نادانى بود به دنیا آرمیدن و ناپایدارى آن را دیدن و کوتاهى در کار نیک با یقین به پاداش آن زیان است ، و اطمینان به هر کس پیش از آزمودن او ، کار مردم ناتوان . [نهج البلاغه]

فرهنگی سیاسی اجتماعی

یعنی آنها فضای امنیتی در سینمای ما ایجاد کردند مثلاً سازمان موساد و اینتلیجنت سرویس؟

بله سینمای ما تحت سیطره و حکمرانی برنامه‌های این سازمان‌های جاسوسی است. صحبت من این است که ای مسؤولین نظام اسلامی ما را از دست عوامل این سازمان‌ها رها کنید، کمک کنید ما نفس بکشیم در فضای انقلاب اسلامی کمک کنید ما اگر گفتیم طرفدار انقلاب و حکومت اسلامی هستیم اینطور مطرود هژمونی مک کارتی سینما ایجاد شده توسط عوامل سازمان‌های جاسوسی نشویم، باید فریاد بزنیم یاللمسلمین به داد ما برسید اینجا اگر کسی بخواهد سخت طرفدار ارزش‌های انقلاب اسلامی باشد هنرمندش نمی‌خوانند حتی اگر از هر پنجه‌اش هنر ببارد، ریاکارش می خوانند، تخطئه‌اش می‌کنند. مزدورش می‌دانند چنان فضاسازی می‌کنند که شخص بترسد و عقب بکشد اما اگر مثل یک گربه زیر دست و پای انگلیس، فرانسه و کانادا میومیو کند مردمش و وطنش را بفروشد افتخارات ملی‌اش را به سخره بگیرد و دین مردم مظلوم را وارونه جلوه کند هنرمندش می‌خوانند.

یعنی نوری‌زاد الان از نظر عده‌ای هنرمند شده؟

بله، خیلی خوب مثالی زدید آنها نوری زاد را به حساب نمی‌آوردند این را خود نوری زادهم فهمیده بود. او فهمید تا گذشته‌اش را نفی نکند قبولش نمی‌کنند.

خب هنر چندانی هم نداشت پس آسان‌ترین راه را انتخاب کرد؟

بله مثل 90 درصد کسانی که تازه وارد سینما می‌شوند و ادعای انقلابی بودن می‌کنند بعد از یک فیلم می‌فهمند که باید حرفی نزنند که بوی انقلاب اسلامی بدهد وگر نه نقره داغ می‌شوند اگر کسی می‌خواهد بدون هنر هنرمند شود باید برود زیر چتر فرهنگی تعریف شده سفارتخانه‌ها.

آیا فقط با تطمیع کار می‌کنند یا تهدید؟

با هر دو، می‌توانید از افراد سوال کنید که چند بار از صنف با آنها تماس گرفته شده تا مطلبی را امضا کنند یا در جلسه‌ای شرکت نکنند و اگر هم کسی می‌گفت من با جناح فلان و بهمان کاری ندارم به او می‌گفتند مگر نمی‌خواهی در سینما به کارت ادامه بدهی. واقعاً هم این کار را می‌کردند چرا که آنها در اغلب شوراها و مراکز تصمیم‌گیری نفوذ دارند و می‌توانند براحتی از ادامه فعالیت‌های یک نفر جلوگیری کنند. لذا وقتی یک منشی صحنه، دستیار فیلمبردار و یا کارگردان از طرف این تفکر تحت فشار قرار می‌گیرد در حالی‌که در بعضی مواقع برای حذف یک پلان می‌گویند زیر بار ارشاد و نظارت نمی‌رویم؟

وقتی رئیس‌جمهور ایران جلسه‌ای با هنرمندان می‌گذارد چه کسی سینماگران را تحت فشار قرار می‌دهد که در این جلسه حاضر نشوید، مشخص می‌شود که این یک موضوع کاملا امنیتی از جانب سازمان‌های جاسوسی مستقیم یا غیرمستقیم هدایت و مدیریت می‌شود و هیچ ربطی به فرهنگ ندارد. متاسفانه نیروهای مسؤول هم برای اینکه ژست فرهنگی بگیرند برخورد مطلوبی با خطاکاران این عرصه نکردند و نمی‌کنند. فضا را دست سفارتخانه‌های ویزا دهنده و دعوت کننده به مراسم فرهنگی و جشنواره‌ها داده‌اند البته اکثریت حال دعوا ندارند نه این‌که همه وابسته باشند بلکه می‌خواهند کار کنند.

