حق سنگین است اما گوارا ، و باطل سبک لیکن در کام چون سنگ خارا . [نهج البلاغه]

فرهنگی سیاسی اجتماعی

 
 
انتقاد صریح علامه طباطبایی از استبدادورزی غربی به بهانه اعمال دموکراسی

گروه فرهنگی - استاد پناهیان در سخنان شب گذشته خود در برنامه دیروز امروز فردا، با اشاره به نظر مرحوم علامه طباطبایی درباره دموکراسی به مفهموم غربی کلمه، این نوع حکومت را روی دیگر استبداد شاهی دانست این در حالی است که علامه طباطبایی ذیل تفسیر آیه 200 سوره مبارکه آل عمران، با اشاره به تفاوت های جدی میان حکومت در اسلام و دموکراسی غربی، انتقادات جدی خود را به این نوع حکومت عنوان کرده است.

به گزارش رجانیوز، علامه در این بحث، دموکراسی را تجلی روح استکباری انسان در حکومتداری عنوان کرده است. در ادامه این مبحث را می خوانید:

تفاوتهاى حکومت اسلامى با نظامهاى حکومتى دیگر

چیزى که در اینجا نباید از آن غفلت ورزید این است که طریقه و رژیم]حکومت اسلامی [ از ولایت و حکومت و یا امامت بر امت، با رژیم سلطنتی که مال خدا را غنیمت صاحب تخت و تاج دانسته و بندگان خدا را بردگان او می داند متفاوت است.

هر کارى که خواست با اموال عمومى بکند و هر حکمى که دلش خواست در بندگان خدا براند چون رژیم حکومتى اسلام یکى از رژیم هائى نیست که براساس بهره کشى مادى وضع شده باشد و حتى دموکراسى هم نیست چون با دموکراسى فرق هاى بسیار روشن دارد که به هیچ وجه نمى گذارد آن را نظیر دموکراسى بدانیم و یا با آن مشتبه کنیم .

یکى از بزرگترین تفاوتها که میان رژیم اسلام و رژیم دموکراسى هست این است که در حکومتهاى دموکراسى از آنجا که اساس کار بهره گیرى مادى است قهرا روح استخدام غیر و بهره کشى از دیگران در کالبدش دمیده شده و این همان استکبار بشرى است که همه چیز را تحت اراده انسان حاکم و عمل او قرار مى دهد حتى به او اجازه مى دهد از هر راهى که خواست انسانهاى دیگر را تیول خود کند و بدون هیچ قید و شرطى بر تمامى خواسته ها و آرزوهائى که از سایر انسانها دارد مسلط باشد و این بعینه همان دیکتاتورى شاهى است که در اعصار گذشته وجود داشت چیزى که هست اسمش عوض شده و آن روز استبدادش مى گفتند و امروز دموکراسیش مى خوانند بلکه استبداد و ظلم دموکراسى بسیار بیشتر است آن روز اسم و مسما هر دو زشت بود ولى امروز مسماى زشت تر از آن در اسمى و لباسى زیبا جلوه کرده یعنى استبداد با لباس دموکراسى و تمدن که هم در مجلات مى خوانیم و هم با چشم خود مى بینیم چگونه بر سر ملل ضعیف مى تازد و چه ظلم ها و اجحافات و تحکماتى را درباره آنان روا مى دارد.

فراعنه مصر و قیصرهاى امپراطورى روم ، و کسراهاى امپراطورى فارس ، اگر ظلم مى کردند، اگر زور مى گفتند، اگر با سرنوشت مردم بازى نموده به دلخواه خود در آن عمل مى کردند تنها در رعیت خود مى کردند و احیانا اگر مورد سؤ ال قرار مى گرفتند - البته اگر _ در پاسخ عذر مى آوردند که این ظلم و زورها لازمه سلطنت کردن و تنظیم امور مملکت است اگر به یکى ظلم مى شود براى این است که مصلحت عموم تاءمین شود و اگر جز این باشد سیاست دولت در مملکت حاکم نمى گردد و شخص امپراطور معتقد بود که نبوغ و سیاست و سرورى که او دارد این حق را به او داده و احیانا هم بجاى این عذرها با شمشیر خود استدلال مى کرد (و حتى به فرزند خود مى گفت اگر بار دیگر این اعتراض را از تو بشنوم شمشیر را بر سرت فرو مى آورم.)

امروز هم اگر در روابطى که بین ابرقدرت ها و ملت هاى ضعیف برقرار است دقت کنیم ، مى بینیم که تاریخ و حوادث آن درست براى عصر ما تکرار شده و باز هم تکرار مى شود، چیزى که هست شکل سابقش عوض شده چون گفتیم که در سابق ظلم و زورها بر تک تک افراد اعمال مى شد.

