اشاره: حجت الاسلام علیرضا پناهیان، در چهارمین جلسه هفتگی هیئت محبین اهل بیت(ع) که به میزبانی دانشجویان و فارغ التحصیلان هنر برگزار میشود، و در ادام? بحث از «مفهوم انقلابی بودن»، با اشاره به کاستیهای اجتماعگرایی محض مارکسیستی، و فردیتگرایی محض لیبرالیستی، زندگی انقلابی را معجز? جمع بین فردیتگرایی و اجتماعگرایی دانست. و گفت: «انقلاب ما معجزهای را صورت داده که هنوز این اعجاز، خوب درک نشده. در این معجزه، نه فردیت انسانها گم میشود و نه اجتماعگریزی دیده میشود.»
این استاد حوزه و دانشگاه، در بخش بعدی سخنان خود با مطرح کردن این سؤال که «ما چرا به دنبال استمرار انقلاب هستیم؟»، گفت: «نظام جمهوری اسلامی، پایگاه انقلاب ماست نه پایان انقلاب ما. ما نیاز به انقلاب مستمر داریم، چون هنوز به همة آرمانهایمان نرسیدیم. چون هنوز موانعی سر راه ما وجود دارد که جز با مشت انقلابی که بر سر این موانع بکوبیم، نمیتوانیم این موانع را برداریم.»
مسئول اتاق فکر نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری، در ادام? بخش دوم سخنان خود به لزوم توجه به «اخلاق انقلابی» برای استمرار انقلاب و تحقق اهداف آن اشاره کرد، و گفت: «آرمانهای انقلاب، با معنویت و اخلاق خنثی و غیر انقلابی محقق نمیشود. یاران انقلاب برای تحقق آرمانهای انقلاب نیازمند اخلاق انقلابی هستند.» پناهیان سخنان خود را با ذکر نمونههایی از اخلاقیات یک انقلابی اصیل به پایان برد و گفتگو از ویژگیها و اخلاقیات یک انقلابی اصیل را به جلسات آینده موکول کرد.
قابل ذکر است این جلسات هفتگی به دلیل افزایش جمعیت دانشجویان شرکت کننده، به آدرس «میدان آرژانتین، ابتدای خیابان احمد قصیر(بخارست)، کوچه 19» تغییر مکان داد. جلسه، ساعت 6 با قرآن و عزاداری شروع میشود و با سخنرانی و نماز مغرب و عشاء پایان مییابد.
در ادامه گزارش کامل این سخنرانی میآید:
1. زندگی انقلابی، جمع بین فردیتگرایی و اجتماعگرایی
انقلابیگری در قاموس انقلاب اسلامی، که هم تجربه شده و هم به صورت مستمر ادامه دارد، معجزهای را صورت داد که در این معجزه، هم فردیتگرایی را در آرمان یک انقلابی میبینید و هم جامعهگرایی. در این معجزه، نه فردیت انسانها گم میشود و نه اجتماعگریزی دیده میشود.
یک انقلابی عارف، صددرصد به فکر خود و قیامت خودش است
یک انقلابی عارف، صددرصد به فکر قیامت خودش است. صددرصد به فکر این است هنگام محاسبه الهی، بتواند گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. همانطور که صددرصد در فکر آبروی خودش نزد امام زمان هست، فکر تأمین معنویت خودش هست. مثل یک شهید، مثل یک رزمنده، که واقعاً فکر سعادت خودش بود.
امیرالمؤمنین، که امام انقلابیون عالم هستند، در نامة سیویکم نهجالبلاغه جملة قشنگی دارند که اگر کسی برای اولین بار این جمله را ببیند، یکه میخورد. فردیتگرایی در این کلام امیرالمؤمنین غیرقابل باور است. (البته پیش از یک نگاه عمیق)
حضرت در نامه مرقوم فرمودند: «حسنم! من الان در سنّی هستم که دیگر باید فقط فکر خودم باشم، دیگر به فکر احدی از مردم عالم نیستم. دوست دارم تنها باشم، دوست دارم به فکر قیامتم باشم. اگر هم میبینی برای تو نامه نوشتم، چون تو پارة تن من هستی. اما من فقط به فکر خودم هستم.»(2)
با اینکه روشن است که امیرالمؤمنین به معنای فرهنگی که امروزه در مردم دنیا جاری است، اصلاً کسی نیست که به فکر خودش باشد. او همیشه به فکر فقراست، همیشه به فکر دین و آرمانهای دینیاش است. ولی این معجزة عجیب در اسلام دیده میشود: یک انسان فوقالعاده انقلابی که یک ذره به فکر خودش نیست، تماماً به فکر خودش است! این دو چگونه جمع میشود؟ این معجزه انقلابی بودن است. و انقلاب اسلامی احیاگر چنین معجزهای بود.
