خبرگزاری فارس: امام جمعه موقت تهران تاکید کرد: جمهوری اسلامی ایران اکنون در میان ملتهای مختلف جهان محبوبیت ویژهای یافته است و توطئهها و تهمتهای دشمنان کاری از پیش نبرده است.
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس آیتالله امامی کاشانی خطیب این هفته نمازجمعه تهران در خطبه اول نماز اظهار داشت: اگر چه بحث امروز یک بحث اخلاقی است اما همه دنیا با این بحث مواجه است و آن این که چه مکتبی میتواند باقی بماند و چه فکری قابل بقااست و این که چگونه اسلام گسترش یافته است.
وی افزود: همه ابعاد اسلام باید در جهان خوب تبیین و تفسیر شود و با مطالعه تاریخ اسلام میتوان به نقش پیامبر در گسترش اسلام پی برد.
خطیب نمازجمعه تهران خطاب به جوانان تاکید کرد: اسلام حقیقتی است که اگر انسان به آن روی بیاورد تمام ارزشها و استعدادهایش شکوفا میشود و اگر آدمی از اسلام روی بگرداند تمام ارزشهایش به ضد ارزش تبدیل میشود. پس چرا انسان به اسلام و نماز اهمیت کمی قائل شود. در حالی که میتواند مفید واقع شود و فردی اثرگذار باشد به سراغ مواد مخدر برود.
آیتالله امامی کاشانی در پایان خطبه اول خطاب به دشمنان نظام گفت: خشونت و خونریزی از شما است و پیامبر اکرم خشن نبود و با اخلاق نیکویش دنیا را به دست گرفت و فرزندش حضرت مهدی (عج) با همین منطق ظهور خواهد کرد.
امام جمعه موقت تهران در خطبه دوم نماز اظهار داشت: راهی که خدا بر روی ملتی بگشاید این راه را هیچ شخصی نمیتواند مسدود کند و اگر کاری که جامعه انجام میدهد در مسیر حق باشد خدا به آنان کمک میکند.
وی با اشاره به 12 فروردین روز جمهوری اسلامی گفت: 12 فروردین روزی بود که جامعه و ملت ایران رای دادند که سیاست، فرهنگ ومعیشت جامعه از نظر قانونی باید بر اساس خواسته ملت و در چارچوب و بر پایه اسلام باشد. معنای جمهوری اسلامی هم همین است.
امام جمعه موقت تهران افزود: برخی میخواستند مانع از حرکت و پیشرفت نظام شوند ولی نتوانستند و در این 30 سال تهمتها و دروغهای زیادی را علیه جمهوری اسلامی مطرح کردند که برخی از جمله کشورهای همسایهمان آنها را باور کردند.
امامی کاشانی در بخش دیگری از خطبه دوم نمازجمعه اظهار داشت: حضور 40 میلیونی مردم در انتخابات سال 88 و همچنین راهپیمایی 9 دی و 22 بهمن نشانه رحمت و لطف خدا بوده است و دشمنان خوب میدانند که حرفهایشان علیه ایران بیاساس است و مطمئن هستند که در موضوع هستهای ایران به دنبال بمب اتم نیست.
وی ادامه داد: حداقل فایده تهمتها و کارهای دشمنان محبوبتر شدن کشورمان در جهان است و البته این کار آنان مشکلاتی را برای کشور به وجود میآورد ولی ما شاهد محبوبیت بیشتر ایران نزد ملتهای مختلف دنیا هستیم.
امامی کاشانی با اشاره به انتخابات اخیر در عراق گفت: جمهوری اسلامی ایران کاری ندارد که چه کسی اول یا دوم است بلکه میخواهد خود مردم برای کشورشان تصمیم بگیرند و نه این که بیگانگان بخواهند خط بدهند ولی دشمنان نمیخواهند ملتها سرنوشت خود را به دست بگیرند.
خطیب این هفته نماز جمعه تهران با اشاره به نامگذاری سال 89 به سال کار و همت مضاعف گفت: باید به این نامگذاریها توجه ویژهای شود تا اثرات آن را در جامعه مشاهده کنیم و منظور از همت مضاعف همت در مسائل سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و دوری از ضعف است و افاقه قدم اول همت است که اگر ما به هوش نیائیم و افاقه پیدا نکنیم به گامهای بعدی خود نمیرسیم.