عجیب است خیلی‌ها می‌گویند نگاه امنیتی از طرف دولت و نظام به سینماست اما شما به این معتقد نیستید؟

البته که معتقد نیستم، چون نیست اگر بود که قبادی نمی‌توانست فیلم بسازد بدون پروانه ساخت با افرادی که همگی عضو صنوف رسمی خانه سینما هستند و اقعیت این است که ما تحت تور سفارتخانه‌ها و دستگاه‌های امنیتی خارجی هستیم. چطور می‌شود که در میهمانی سفارت فرانسه 200 هنرمند شرکت می‌کنند.

آیا می‌توانید چند نفر از کسانی که تفکر سفارتخانه‌ها را نمایندگی می‌کنند نام ببرید؟

کار من نیست. عده خیلی کمی در این وادی بازیچه سیاست‌بازان و آدم‌هایی که در دست آنها هستند و به الاف و الوف رسیدند،شده‌اند و نام هنرمندهم مدال سینه‌شان. ما سینماگریم، نباید درگیر این مسائل شویم. اگر 4- 3 دفعه ماها را به دادگاه ببرند دیگر نمی‌توانیم کار هنری انجام بدهیم. هنرمند وقتی کار نکند از صحنه حذف می‌شود.

مگر اینها جز اینکه مثلاً کار به بچه‌های سالم ندهند کار دیگری هم می‌توانند بکنند؟

خشن‌ترین برخورد با هنرمند نادیده گرفتن او است. دوره ریاست آقای خاتمی بر وزارت ارشاد، بچه‌هایی که مشخصا اعلام کردند ما ولایت‌فقیه را قبول داریم و پای انقلاب ایستاده‌ایم و خواستند ولایت‌فقیه را در یک فیلم نشان دهند یعنی قصه‌ای بسازند که در آن مدیریت ولی مشخص شود همانگونه که سینمای آمریکا صدها فیلم ساخته و اقتدار حکومت و کانون اصلی قدرت را در برخورد با فساد داخل بدنه حکومت از پلیس تا کنگره و وزیر نشان داده. هنرمند مسلمان ولایتی هم می‌توانست این کار را بکند اما تحت هجوم و فشار جریانی قرارشان دادند که هرگز چنین اتفاقی رخ نداد و حتی الان که من می‌گویم هم عده‌ای می‌گویند چه حرف‌ها می‌زنند. مدیریت ولایت فقیه را چه‌ به سینما؟

اگر یک مثال بزنید برای ما و خوانندگان مفید است که سینما و مدیریت ولایت فقیه چطور جمع می‌شوند؟

درفیلم آژانس شیشه‌ای یک سکانس بود که یک نفر نامه‌ای از جایی آورده و حاجی و عباس را برای درمان به خارج می‌فرستد. شما احساس می‌کنید سیستم ولایت دارد مدیریت می‌کند.

شما می گویید اگر از پاپ، کلیسا، فمینیسم، غرب و تکنولوژی فیلم بسازید کار روشنفکرانه و هنری محسوب می‌شود اما اگر از ولایت فقیه در فیلمتان دفاع کنید دیگر جایی در سینما ندارید ولی حاتمی‌کیا که الان هست؟

سازنده آژانس هم بعد موج مرده را ساخت که مبارزان حزب الله با آمریکا مثل دون کیشوت‌هستند شما فکر نمی‌کنید هژمونی که از آن یاد می‌کنم مستقیم و غیرمستقیم او را واداشت که آنگونه بگوید البته ممکن است خودش منکر باشد ولی تحلیل حقیر همین است که عرض می‌کنم.