اگر هنرمندی این معجزه را بفهمد، آنوقت است که میتواند در مورد انقلاب فیلم بسازد، و فراتر از آن، اساساً میتواند انقلابی بماند. زیرا این روحیه لذتبخش و سرگرمکننده است، هیجانانگیز و شیرین است، و به انسان قدرت میبخشد. و در هیچیک از این موارد، سطحی و مبتذل نیست.
همین روحی? شگفتانگیز در تمامی معصومین موج میزد. روزی شخصی در منزل امام صادق(ع)، در حالی که حضرت مشغول عبادت بودند، خدمت حضرت رسید، و پس از چند پرسش و پاسخ، حضرت فرمودند: « دیگر کافی است. برخیز و مرا به حال خود رها کن و برنام? عبادت و دعایم را خراب مَکن. زیرا «إِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی»(3)؛ من نسبت به نفْس خود بخل و مضایقه مى ورزم، (یعنی میخواهم مراقب خودم باشم و به خودم بپردازم.)» یعنی من باید به فکر بندگی خودم باشم.
آیا امام صادق(ع) به فکر جامعه نبود؟ آیا او در اندیشة تحقق یک انقلاب جهانی نبود؟ آیا به فکر بشریت نبود؟
در قاموس انقلاب اسلامی این دو با هم مغایرت ندارند. بلکه این دو با هم هستند. از یک انقلابی مثل حضرت امام که به فکر نجات بشریت است، گاهی عباراتی دیده میشود که به شدّت آن جنبة فردی ایشان را نشان میدهد. در جایی فرمودند:
«من کار به تاریخ و آنچه اتفاق مىافتد ندارم؛ من تنها باید به وظیفه شرعى خود عمل کنم»(4) و در جای دیگر فرمودند: «و عمده مطلب این است که ما یک تکلیفى داریم، ما مکلفیم، خدا به ما تکلیف کرده است، که با این مخالفین اسلام و مخالفین ملت اسلام معارضه کنیم، ... یا پیش مىبریم، که پیروز هم شدیم. یا پیش نمىبریم، که پیش خدا آبرومندیم.»(5) و باز در جای دیگر: «من....احساس وظیفه مىکنم و به ملت عرض مىکنم. و اگر ملت به این حرف گوش نکرد، من حجت دارم. فردا در پیشگاه خداى تبارک و تعالى، از ما سؤال خواهد شد. من عرض مىکنم در آنجا که من به ملت، مصالح و مفاسد را گفتم ... خدایا! من ادا کردم وظیفهاى که به عهده من است، و تو را شاهد مىگیرم که من براى اداى وظیفه این مسائل را مىگویم.»(6) اینجا امام به جنبة فردی کارش توجه میکند. و تعلقی که به فردیت خودش دارد را نشان میدهد.
بعد همین امام، در پیام به جنبشهای آزادیبخش جهان مینویسد: « اى مسلمانان جهان، و اى مستضعفین بپاخاسته، و اى دریاى بىپایان انسانها، بپا خیزید و از کیان اسلامى و ملى خویش دفاع کنید»(7) و اینکه نَفَس امام، اثر داشته، یعنی امام به سرنوشت دریای بیکران انسانها تعلق خاطر داشته است. و این خیلی سخت است که آدم به سرنوشت دریای بیکران انسانها عشق داشته باشد.
یک انسان انقلابی، تمام وجودش وقف جامعه و تاریخ است
با این حساب، انقلابیگری را چگونه میتوان توضیح داد؟ یک انسان انقلابی، از یک طرف، به شدّت به فکر خودش هست؛ آن خودِ متّصل به خدا. و از طرف دیگر، یک انسان انقلابی تمام وجودش، نه تنها وقف جامعه، بلکه وقف تاریخ است. ما نباید فقط به جامعه کنونی خودمان توجه داشته باشیم. اسلام ما را به گونهای بار میآورد که هم به تاریخ گذشته و هم به تاریخ آینده تعلق داشته باشیم.