وی در پایان خطبهدوم نماز جمعه تهران گفت: اخیرا مقام معظم رهبری تاکید زیادی بر دانشگاهها و صنعت و استعدادهای جوانان داشتهاند و حیف است که این استعدادها شکوفا نشوند.
خبرگزاری فارس: دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران در جمع خبرنگاران در چین گفت که تهران و پکن در این موضوع هم عقیده هستند که تحریمها اثر بخشی خود را از دست دادهاند.
به گزارش فارس به نقل از رویترز، "سعید جلیلی " در کنفرانس مطبوعاتی تاکید کرد که ایران و چین در جریان گفتوگوها در پکن بر این موضوع موافق بودند که تحریمها اثر بخشی خود را از دست داده است.
وی که یک مترجم چینی سخنانش را برای خبرنگاران ترجمه میکرد، ادامه داد: در گفتوگوهایمان با چینیها این موضوع مورد موافقت [هر دو طرف] بوده است که ابزارهایی نظیر تحریمها تاثیرگذاری خود را از دست دادهاند.
یکی از خبرنگاران از جلیلی درباره حمایت چینیها از تحریمها علیه ایران به دلیل برنامه هسته پرسید که جلیلی پاسخ داد این موضوع به چینیها ارتباط دارد و آنها باید پاسخ دهند.
دولت چین بارها مخالفت صریح خود با اعمال تحریمهای بیشتر علیه ایران را اعلام کرده است و سخنگوی وزارت امور خارجه این کشور نیز روز گذشته تاکید کرد که پکن تمام تلاش خود برای یافتن راه حلی مسالمتآمیز درباره برنامه هستهای ایران را به کار خواهد بست.
انتهای پیام/ق
ه گزارش فارس، لیبرمن در گفتوگو با روزنامه صهیونیستی "معاریو " گفت که عباس ابتدا اسرائیل را به نابودی جنبش حماس در جنگ غزه تشویق کرد اما پس از آن موضع خود را تغییر داد و ما را به دلیل ارتکاب جنایات جنگی سرزنش کرد و این رفتار او شک و تردید در رابطه با مناسب بودن عباس به عنوان رهبری که اسراییل بتواند با آن به صلح دست یابد، ایجاد کرد.
وی افزود: در سال گذشته عباس در بهترین وضعیت خود در جریان عملیات سرب گداخته شخصا با ما تماس گرفت و فشار آورد و از ما خواست تا حماس را سرنگون و آن را از قدرت ساقط کنیم.
لیبرمن در ادامه گفت: بعد از گذشت یک ماه از پایان عملیات سرب گداخته، عباس موضع خود را تغییر داد و علیه ما در دادگاه لاهه به اتهام ارتکاب جنایت جنگی شکایت کرد؛ آیا این شریک است؟
در همین رابطه "نبیل ابوردینه " سخنگوی محمود عباس در واکنش به این سخنان لیبرمن در گفت وگو با خبرگزاری رویترز، سخنان لیبرمن را نادرست خواند و آن را ادامه ترور شخصیت و تخریب وجهه عباس برای فرار از مسئولیت های اسراییل در قبال روند سازش دانست.
وی افزود: هدف از این سیاست لیبرمن، تنش آفرینی مستمر برای فرار از روند صلح و از بین بردن همه تلاش ها در این زمینه است.
روز دوم فروردین ماه و در حالی که فکر خیلی از ماها معطوف به چگونه گذراندن تعطیلات است با تماسی تلفنی از سفر دکتر قالیباف به مناطق عملیاتی جنوب کشور آگاه می شوم . پاسخ دادن به اینکه می توانم در این سفر حضور داشته باشم یا نه کمی سخت است ، نمی دانم چرا اما مجال فکر کردن را از خود می گیرم و پاسخ مثبت می دهم به پیشنهاد همراهی در این سفر و خیلی سریع می پرسم کی و کجا باید بروم و پاسخ می شنوم همین امروز حرکت می کنیم ، ساعت 5 عصر .