پس شما معتقدید ضعف سینمای ما از ضعف فنی کارگردان‌های ما نیست؟

اتفاقا ما کارگردان‌های بسیار خوش ذوقی داریم. اما تحت تور امنیتی سفارتخانه‌ها هستیم و آنها فعالیت‌های سینمایی ما را بشدت محدود کرده‌اند. من وقتی به خارج از کشور سفر می‌کنم به سختی باید خودم محلی را برای زندگی و کارم بیابم ولی اگر جزو جریان ولایی نباشم، رایزن فرهنگی و سفیر به استقبال من می‌آیند، بهترین محل را برایم مهیا می‌کنند و به میهمانی‌های مخصوص دعوت می‌شوم. برویدتحقیق کنید ببینید چقدر تفکر ولایی مظلوم است در سینمای ایران. طبیعتا ظرفیت افراد هم تا مدتی است و ناامید می‌شوند. می‌برند و این بریدگی اول در کارهایشان بروز و ظهور پیدا می‌کند بعد در گرایش‌های جناحی.

پس آنها که در خارج مرتب جایزه می‌گیرند و تازه هم به سینما آمده‌اند می گویند ما مستقل از دولت هستیم؟

اگر بین‌الملل فارابی به طور جدی دنبال فیلم نباشد، فیلم در هیچ کجای جهان جایگاه جدی ندارد و لذا هنرمندان برای ارائه اثر خود باید با این جریان هماهنگ باشند. سازنده فیلم جنگ کودکانه من بودم اما به دلیل ضد آمریکایی بودن جواز حضور در هیچ جشنواره‌ای را کسب نکرد حتی به لبنان و ویتنام هم راه نیافت. زمانی که آمریکا به افغانستان حمله کرده بود ما خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم و ایشان پرسیدند چرا راجع به جنایاتی که آمریکا در افغانستان مرتکب شده فیلم نمی‌سازید؟ من از آن جلسه که بیرون آمدم رفتم دنبال حرف آقا در افغانستان و پاکستان و ایران، خون جگر خوردم تا فیلم عروس افغان را ساختم و بعد از حمله به عراق فیلمی پیرامون این موضوع ساختم اما دوستان دیگر، فیلمی پیرامون این موضوعات نساختند چرا که می‌دانند هزینه دارد.

الان فیلم سینمایی جنگ کودکانه و عروس افغان در چه وضعی هستند؟

4 سال است فیلم جنگ کودکانه و 5 سال است عروس افغان ساخته شده هیچ کدام نه در سینما و نه در تلویزیون نه در نمایش خانگی دیده نشدند . واقعاً این دو فیلم از تله فیلم‌هایی که تبدیل به سینمایی می‌شود و در سینما و تلویزیون نمایش داده می‌شود ضعیف‌تر است؟ دوستان فیلمساز حق دارند که از کنار گذاشته شدن بترسند می‌بینند فیلم‌های من اکران نمی‌شود عبرت می‌گیرند. همین مصاحبه من باعث می‌شود در ده‌ها وبلاگ، سایت و ... مورد هجوم قرار بگیرم. خب سینماگر می‌خواهد فیلمش را بسازد اکران شود، مورد توجه داخل و خارج از کشور باشد در محافل هنرمندش بخوانند این میسر نمی‌شود مگر به آنچه عرض کردم. البته الان سینماگران فعال و موفقی هم داریم که تن به این جریان نداده‌اند ولی آنها هم با خون‌جگر مستقلند.