شما در ارتباط با سیدالشهدا(ع) وظایفی به عهدهات میآید و در ارتباط با امام زمان(ع) و ظهورش هم وظایفی به عهدهات میآید، فقط جامعة کنونی خودت نیست. با این حساب، هر کس فقط به جامعة خودش فکر کند، و به جوامع گذشته و آینده فکر نکند، باز هم اشتباه کرده است. یک انسان انقلابی اینقدر جامعهگراست، حتی یک لحظه هم برای خودش فکر نمیکند.
خوش به حال زوجی که انقلابی ازدواج میکنند، هر دو انقلابی هستند، بچهشان را سخت در آغوش محبّت گرفتهاند، و شیرینترین حرفشان در روزی که برای سالگرد ازدواجشان با هم به تفریح رفتهاند، حرفهایی است که نقشه میکشند برای نجات جهان. نه نقشه میکشند برای شغل خودشان و فرزندشان.
وقتی یک انقلابی میتواند مزة «برای جهان بودن» را بچشد ....
وقتی یک انقلابی که میتواند مزة «برای جهان بودن» را بچشد، به کسی نگاه میکند که فقط به فکر خودش هست، بدش میآید. دیگر به بقیهاش هم کاری ندارد، که آیا از راههای مشروع به فکر خودش است، یا از راههای غیر مشروع. همین که همهاش به فکر خودش است، بدش میآید.
یادم هست در دوران دفاع مقدس وقتی با رفقا از جبهه به شهر برگشته بودیم، و یکی از رفقا میخواست احساس خودش را بیان کند، میگفت: «من وقتی دیدم صبح کسی نان خریده ببرد خانهاش بنشیند بخورد، از شهر تنفر پیدا کردم. احساس کردم در این شهر، نَفَس آدم میگیرد.» گفتیم: «مگر رزمندگان آنجا نان نمیخوردند؟» میگفت: «چرا، ولی آنجا وقتی کسی نان میگرفت، نان را میبُرد بدهد به چند تا رزمندهای که دارند از اسلام دفاع میکنند بخورند. ولی اینها خودشان میخواهند نان بخوردند. همهاش به فکر خودشان هستند.»
این افراطیگری نیست. این یک نگاه فوقالعاده لطیف است. و البته اگر کسی به خانهاش نان ببرد، برای اینکه خانة او یک پایگاه انقلاب است، باز هم مانند جبهه خواهد بود. ولی از «مشغول خود بودن» یک بوی تعفّنی به مشام میرسد.
در روند داستان یک فیلم سینمایی، مردم دنبال این هستند ببینند آیا این فرد به منافع شخصی خودش میرسد یا نه؟ منفعت شخصیِ مشروع یا غیرمشروع، هر چه باشد مهم نیست. از نوع مادّی باشد یا از نوع روحی و روانی، فرقی نمیکند. میخواهد در دانشگاه تحصیل کند یا میخواهد با کسی ازدواج کند یا میخواهد خانهای بخرد، فرقی نمیکند. این داستان، به مفهوم لیبرالیستی کلمه، خودخواهانه و فردیتگرایانه است. چنین داستانی، اگر نوشته شود یا فیلمش ساخته شود، برای یک انقلابی بوی بد میدهد. لطیف نیست.
اینکه در این داستان چه صحنههایی نشان دهند، در رتب? دهم است. زیرا این داستان از همین مبنای اولیهاش، سخیف و سطحی است. مبتذل است و انسانیت را به رذالت کشانده است. اصلاً یک انسان انقلابی از عُمق جان به خودش اجازه نمیدهد یک لحظه به این چیزها فکر کند.
البته ممکن است کسی برای بیان یکی از آرمانهای انقلابی، داستان زندگی یک فرد را با منافع فردیش تصویر کند، اما معلوم است داستان یک نفر نیست. مانند امیرالمؤمنین علی(ع) که وقتی میفرماید «اگر خلخال از پای دختر یهودی کنده شد، یک مرد حق دارد بمیرد»(8) معلوم است او به عنوان تحقق «لیظهره علی الدّین کله» دارد صحبت میکند.(9) او آرمانش جهانی است، نتیجة رسالت یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر را دارد در این کلمه پیاده میکند و الا سخن از فردیت یک دختر مظلوم نیست. (دقت کنید)