راه دراز است و خودوری ما هم که یک ون است به سختی سفر می افزاید اما حضور همراهانی دوست داشتنی ، دشواری سفر را هموار می کند . حرف زدن با سید جلال راننده خوش مشربمان با آن ته لهجه شیرین آذری را از همان خروجی تهران آغاز می کنم ، بچه محله قلعه مرغی تهران است و برادر شهید ، خودش هم روزهای آخر جنگ در مرصاد حضور داشته ، می گوید به رانندگی در شب عادت دارد و با این حرف انگار دارد تلاش می کند نگرانی احتمالی همسفران را کم کند .
اولین مقصد ما دوکوهه است ، پادگان لشکر 27 حضرت محمد رسول الله (ص) در نزدیکی شهر اندیمشک ، تا حالا دوبار به دوکوهه رفته ام اما بازهم اشتیاق درونی ام را نمی توانم از سفر به این مکان پنهان کنم.
سید جلال آرام می راند و ما گاهی می خوابیم و گاهی بیدار می شویم . اذان صبح را گفته اند که به نزدیکی اندیمشک می رسیم . در روستای کوچک حسینیه که در زمان جنگ بین رزمنده ها به " ایستگاه حسینیه " معروف بود و حالا شده شهر حسینیه ، نماز می خوانیم . به سمت دوکوهه که راه می افتیم هوا دارد کم کم روشن می شود و طبیعت زیبای شمال خوزستان ما را مسحور خود کرده . همه بیدارند و چشم از پیرامون جاده بر نمی دارند .
به دوکوهه می رسیم . بر سردر پادگان بزرگ نوشته اند " دوکوهه السلام ای خانه عشق " . یاد جمله یکی از دوستان می افتم که می گفت " با گذشت این همه سال ، دوکوهه همچنان بسیجی مانده است " و این بسیجی ماندن را از همان لحظه ورود می توان احساس کرد . این زمین همچنان راز آلود است و شاید دلیل این رازآلودگی را باید در زمزمه ها شبانه یاران خمینی در تارو پود این خاک جستجو کرد ...
وارد که می شویم شلوغی پادگان انقدر زیاد است که باید برای عبور خیلی دقت کرد و من در دلم می گویم تنهایی دوکوهه چیزی نیست که با این شلوغی های موسمی پر شود .
به محل استقرارمان در ساختمان گردان عمار می رویم و این چه اتفاق جالبی است که محل استقرار ما در این گردان است . برادرم شنیدنی های زیادی از این گردان برایم گفته ، در زمان جنگ ، هم محله ای های ما که به جبهه می رفتند و خیلی هاشان هم شهید شده اند رزمنده گردان عمار می شدند .
آقای عبداللهی که مسئول ستاد راهیان نور ولایت شهرداری است به ما می گوید که فعلا استراحت کنیم . قرار ما برای پیوستن به قالیباف بعدازظهر است ، در منطقه عملیاتی فتح المبین .
بازماندگان نه ؛ افتخار آفرینان !
پس از کمی استراحت و خوردن قرمه سبزی پادگانی ! به سمت شهر شوش و منطقه عملیاتی فتح المبین حرکت می کنیم . به منطقه که می رسیم به یاد می آورم که این روزها سالروز عملیات فتح المبین است . عملیاتی 4 مرحله ای در روزهای اول سال 61 . سعی می کنم ذهنم را متمرکز کنم و ببرمش به روزهای سال 61 ...
داغی آفتاب ظهر فروردین ماه این منطقه انقدر زیاد است که به خودم اجازه نمی دهم تابستانش را تصور کنم . دارم با چشمهایم اطراف را ور انداز می کنم که خبر می رسد دکتر قالیباف وارد منطقه شده . از دور تصویری از او که دورش حسابی شلوغ است و دارد به سمت ما می آید را در چشمم قاب می گیرم و این تصویر ناخودآگاه با یکی از عکس های زمان جنگش که به تازگی دیده ام ادغام می شود . قالیباف جوان آنروزها و قالیباف میانسال این روزها .
