور قمصری، عطریانفر، طاهری با شیخ عباسی و البته مهدی هاشمی مبنی بر تصمیم‌گیری جهت تعویض استانداران و در این سطح‌ها برگزار می‌شد. همچنین مهدی هاشمی در اوج قدرت خود طی جلسه‌ای در اصفهان تا نیمه‌های شب با عنوان نجات اسلام تصمیم بر ترور 3 تن منجمله خود من، آقای پرورش، مهدوی کنی را گرفتند در این جلسه حتی قاتل‌ها نیز مشخص شده بودند لیکن با نفوذی که من در بین بعضی از اعضای این جریان داشتم این لیست در ساعت 2:30 بامداد به دست من رسید.

این جلسه در چه تاریخی برگزار شد؟
سال 58 یا 59 در زمانی که من فرمانده سپاه اصفهان بودم این جلسه تشکیل شد، به هر حال شما در سؤال خود به جلسه اینها با منتظری و درخواست برای حضور فعال در این عرصه اشاره کردید، این امر طبیعی است. چندین سال قبل جهت انجام مأموریتی به بیت آقای منتظری رفتم. به محض ورود آقای نوری، حسن ساطع و خیلی‌های دیگر را که در زیر تیغ اعدام بودند، یکجا در بیت منتظری دیدم.
این که شما از اینها نقل می‌کنید، مثلاً مهاجرانی پس از درگذشت آقای منتظری می گوید: «پدر، پدر گروه و گفته نشناختیمت پدر» واضح است چرا آنان که به غرب و امریکا دلبسته‌اند از تنها کسی که می‌توانستند جهت فشار به نظام استفاده کنند، منتظری بود. فردا به جای منتظری به دنبال یک ضعیف‌النفس ساده دیگری می‌روند تا از او سوءاستفاده کنند.

بعد از ماجرای مهدی هاشمی، عده‌ای بشدت با منتظری برخورد کردند و حتی دستور تخریب دفتر وی را صادر کردند. لیکن هم اکنون لباس عزای ایشان را به تن کردند و آیا چرخش‌های متوالی 180 درجه‌ای این افراد مصداق نان به نرخ روز خوری است؟
تفکر و اندیشه نفاق منافق را بر حسب چرخش قدرت در جامعه سازماندهی می‌کند. این عده اگر قدرت را در همراهی با منتظری ببینند، به سمت او حرکت می‌کنند؛ اگر برعلیه او منافع قدرتشان را تأمین کند، به نحو دیگری برخورد می‌کنند.
همین‌هایی که بشدت با منتظری برخورد کردند، امروز از جنازه ایشان به عنوان یک حرکت سیاسی علیه نظام سوءاستفاده می‌کنند. حال حتی اگر وصیت بر عدم سوءاستفاده سیاسی از جنازه‌اش را هم مطرح کرده باشد، مهم منافع قدرت این عده است نه منتظری.

درگیری‌های سپاه لنجان سفلی با کمیته از چه قراری بود؟
بعد از این که مهدی هاشمی جزو فرماندهان رده بالای سپاه قرار گرفت، بشدت درصدد تقویت سپاه لنجان سفلی برآمد. استراتژی وی در این راستا بر این محور بود که نخست با مسلح کردن این سپاه، آن را به تهران و نه سپاه اصفهان متصل کند؛ سپس آن که از لحاظ تسلیحاتی و نیرویی آن را بشدت تقویت کند. به عنوان مثال وی در مجلس به واسطه آقای حسینیان (نماینده مردم لنجان) که از دوستان وی بود، حفاظت مجلس را با تعداد زیادی نیروهای خود به عهده گرفت.
ما نیز با رصد حرکات مشکوک این طیف، احساس خطر کردیم چرا که مهدی هاشمی اگر اراده می‌کرد، می‌توانست رئیس مجلس، رئیس جمهور و اعضای شورای نگهبان را در یک روز نابود کند لذا با هماهنگی با کارپردازان مجلس نظیر آقای بشارتی، قرار شد تمامی نیروهای هاشمی را رد کنیم. بعد از این که قرار شد این عده سلاح‌های خود را تحویل دهند، متوجه کمبود تعداد بسیاری فشنگ شدیم، لذا اتوبوس را سریعاً در نزدیکی دلیجان اصفهان متوقف و مقدار بسیاری فشنگ را از آن کشف کردیم. بیان این خاطره‌ تنها به دلیل اثبات این نکته مبنی بر عامل بودن سپاه قهدریجان به دست مهدی هاشمی بود. یک بار نیز برای سرکشی و تعیین وضعیت مالی سپاه قهدریجان آقای ابطحی را که مسئول مالی سپاه اصفهان بود، به این منطقه فرستادیم غافل از آن که این منطقه توسط سلاح‌های سبک و نیمه سنگین و حتی سنگین به محاصره درآمده و در نتیجه ابطحی نیز توسط مهدی هاشمی به گروگان گرفته شد.