اکثریت با کدام طرف است؟

تعداد اینها نسبت به انقلاب اسلامی مثل همان گنجشکی است که روی درخت تناوری نشست و در هنگام پرواز به درخت گفت درخت محکم بایست می‌خواهم بلند شوم. درخت گفت من نفهمیدم کی نشستی اینها از نظر عده‌و هنر خیلی قلیل‌اند اما شبکه‌ای این‌ها را بزرگ کرد. آن خانم اصلاً کجای سینمای ایران قراردارد که فیلم اولش به 60 جشنواره خارجی برود؟ این کار را بین‌الملل فارابی کرد البته شروعش با این‌ها بود بعد جشنواره‌های خارجی دیدند عجب بیانیه‌ای علیه اسلام و جمهوری اسلامی و تفکر انقلاب اسلامی توسط خود جمهوری اسلامی صادر شده ذوق مرگ شدند . این خانم هم احساس فول هنرمندی کردند.

اگر تور امنیتی سفارتخانه‌ها بعد از این مصاحبه شاکی شدند چه می‌کنی؟

البته این‌ها اینقدرها هم قدرتمند نیستند توهم قدرت دارند. مگر حزب‌الله مرده است که چهارتا پادوی سفارتخانه‌ها چنین غلط‌هایی کنند آنقدر قاضی شریف در این ملک هست که من بتوانم حرف بزنم اگر هم نبود جانم فدای حرف حق. مهم نیست، نهایتا قرص‌هایی که دکتر برایم تجویز کرده را برمی‌دارم می‌روم زندان می‌خورم.

آقای خاتمی سرسلسله این جریان بوده؟

آقای خاتمی نه درجات معنوی دارد، نه عالم جلیل‌القدری و نه فقیه توانایی است، ولی به یکسری‌ها خوب رسیده و انصافا اگر این جریان بخواهد کسی را پشتیبانی کند تمام و کمال کار را انجام می‌دهد و آن آدم تحت خجالت و شرمندگی خیس عرق می‌شود.فقط همین.

بالاخره آقای ده نمکی رویش زمان آقای هرندی است؟

البته من نمی‌خواهم از آقای ده‌نمکی دفاع کنم، چون ایشان نیازی به حمایت من ندارند. کسانی در سینمای ما بدترین فیلم‌ها را به عنوان نخستین فیلمشان می‌سازند مورد تقدیر و تشکر فراوان قرار می‌گیرند. نزدیک به 150 نفر از این دسته فیلم‌سازان، در زمان آقای احمدی‌نژاد، به سینمای ایران وارد شدند و البته با عنایات معاونت سینمایی و بعضاً سیما فیلم. سؤال من اینجاست از این عده 150 نفری، چه تعدادی با انقلاب اسلامی رفیق هستند و چه تعدادی در تور امنیتی سفارتخانه‌ها قرار دارند و در جهت اهداف آنها فیلم می‌سازند. و به دنبال سوژه‌هایی مثل زن در ایران مظلوم است ، حقش پایمال است، کودک‌آزاری در ایران مشاهده می‌شود، در ایران سازندگی نیست، مردم مورد فقر و محرومیت هستند، آزادی نیست و مطبوعات را می‌بندند چکمه ظلم بر سر همه ایران حاکم است و سوژه‌هایی که سرفصل تمام فیلم‌هایی است که تازه واردان می‌سازند. اما آقای ده نمکی پای انقلاب تا الان ایستاده فردای کسی را هم نمی‌شود پیش‌بینی کرد بله ایشان یکی از آن یکصد و پنجاه نفر بود که ورودش مبارک است.

آیا شهرداری تهران نیز اخیرا با تولید برخی فیلم‌ها وارد این جریان نشده است؟

ورود شهرداری به مسائل فرهنگی هم مبارک است، این ارگان وضعیت مالی خوبی دارد و باید وارد مسائل فرهنگی شود ولی باید ببینیم کار فرهنگی این‌ها در کدام جهت است فیلم‌ها را باید دید و قضاوت کرد.