لباس خاکی به تن کرده و اگر غیر از این می کرد باید متعجب می شدم . دورش حسابی شلوغ می شود ، علیرضا دبیر را می بینم و چند آشنای دیگر ، مردم هم آمده اند . یکراست می رویم داخل کانال و حرکت می کنیم . مسئولان بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس خوش سلیقگی کرده و داخل کانالهای منطقه فتح المبین را باندهای صوتی کار گذاشته اند ، صدای انفجار و صحبت رزمندگان از باندها پخش می شود و ما می رویم به سال 61 .
منطقه عملیاتی فتح المبین
طول کانالها یکی پس از دیگری طی می شود . حرفهایی رد و بدل می شود و گاهی مکثی ، نگاهی و دوباره حرکت . از کانال که بیرون می آییم می گویند قالیباف قرار است با بازماندگان عملیات فتح المبین دیدار کند . از کلمه " بازماندگان " خوشم نمی آید . یاد اطلاعیه ترحیم می اندازد مرا .
دیدار قرار است درون سنگری در همان نزدیکی ها انجام شود . درون سنگر کیپ تا کیپ نشسته اند . اولین چیزی که می بینم تن رنجور فتح المبینی هاست ، شیمیایی ، قطع پایی ، عصا به دست ... قالیباف که وارد سنگر می شود جمعشان جمع می شود . خنده های عمیق می کنند و در آغوش کشیدن هایشان دیدنی است .
دورتادور نشسته اند و فرمانده در میانشان ، حالا فقط یک کالک عملیاتی کم است ... اما از کالک خبری نیست ، حرفهای فتح المبینی ها بوی غصه دارد و فرمانده چشمش را به تسبیحش دوخته ...
قالیباف آنها را " افتخار آفرینان فتح المبین " خطاب می کند و من ذوق می کنم از اینکه جایگزین مناسبی برای کلمه " بازماندگان " پیدا شده است . فرمانده از پیش قراولان فرهنگ جنگ می گوید ، حالا انگار او هم سر درددلش با فتح المبینی ها باز شده ، از سفره خون می گوید و سفره نان ! از آنهایی که روزی که سفره خون پهن بود عافیت اندیشی کردند و حالا که با نام شهدا می شود بر سفره نان نشست داعیه بسیجی بودنشان گوش فلک را کر کرده است .
این فرمانده دفاع مقدس از تربیت بسیجی و اخلاق و فرهنگ جبهه می گوید و دلگیر است از انحراف در این فرهنگ . قصه برخی غصه ها سر دراز دارد و فتح المبینی ها که تازه انگار پس از سالها همدیگر را یافته اند حرفهای گفتنی بسیار !
آخرین بخش حرفهای فرمانده به خود منطقه فتح المبین مربوط می شود . به آقای عبداللهی می گوید که خیلی سریع در این منطقه سوله ای چندمنظوره برای رفاه حال زائران آماده و مقبره شهدای گمنام فتح المبین هم ساخته شود .
کم کم به غروب نزدیک می شویم و حرفهای فتح المبینی ها شنیدنی تر می شود ، خاطره می گویند و همدیگر را شاهد خاطراتشان می گیرند . قالیباف هم انگار دلش نمی آید خاطره نگوید می رود سراغ شهیدان مهاجر . نمی دانم کجا اما یکبار دیگر هم از او راجع به این دو مهاجر شنیده ام اما شنیدن دوباره یاد این شهیدان در سنگری در غروب غرب کرخه حال دیگری دارد . او از مهاجرها می گوید که تنها فرزندان مادر پیرشان بودند و هر دو مفقود شدند ، صدایش می لرزد ، از آخرین دیدارش با مادر این شهیدان که می گوید بغضش می ترکد ، بغض خیلی ها می ترکد و انگار حالا بهانه خیلی بغض های دیگر هم پیدا شده . گریه فتح المبینی ها اشک همه مان را در می آورد ...
منطقه عملیاتی فتح المبین
فتح المبین را تنها می گذاریم و به سمت شهر شوش می رویم . دکتر قالیباف قرار است بعد از نماز مغرب و عشا در صحن مرقد دانیال نبی (ص) سخنرانی کند . جملات آشنای قالیباف درباره کارآمدی دین در اداره جامعه ، روحیه جهادی، هویت انقلابی ، ضرورت کار و تلاش بیشتر ، خدمت خردمندانه مسئولان به مردم و... اینجا در هوای گرم و شرجی شوش برایم رنگ دیگری دارد. به آسمان پرستاره این شهر نگاه می کنم، دقایقی بعد آسمان روشن می شود ، دارند آتش بازی می کنند به مناسبت سالروز عملیات فتح المبین !