در چهارباغ نیز خبر دادند بین نیروهای مهدی هاشمی و کمیته دفاع شهری معروف به خادم‌الحسین درگیری شده و هر دو در دو طرف جاده سنگربندی کرده بودند و من خدا را شاکرم که اگر آن شب دیر می‌رسیدم، احتمال کشته شدن طرفین بسیار زیاد بود؛ لیکن به سرعت خود را به میان نزاع رساندم و فریاد زدم مرا بزنید. نیروها نیز با هماهنگی خودم درصدد خلع سلاح طرفین برآمدند.

بعدها اینها آقای بحرینی را به عنوان مسئول کمیته خادم‌الحسین که وابسته به بیت آیت‌الله خادمی بود، ترور کردند.

در بند هشتم دادخواست مهدی هاشمی اقدام علیه سیاست‌های خارجی کشور مطرح شده است. آیا این اقدامات در راستای انجام وظایف ایشان در واحد نهضت‌ها نبود؟

وی کاری به سیاست خارجی نظام نداشت چرا که برای خود یلی بود. وی درباره نهضت افغانستان، عراق، حزب امل و حتی در فرانسه، هند و لیبی هم آدم و ارتباط قوی داشت. از ابتدا وزارت امور خارجه نسبت به اقدامات وی اعتراض داشت به عنوان مثال عامل کشتار بین شیعیان افغانستان همین افراد وابسته به هاشمی بودند. نیز این اتفاقات و کشتار ناشی از عملکرد همین آقایان بود.

یکی از اتفاقات مشکوک اصفهان، ترور خانم زهرا بنیانیان، همسر آقای سلمان صفوی بوده لیکن تا به حال ماجرای این ترور باز نشده است؛ ماجرا از چه قرار بوده؟
آنچه که من در اینجا می‌توانم از آن سخن به میان آورم و در قیامت نیز بر آن تأکید می‌ورزم و آنچه که خودم مشاهده کردم، مبنی بر این است که باخبر شدم در مبارکه تروری صورت گرفته و خانمی به نام بنیانیان کشته شده. سریع به سمت مبارکه حرکت کردم؛ وقتی رسیدم، چند نفر را آنجا دیدم که آقای عطریانفر و خود سلمان صفوی و چند تن دیگر آنجا بودند. وقتی در را دیدم، متوجه جای گلوله بر روی آن شدم. به هر حال حادثه کشته شدن زهرا بنیانیان را تا به حال هیچ کس نمی‌داند و اگر خانواده بنیانیان جهت خونخواهی فرزند خود قیام کنند، به شرطی که اسناد آن از بین نرفته باشد، می‌توانند با احضار چند تن، ماجرا را پیگیری کنند.

آیا با همکاران قدرتمند مهدی هاشمی در دستگاه قضایی برخوردی صورت گرفت؟
نه تنها برخوردی در این رابطه ندیدیم بلکه برخی از مسئولان قضایی نظیر دادستان اصفهان در تظاهراتی به سود مهدی هاشمی شرکت می‌کردند. گرچه اینان بهانه «می‌خواستیم ببینیم چه خبر است» را می‌آوردند ولی قرائن حاکی از آن بود که این عده جزو همین باند بوده و هرگز با آنان برخوردی صورت نگرفت. من پرونده‌های ریزی داشتم که با اعلام اقدام امام علیه این گروه همه را تحویل وزارت اطلاعات دادم. به ری‌شهری گفتم مدارک منحصر به فردی دارم که می‌ترسم از بین بروند و شاید من تا صبح زنده نباشم و صبح فردای آن روز با حضور فلاحیان از ساعت 8 صبح تا 4 بعدازظهر تمامی اطلاعات را در اختیار وزارت اطلاعات قرار دادم لیکن اکنون افسوس می‌خورم که چرا از بعضی از این اسناد منحصر به فرد برای خود کپی نگه داشتم. بعضی از اسناد را هم خودم پاره کردم.