یکی دیگر از مشکلات سینمای ما تولید فیلم‌های زیرزمینی است، آیا این فیلم‌ها نیز به واسطه همین جریان تولید می‌شوند؟

قطعا همین‌طور است. فیلم زیرزمینی، بدون مجوز ساخته می‌شود. نکته جالب قضیه اینجاست، من که مجوز دارم و در خیابان یا نقاط دیگر قصد فیلمبرداری دارم، بیش از چندین بار در روز به گروه مراجعه می‌کنند و مجوز می‌خواهند و حتی با داشتن مجوز هم اجازه فیلمبرداری در بعضی محل‌ها را نمی‌دهند و با تهدید اینکه فیلم را توقیف و کار را متوقف می‌کنیم و ... مانع پیشرفت فعالیت ما می‌شوند. اما آقایی می‌آید و بدون مجوز فیلم می‌سازد و وقتی به مدیر کل نظارت و ارزشیابی خبر می‌دهند که این شخص در حال فیلمسازی غیرقانونی است، هیچ اقدامی انجام نمی‌دهد و دستگاه‌های مربوطه هم پیشگیری نمی‌کنند. وقتی فیلم ساخته می‌شود در جشنواره خارجی اکران می‌شود، و حتی به بازیگر فیلم هم جایزه می‌دهند و بازیگر از کشور خارج شده و در جشنواره شرکت و رسما جایزه خود را دریافت می‌کند.

مگر قوانین خانه سینما این نیست که صنوف باید به قانونمندی سرکار حاضر شوند چطور شد که بدون مجوز ارشاد همه عوامل تولید از جمله فیلمبردار، گریمور، بازیگر و ... سر این فیلم حاضر شدند؟ چرا خانه سینما کوچک‌ترین برخوردی با اینها نداشته؟

من نمی‌دانم بروید از خودشان سؤال کنید تنها مطلبی که من عرض می‌کنم این است تمام گفتمان سکولاریستی و لائیستی که در سینما و بعضاً تلویزیون ترویج می‌شود زیر نظر این جریان است بعضی بچه‌های سینما در هنگام تولید فیلم و سر صحنه نماز می‌خوانند اما حرف لائیک‌ها و سکولاریست‌ها را می‌زنند. عشق ایران همه وجودشان را گرفته ولی به نفع آمریکا کار می‌کنند، حرف‌های رادیو اسرائیل را در فیلمشان به کار می‌برند. امیدوارم این مصاحبه فقط قیل و قال به پا نکند بلکه تلنگری بشود تا دستگاه‌های ذیربط اقدامی کنند.

آیا راهکاری هم دارید یا فقط مشکل را می‌دانید؟

راهکار داده‌ام سال‌ها پیش. با آقای رئیس‌جمهور احمدی‌نژاد صحبت کرده‌ام و 3 برنامه در تلویزیون شرکت کرده‌ام و بارها گفته‌ام معاون سینمایی به لحاظ زیرساخت وجایگاه حکومتی جوابگوی مطالبات سینماگران و حکومت و انقلاب اسلامی نیست چون در شورای امنیت ملی، در تشخیص مصلحت و در شورایعالی انقلاب فرهنگی و در دولت حضور ندارد. باید سازمانی به نام سازمان سینمای انقلاب اسلامی تشکیل شود وتمام دستگاه‌ها و پشتیبانی کنندگان سینما در هم ادغام شوند. تصمیم‌گیری‌ها متمرکز شود، از سینماگران و تفکر ایرانی اسلامی حمایت شود، باید ما را از سیطره فرهنگی و امنیتی سفارتخانه‌ها بیرون بیاورند و از آن طرف هم اجازه اعمال سلیقه به هر نیروی اطلاعاتی و انتظامی و قضایی ندهند. سازمانی تشکیل شود که مورد اعتماد جمهوری اسلامی و متکی به فرهنگ انقلاب اسلامی باشد و هرگونه تصمیم‌گیری این سازمان مورد قبول تمام دستگاه‌ها باشد. هر فیلمی مجوز گرفت درجه‌بندی حمایت بگذارند و تا صد درصد حمایت کلان کنند تبلیغات مجانی صدا و سیما و سازمان‌دهی10 میلیون دانش‌آموز کشور که باید سینما رفتن را از مدرسه و با معلم و همکلاسی‌ها شروع کنند تا هم سینما رونق یابد هم کسی برای ذائقه عده‌ای که مشتری سینما هستند و معمولاً هم ثابتند مجبور نشود باج بدهد و برای راضی شدن اینها هر فیلمی بسازد. آن سازمان قدرت این را دارد که برای کارمندان و خانواده‌هاشان سینما را عادت کند با حمایت هر وزارتخانه از یک فیلم و ده‌ها حرکت دیگر موج سینمارفتن و مخاطب جدید به سینما آوردن و سالن‌سازی آغاز شود. من به آقای شمقدری و تیمشان امید دارم ولی قدرتی که این جریان دارد این امید را کم‌رنگ می‌کند. چرا که معاونت سینمایی و تیم فعلی آن در هیچ جای تصمیم‌گیری این کشور حضور ندارد. به عنوان مثال اگر الان آن 30 نفر آدم حزبی سینما بیانیه بدهند که فلان و بهمان شده سینما، خیلی راحت می‌توانند فضا را برای کار آقای شمقدری سخت و سخت‌تر کنند. چرا که هم پول دارند و هم نفوذ در مطبوعات و سایت‌ها و شبکه‌های خارجی هم حمایتشان می‌کنند و بی‌نیازی برای ماندن در سینما و حتی در ایران آن‌ها را شجاع می‌کند که در مقابل حرکات اصلاحی بایستند.