اینجا جای سخنرانی نیست
از شهر شوش خارج می شویم ، قرار است امشب را میهمان دوکوهه باشیم . آنهایی که به دوکوهه رفته اند می دانند محل استقرار گردان تخریب در فاصله 3 کیلومتری مرکز این پادگان قرار دارد و گویا قرار است ما هم در قالب یک رزم شبانه نیمه های شب به همراه دکتر قالیباف و زائران کاروان های راهیان نور مستقر در دوکوهه به حسینیه گردان تخریب برویم .
قید خوردن شام را می زنم و خیلی سریع خود را به محل تجمع و آغاز پیاده روی شبانه می رسانم ، همه جور آدمی را می توان دید ، از بچه های جنگ گرفته تا نوجوانان بسیجی ، همه در دو ستون آماده حرکت به سمت حسینیه گردان تخریب . دکتر قالیباف هم به همراه سردار همدانی فرمانده سپاه محمد رسول الله وارد ستونها می شوند ، صدای صلوات بلند می شود ،ستونها به هم می ریزند و بچه های سپاه تلاش می کنند نظم را دوباره به ستونها برگردانند .
پیاده روی شبانه ما آغاز می شود و سردار عسگری از فرماندهان سپاه در بین راه برای شب زنده داران دوکوهه با لحنی دوست داشتنی که از بلندگوهایی که بر روی خودرویی نصب شده پخش می شود از قصه جنگ می گوید . از حاج احمدها ، حاج همت ها ، وزوایی ها و ...
رزم شبانه - پادگان دوکوهه
سر ستون ها قالیباف و همدانی پیشرو هستند و من مدام سعی می کنم خود را آنها برسانم تا شاید ناگفته ای را بشنوم. در بین راه درچندین نقطه انفجارهایی ترتیب داده شده که انصافا مهیب هم هستند، منورها هم گاهی آسمان را نور افشانی می کنند . دوستان سپاه تلاش می کنند بازسازی عینی صحنه های نبرد را داشته باشند . به نزدیکی های حسینیه گردان تخریب که می رسیم صدای زمزمه ای دلنشین از بلندگوها پخش می شود . همه ساکتند ....
در حسینیه بی مقدمه مجلس ذکری برپا می شود ، نور فانوس ها سوسو می زند و نوای یا حسین (ع) دلهامان را صیقل می دهد . ساعتی بعد دکتر قالیباف بلندگو را بدست می گیرد برای صحبت کردن و توی آن تاریکی می شود چشمهای سرخ شده اش را دید . می گوید که اینجا جای سخنرانی نیست و من هم سخنران نیستم . دیوارهای حسینیه دارند فریاد می زنند و ما باید فقط گوش کنیم . از دلدادگی به عاشورا می گوید و از کسانی که با این دلداگی به چه جایگاهی رسیدند . از بچه های تخریب می گوید و آتش سنگین و اوج درگیری ها در کربلای 5 . از قصه پدر و پسر رزمنده ای می گوید که وقتی پسر شهید شد ، پدر دست از نبرد بر نداشت و گفت من در خط می مانم . می گوید و می گوید و ما می شنویم ...
از حسینیه که بیرون می آیم آسمان دوکوهه چراغانی شده ، مسیر بازگشت به فکر کردن می گذرد ، به ساعتم نگاه می کنم : 2 بامداد چهارم فرودین ماه .
خیلی از ماها اینجا کسی را جاگذاشتیم
صبح علی الطلوع به سمت خرمشهر حرکت می کنیم . از اندیمشک تا خرمشهر دو ساعت و نیم طول می کشد . به خرمشهر که می رسیم بچه های سپاه و بسیج در میدان مقاومت به استقبال قالیباف آمده اند ، همه دور فرمانده دیروز را گرفته اند ، اسفند دود می کنند و صدای صلواتها یکی پس از دیگری شنیده می شود . اولین جایی که در خرمشهر می رویم منزل امام جمعه است .