چرا این اسناد را پاره کردید؟
این اسناد در واقع تصاویری در رابطه با ارتباط عده‌ای نظیر عبدالله نوری با بنی‌صدر و مهدی هاشمی بود.
مهدی هاشمی با وجود این‌که سلاح‌های فراوانی در اختیار داشت لیکن دست به مقابله مسلحانه نزده و نه تنها با وجود این‌که امکان فرار برایش مهیا بوده نگریخت، بلکه خودش را هم معرفی می‌کند. علت این امر مهدی هاشمی برایش روشن بود که دیر یا زود امام از دنیا خواهد رفت و منتظری رهبر و به تبع آن خودش هم رئیس دولت خواهد شد. بنابراین کسی که این چنین آینده را برای خود مفید می‌بیند دیگر لزومی ندارد دست به سلاح ببرد تا با او ایجاد مخالفت شود بلکه درصدد بسترسازی برای به دست آوردن قدرت حرکت می‌کند.

و اگر فرار می‌کرد؟
آن هنگام نظیر بنی‌صدر و خیلی از اعضای حزب توده و منافقین قدیم و جدید منجمله مهاجرانی، کدیور، مخملباف و سازگارا تبدیل به لاشه سیاسی می‌شد.

آقای حسن ساطع به 15 سال حبس محکوم شده بود، لیکن وی بعد از مدتی آزاد شد و هم‌اکنون به دنبال معوقات خود در سپاه است، ماجرا از چه قراری است؟
پرونده حسن ساطع در دست آقای رازینی بود، شبی به من زنگ زد و گفت در پرونده وی ما به نکته‌ای رسیدیم و اگر شما نسبت به آن شهادت دهید ما امشب ساعت 4 او را اعدام می‌کنیم. این ماجرا مربوط به کودتای نوژه بود. من به رازینی گفتم دینم را به دنیای دیگری نمی‌فروشم چرا که اطلاعات من نسبت به حسن ساطع تا همین جاست و پشت این قضایا را خبر ندارم. وی تأکید کرد که در صورت شهادت شما وی اعدام والا حبس ابد خواهد بود. در ادامه در دو 15 سال به وی عفوی خورد و سپس آزاد شد. اخیراً شنیدم وی به دنبال معوقات خویش در سپاه است، حال آن‌که مدت زمان حضور وی محدود بوده همچنین کسی که دارای چنین جرم سنگینی است به عنوان اخراجی سپاه مطرح است.

پیام و عبرت ماجرای مهدی هاشمی برای امروز ما چیست؟
نسل جوان باید در راستای دشمن‌شناسی به فتنه‌های دشمن و جریان‌شناسی دشمن توجه کنند. شیطان بزرگ و دشمنان بزرگ کشور در شرق و غرب عالم برای بقایای حکومت خود دست به اقدام‌هایی نظیر ایجاد اختلاف، رشد قارچ‌گونه احزاب و نشریات زنجیره‌ای و استفاده از کانال تبلیغات از نسل جوان دست به قهرمان‌سازی کاذب می‌زند. حال جوانی که به اقتضای سنش دنبال غرور است، در اثر این تبلیغات تنها در راه قدرت‌طلبی دیگران هلاک می‌شود. مهدی هاشمی اگر با شاه می‌جنگید می‌توانست عنصر مفیدی باشد اما نه تنها با شاه نجنگید، بلکه با ساواک شاه ملاقات‌های متعدد داشته و به اعتقاد من کد ساواک بود. به طوری که در 4 آبان‌ماه در ارتش پهلوی سخنرانی به سود شاه کرد. جریان مهدی هاشمی به نحوه‌ای تکرار خوارج عهد امام بود. جوانان برای مطالعه یک جریان باید مرامنامه، اساسنامه و عناصر اصلی و اخلاقیات آنها را بررسی کنند.




رهروان شهادت ::: شنبه 89/1/14::: ساعت 12:43 عصر

<   <<   21   22   23   24   25   >>   >
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 466


بازدید دیروز: 0


کل بازدید :146183
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<