شما معتقدید که اگر سازمان سینمایی تشکیل نشود آقای شمقدری و دوستانشان هم نمی‌توانند کاری را پیش ببرند؟

البته تلاش می‌کنند اما نهایتاً از نفس می‌افتند و اتفاق بدی که خواهد افتاد این است که می‌گویند اینها هم نتوانستند از عهده این 30-20 نفر حزبی سیاست زده سبیل چرب شده از جریانات و احزاب خارج از سینما بربیایند. ما جلسه‌ای خدمت رهبری داشتیم و همین آقای نوری‌زاد که الان زندان است، بلند شد و علیه فیلم آقای داوودنژاد بیانیه‌ای را قرائت کرد. بعداً در شورای خانه سینما آن آقا گفته بود برای چه اینها در دیدار با رهبر پنبه سینما را زده‌اند و به خاطر گفتن مشکلات سینمای کشور، کسانی که با رهبر درددل کردند را مواخذه نمودند که آبروی سینما را برده‌اند. سوال اینجاست مشکلات یک صنف را با رهبر فرزانه کشور در میان گذاشتن آبرو بردن است یا برای گرفتن ویزای انگلیس به این در و آن در زدن و در میهمانی آنچنانی سفیر فرانسه و انگلیس در باغ قلهک و جاهای دیگر شرکت کردن؟ و همین آقا نجس‌ترین عشق‌ها را با نام عشق طاهر مطرح کرد آیا این آبرو بردن سینمای ایران نیست؟ اما خدمت رهبری درد دل کردن آبروی سینما را بردن است؟

در سریال شما بحثی که برای نخستین‌بار مطرح شد ارتباط اصحاب ثروت و قدرت با رسانه‌ها بود. چه شد که به این موضوع پرداختید؟

این بحث را نخستین‌بار در فیلم آقای رئیس‌جمهور مطرح کردم. در آن فیلم شخصی که می‌خواست رئیس‌جمهور شود دو روزنامه وارد فضای مطبوعاتی و رسانه‌ای کرد به نام صبح مدنی و عصر مدنی و من این موضوع را در این سریال بسط دادم.

بهتر نبود زندگی بهار و مرتضی جایگزین بخشی از قسمت‌های جاده‌های شمال می‌شد؟

بهار و مرتضی و زندگی آنها فضای خوبی داشت اما احساس کردم با آوردن آنها در قسمت‌های پایانی، سریال خیلی طولانی می‌شود.