ولى امروز به حق اجتماعها اعمال مى شود که در عین حال روح همان روح و هوا همان هوا است و اما طریقه و رژیم اسلام منزه از اینگونه هواها است ، دلیل روشنش سیره رسول خدا در فتوحات و پیمانهائى است که آن جناب با ملل مغلوب خود داشته است .

یکى دیگر از تفاوتها که بین رژیم هاى به اصطلاح دموکراسى و بین رژیم حکومت اسلامى هست این است که تا آنجا که تاریخ نشان داده و خود ما به چشم مى بینیم هیچ یک از این رژیم هاى غیر اسلامى خالى از اختلاف فاحش طبقاتى نیست جامعه این رژیم ها را دو طبقه تشکیل مى دهد یکى طبقه مرفه و ثروتمند و صاحب جاه و مقام و طبقه دیگر فقیر و بینوا و دور از مقام و جاه و این اختلاف طبقاتى بالاخره منجر به فساد مى گردد، براى اینکه فساد لازمه اختلاف طبقاتى است اما در رژیم حکومتى و اجتماعى اسلام افراد اجتماع همه نظیر هم مى باشند چنین نیست که بعضى بر بعضى دیگر برترى داشته باشند و یا بخواهند برترى و تفاخر نمایند تنها تفاوتى که بین مسلمین هست همان تفاوتى است که قریحه و استعداد اقتضاى آن را دارد و از آن ساکت نیست و آن تنها و تنها تقوا است که زمام آن به دست خداى تعالى است نه به دست مردم و این خداى تعالى است که مى فرماید: (یا ایها النّاس انا خلقناکم من ذکر و انثى و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند اللّه اتقیکم.)و نیز مى فرماید: (فاستبقوا الخیرات. )

و با این حساب در رژیم اجتماعى اسلام بین حاکم و محکوم ، امیر و ماءمور،رئیس و مرؤوس ، حر و برده ، مرد و زن ، غنى و فقیر صغیر و کبیر و...، هیچ فرقى نیست یعنى از نظر جریان قانون دینى در حقشان برابرند و همچنین از جهت نبود تفاضل و فاصله طبقاتى در شؤ ون اجتماعى در یک سطح و در یک افقند دلیلش هم سیره نبى اکرم (صلّى اللّه علیه و آله ) است که تحیت و سلام بر صاحب آن سیره باد.

تفاوت دیگر اینکه قوه مجریه در اسلام طایفه اى خاص و ممتاز در جامعه نیست بلکه تمامى افراد جامعه مسؤول اجراى قانونند بر همه واجب است که دیگران را به خیر دعوت و به معروف امر و از منکر نهى کنند به خلاف رژیم هاى دیگر که به افراد جامعه چنین حقى را بر هیچ فاضل و اهل بحثى پوشیده نیست .

تمام آنچه گفته شد درباره رژیم اجتماعى اسلام در زمان حیات رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله ) بود و اما بعد از رحلت آن جناب مسئله ، مورد اختلاف واقع شد، یعنى اهل تسنن گفتند: انتخاب خلیفه رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) و زمامدار و ولى مسلمین با خود مسلمین است ولى شیعه یعنى پیروان على بن ابى طالب صلوات اللّه علیه گفتند: خلیفه رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله ) از ناحیه خدا و شخص رسول اللّه (صلّى اللّه علیه و آله ) تعیین شده و بر نام یک یک خلفا تنصیص شده است و عدد آنان دوازده امام است که اسامیشان و دلیل امامتشان بطور مفصل در کتب کلام آمده است (و خواننده مى تواند در آنجا به استدلالهاى دو طایفه اطلاع یابد).

لیکن بهر حال امر حکومت اسلامى بعد از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) و بعد از غیبت آخرین جانشین آن جناب صلوات اللّه علیه یعنى در مثل همین عصر حاضر، بدون هیچ اختلافى به دست مسلمین است اما با در نظر گرفتن معیارهائى که قرآن کریم بیان نموده و آن این است که :

اولا: مسلمین باید حاکمى براى خود تعیین کنند.

و ثانیا: آن حاکم باید کسى باشد که بتواند طبق سیره رسول اللّه (صلى اللّه علیه و آله ) حکومت نماید و سیره آن جناب سیره رهبرى و امامت بود نه سیره سلطنت و امپراطورى .

و ثالثا: باید احکام الهى را بدون هیچ کم و زیاد حفظ نماید.

و رابعا: در مواردى که حکمى از احکام الهى نیست (از قبیل حوادثى که در زمانهاى مختلف یا مکانهاى مختلف پیش مى آید با مشورت ) عقلاى قوم تصمیم بگیرند که بیانش گذشت ، دلیل بر همه اینها آیات راجع به ولایت رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) است به اضافه آیه شریفه زیر که مى فرماید: (لقد کان لکم فى رسول اللّه اسوه حسنة ).




رهروان شهادت ::: دوشنبه 89/2/20::: ساعت 2:39 عصر

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 56


بازدید دیروز: 0


کل بازدید :145773
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<