1 |
دل بیغم در این عالم نباشد اگر باشد بنیآدم نباشد
2 |
دوستی دوستی از سرت میکنند پوستی!
3 |
سرکهی مفت از عسل شیرین تر است!
4 |
5 |
6 |
خرج که از کیسه مهمان بود حاتم طایی شدن آسان بود!
خوردن از برای زیستن است، نه زیستن از برای خوردن !
2 |
در دروازه را میشه بست، اما در دهن مردم را نمیشه بست !
3 |
4 |
روزگار است آنکه گه عزت دهد، گه خوار دارد چرخ بازیگر از این بازیچهها بسیار دارد
5 |
6 |
شرط عاشقی نیست با یک دل دو دلبر داشتن
1 |
2 |
3 |
4 |
اگر پیش خردمندان خامشی ادب است،به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی
5 |
6 |
طمع را نباید که چندان کنی که صاحب کرم را پشیمان کنی
هرچیز که خوار آید، یک روز به کار آید!
هرکس به امید همسایه نشست گرسنه می خوابد!
نه چندان درشتی کن که از تو سیر گردند و نه چندان نرمی کن که بر تو دلیر شوند!
گر زمین و زمان به هم دوزی ندهندت زیاده از روزی!
دوست آن است که بگریاند، دشمن آن است که بخنداند!
درمداران عالم را کرم نیست، کریمان را بدست اندر درم نیست!
آزموده را آزمودن خطاست!
آن زنده که کاری نکند، مرده بِه است!
به مالت نناز که به یک شب بنده، به حسنت نناز که به یک تب بنده!
خرس شکار نکرده رو، پوستشو نفروش!
خوش خو، خویش بیگانگان باشد و بد خو، بیگانه خویشان!
نه چندان بخور کز دهانت برآید، نه چندان که از ضعف جانت برآید!