حاج آقا نوری امام جمعه شهر از میهمانان نوروزی خرمشهر به گرمی استقبال می کند ، شهردار خرمشهر هم به جمع اضافه و بازار گفتگوها کم کم داغ می شود .ساعتی می گذرد ، از منزل امام جمعه مستقیم به سمت شلمچه می رویم ، راه طولانی نیست ، کمی که با مینی بوس در جاده پیش می رویم دکتر قالیباف اشاره می کند که خودرو وارد جاده ای فرعی شود . مسئولان سپاه که در خودرو حضور دارند می گویند که این جاده چندان مطمئن نیست و بهتر است از مسیر اصلی به سمت مشهد شهدای شلمچه برویم اما قالیباف اصرار دارد که وارد مسیر فرعی شویم . خودرو وارد جاده خاکی می شود . 10 دقیقه ای که جلو می رویم پشت یک خاکریز ، قالیباف می خواهد که خودرو توقف کند . زودتر از همه پیاده می شود و به سرعت به بالای خاکریزی که در مقابلمان است می رود .
از یکی از دوستان سپاه می پرسم اینجا کجاست و پاسخ می شنوم ، منطقه عملیاتی کربلای 4 . همه خود را به دکتر قالیباف که حالا به دوردستها خیره شده می رسانند . درست آنطرف نهر زیر خاکریز هم پاسگاه مرزی عراقی هاست ، انگار آنها هم از حضور ما در این طرف متعجب شده اند .
قالیباف به نهر خیره شده و به چند نفری که در کنارش ایستاده اند می گوید اینجا خیلی از ماها کسی را جاگذاشته ایم . چند اسم را به زبان می آورد که از آنها تنها نام یک سید در خاطرم مانده . می گوید اینجا خیلی از رفقا اخوی هاشان را جا گذاشتند و من هم اینجا حسن را جاگذاشتم . برادرش را می گوید شهید حسن قالیباف ، از غواصان لشکر 5 نصر که در کربلای 4 به خیل شهدا پیوست .
منطقه عملیاتی کربلای چهار - شلمچه
همراهان ، قالیباف را تنها می گذارند و او چند قدمی به تنهایی در کنار نهر قدم می زند . دلم می خواهد از او درباره شهید حسن و شهید چراغچی که پیش از این از او بسیار شنیده ام بپرسم اما توی همین افکار هستم که می بینم باید سوار ماشین شویم و به راهمان ادامه دهیم .
10 دقیقه بعد در مشهد شهدای شلمچه هستیم ، منطقه عملیاتی کربلای 5 ، نمازی و زیارتی و بعد حرکت به سمت مسجد جامع خرمشهر .
به مسجد می رسیم ، مسجد جامع شلوغ است ، چشمانم را می بندم . به روز و لحظه ای فکر می کنم که این مسجد عزیز پس از مدتی اسارت به دست بعثیها ، دوباره سجده گاه رزمندگان شد . حس خوبی دارم از نماز در مسجد جامع خرمشهر .
پس از نماز دکتر قالیباف در مسجد سخنرانی می کند و مهمترین محور سخنانش کار و تلاش مضاعف در سال جدید است . او همچنین تعبیری از دفاع مقدس به کار می برد که خیلی به دلم می نشیند " دفاع مقدس و این سرزمین قطعهای از بهشت است و باید توجه داشت صفا، صمیمت، اعتماد، اخلاص، اخلاق و ... رزمندگان بود که دفاع ما را مقدس کرد " . او درباره شهر خرمشهر هم تنها به این جمله بسنده می کند که اگر در طول این سالها فرهنگ جبهه و دفاع مقدس به خوبی دنبال میشد شهر عزیز خرمشهر نباید امروز با چنین مشکلاتی روبرو می بود .
دکتر قالیباف در مسجد جامع خرمشهر
مسجد جامع آخرین نقطه سفر ماست و چه زود می گذرد این روزها . باید خود را برای رفتن آماده کنیم . ما خرمشهر را در حالی ترک می کنیم که از رادیو پخش ماشین سید جلال - راننده مان را می گویم - این نوا پخش می شود :
منم سرگشته حیرانت ای دوست ... کنم یکباره جان قربانت ای دوست ....