کار چقدر طول کشید؟

یکسال و نیم فیلمبرداری و 6 ماه پیش تولید به طول انجامید و تا لحظه پایان فیلمبرداری هم بازنویسی دیالوگ داشتم. وقتی شروع کردم 20 درصد از موهایم سفید بود ولی بعد از اتمام سریال 60 درصد موهایم سفید شد کار سختی است که یک گروه یکصد نفری که شایدبرخی ازآنهابا تو هم عقیده نباشند را بسیج کنی و بخواهی عقیده‌ات را با همکاری این یکصد نفر برای مردم بیان کنی و البته پیش‌بردن این کارها و فعالیت‌ها لطف خدا بوده است. «هذا من فضل ربی».

یکی از نکات سریال شما تحول انسان‌ها در مسیر زندگی است، این تحول در قسمت آخر سریال شما مشهود بود، چه شد که قسمت آخر را این طور تمام کردید مخاطب انتظار داشت تا وقایع بعد از دستگیری یونس را هم مشاهده کند.

به تعداد آدم‌ها، پایان وجود دارد. باید برای قسمت‌های اول چند قلاب ایجاد می‌کردیم. اختلاف فریدون و هاتف، زندگی عزیز، نامزدی یونس و مریم و... قلاب‌های سریال بود، اینها نکاتی است که برای مخاطب ایجاد سوال می‌کند و برای پاسخ به سوال‌هایش سریال را دنبال می‌کند. پایان سریال نیز به همین‌گونه است این پایان را 4 الی 5 بار نوشتم، چراکه به پایان فیلم‌هایم خیلی اهمیت می‌دهم و لازم است از آقای ارگانی به‌خاطر کمک در نوشتن پایان این کار تشکر کنم. پایان اینگونه است که یک آدم در اوج قساوت‌هایی که اتفاق می‌افتد به آن چه که می‌خواست می‌رسد، یعنی خودش را با یک قاطر که حامل 400 میلیارد پول است می‌بیند. نزدیک مرز اما با یک پیردانا و دانشمند که به دنبال پیدا کردن دارو برای دردهای لاعلاج است برخورد می‌کند. بعضی فکر می‌کردند که یونس تحت تاثیر پیر مرد قرار می‌گیرد و می‌ماند عابد می‌شود ولی یونس باز هم فرار کرد اما این‌بار حرف‌های پیرمرد در ذهنش بود. که یک لحظه خود را مقابل یک رزمنده دیروز که امروز برای نجات از باتلاق او را می‌خواند قرار می‌گیرد که فریاد می‌زند تو فرزند آن کسی هستی که چک 7 میلیاردی را نگرفت، دست مرا بگیر، من می‌میرم و به پدرت خواهم گفت که یونس خیلی نامرد بود، یونس تحت‌تاثیر حرف‌های سرهنگ و مرور قصه کوهنورد در ذهنش و قصه پدرش در مورد لقمه حرام، تصمیم خود را می‌گیرد و نجات می‌دهد سرهنگ را و این یعنی رها کردن قاطر حامل ثروت و آمدن برای عزت یعنی نجات انسان‌ها.

چرا اتفاقات بعدی که برای یونس می‌افتد را نشان ندادید؟

چیز‌هایی که مردم می‌توانند حدس بزنند را دیگر نباید گفت، البته کسانی که خیلی با آثار من آشنا بودند حدس می‌زدند که چرا اسم یونس را برای بابک حمیدیان انتخاب کردم و سرانجام یونس نجات پیدا می‌کند، «وذالنون اذ ذهب مغاضباً، فظن ان لن نقدر علیه، فنادی فی‌الظلمات ان لا اله، الا انت، سبحانک انی کنت من الظالمین، فاستجبنا له و نجیناه من الغم، و کذالک ننجی المومنین». (سوره انبیاء آیه 87 )و وقتی یونس با عملش دست سرهنگ را گرفت و نجات داد، نجات پیدا کرد همان ندا در ظلمات است.

نقش غلامی چیست و چرا ساکت است؟

آدم‌هایی داریم که هیچ‌‌کجا دیده نمی‌شوند و نام آنها جاسوس‌های ساکت است. ما معمولاً آدم‌های پر سر و صدا را می‌شناسیم ولی معمولاً آدم‌های بی‌صدا تمام کننده کار هستند.

ارتباطش با سفارت انگلیس چگونه بود؟

فریدون فکر می‌کرد فقط خودش جاسوس است، بعد فهمید دخترش هم جاسوس بوده و همین‌طور دخترش نیز همین فکر را می‌کرد اما متوجه شد غلامی هم جاسوس است. مساله آنقدر ساده نیست و این واقعیت عمیق در جامعه امروزی است و همه در معرض گرفتاری در سازمان‌های مخوف جاسوسی هستیم.

چرا حسن شکوهی را برای نقش غلامی انتخاب کردید؟

حسن شکوهی بازیگر خوبی است و از ویژگی‌های او نگاه جذاب اوست. برای این نقش بسیار مناسب بود.

آقای نوری‌زاد جزو هنرمندان مدعی انقلاب بود به نظر شما چه شد که به این وضعیت رسیده است؟

اگر آقای نوری‌زاد آزاد بود من راجع به ایشان حرف می‌زدم و همانطور که در زمان آزادی‌اش در نقد نامه‌هایش13 صفحه نامه نوشتم و در سایت‌ها آمد ولی الان جوانمردی نیست که راجع به او صحبت کنیم.
فقط می‌گویم که رفاقت ما حول محور ولایت با امثال ایشان دوست بودیم وقتی ایشان از ولایت فاصله بگیرد از دایره رفاقت خارج می‌شود.

تحلیل شما از حضور هنرمندان در جریان فتنه چیست؟

این همان هژمونی فرهنگی است که در ابتدای صحبت‌هایم گفتم، اگر قرار شد این حضور آسیب‌شناسی شود، باید بررسی کرد که رئیس ستاد هنرمندان که بود و چه اتفاقاتی افتاد؟ آقای حیدریان و آقای مجیدی که در ستاد میرحسین موسوی بودند، انسان‌های صالحی هستند و براساس عقایدشان برای این کاندیدا فعالیت کردند و به او رای دادند، طبق قانون اساسی کار خلافی نکرده‌اند اما وقتی خطبه نماز جمعه بعد از انتخابات رهبر انقلاب را شنیدند، آنها مسیرشان را جدا کردند و این نهایت آزادگی این اشخاص را نشان می‌دهد که وقتی فهمیدند ادامه این راه با ولایت زاویه دارد، تغییر مسیر دادند. مساله ما رفتن‌ها، آمدن‌ها و رای دادن‌ها نیست و هرکس در آرای خود آزاد است، مساله ایجاد یک هژمونی و ترس و فضای کاذبی در این عرصه است که هنرمند را مجبور به انجام کاری برخلاف عقیده‌اش می‌کند.

دلیل حمایت کارگردان‌های مشهور هالیوود (اسپیلبرگ و چند نفر دیگر)از جعفر پناهی چیست ؟

اینها بماند برای مصاحبه دیگر فقط آن حمایت را کوتاه بگویم یک انجمنی در آمریکا هست به نام انجمن فیلمسازان یهودی، یا ترجمه‌اش این است حامیان یهودیان فیلمساز. آقای اسپیلبرگ رئیس متعصب این انجمن است که فیلم فهرست شیندلر را ساخت؛ همان دروغ معروف، مادرش هم انجمن مهمی برای حمایت از صهیونیست‌ها این حمایت ماهیت سیاسی دارد نه هنری و فرهنگی بعضی از این‌ها حتی یک فیلم از پناهی ندیده‌اند و نام او را درست نمی‌توانند ادا کنند. بازی است آقا. در پناه حق باشید.




رهروان شهادت ::: یکشنبه 89/2/19::: ساعت 1:50 عصر

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 142


بازدید دیروز: 0


کل بازدید :145859
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<