همزمان با کناره گیری دولت موقت و تحولات مرتبط با آن، شهید حسن آیت از اعضای تاثیرگذار حزب جمهوری اسلامی در سخنرانی مهمی در مدرسه فیضیه قم، به تحلیل شرایط آن زمان پرداخته است.
به گزارش رجانیوز، وی که در این سخنرانی از تناقضات رفتاری برخی جریانات سیاسی لیبرال پرده برداشته
نظر به شباهت های فراوان تحلیل های موجود از شرایط کشور با تحلیلی که شهید آیت از آن دوره ارائه کرده است، رجانیوز متن کامل این سخنرانی را که توسط سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است، در اختیار مخاطبان قرار می دهد:
بسمالله الرحمن الرحیم
واوحینا الی ام موسی ان الق عصاک فاذا هی تلقف ما یأفکون (1)
این جلسه از چند جهت دارای اهمیت است:
1ـ از نظر زمانی، که حساسترین مجلس است «اغراق نیست». لحظاتی برای ما پیش آمده که در دوران بعد از پیامبر برای مسلمانان کمتر پیش آمده. از طرفی استعفای دولت موقت و روی کار آمدن شورای انقلاب، و به دوش گرفتن مسوولیت خطیر اداره کشور و در آستانه نظر خواهی برای قانون اساسی، و باز در آستانه تشکیل مجلس شورای ملی و انتخاب رییس جمهور و استقرار دائمی یک حکومت اسلامی است. پس از نظر زمانی در موقعیت بسیار حساسی قرار گرفتهایم.
2ـ و از طرف دیگر توجه دشمنان خطرناک آزادی و انسانیت که با ما روبرو هستند و هر آن میکوشند تا جلو پیشرفت این نهضت را بگیرند، و این انقلاب را ، انقلابی منحط و ارتجاعی در جهان معرفی کنند. اینجاست که وظیفه ما و شما و هر فرد معتقد به انقلاب بسیار سنگین میگردد، و یک لحظه غفلت و بیتوجهی به اوضاع، زمانی ممکن است تمام زحمات را بر باد دهد و ما را به سوی قهقرا ببرد.
سیاست داخلی و خارجی ما
از جهت موضوع هم ، صحبت ما سیاست داخلی و سیاست خارجی است، که اگر این راهها خوب اتخاذ گردد موفق خواهیم بود والا خطر ما را تهدید میکند.
این مطالبی را که میگویم حاصل مطالعه دهها هزار صفحه تاریخ و اسناد و مدارک معاصر است. البته در کاشان قول دادم که در یک سخنرانی مسائلی را خواهم گفت، ولی احوال هنوز اجازه نمیدهد و به موقع یک رشته حقایق را میگویم اما بحث فعلی ما این است که در ذیل به آن میرسید.
از مبانی اساسی سیاست همان ایدئولوژی اسلامی است چون گفتیم نظام ما نظام اسلامی، و حکومتمان حکومت اسلامی است این مسئله باید روشن شود. مطلب دیگری که در این رابطه باید روشن شود، نقشه دشمن است، تا ما دشمن را نشناسیم و از نقشههای دشمن اطلاع نداشته باشیم، و تا ندانیم چه نقاط ضعف و چه نقاط قوت داریم، که دشمن از آن بهرهبرداری میکند بالطبع نمیتوانیم سیاست دقیقی را در پیش بگیریم.
در قرآن روبرو می شویم با این جمله که خلاصه ی همه آنها است «لیقوم الناس باالقسط». منظور از حکومت اسلامی ایجاد جامعهای است که در آن عدالت به مفهوم اسلامی حکمفرما باشد. و در سوره جمعه میخوانیم: «هو الذی بعث فیالامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین». (2)
هدف تزکیه است ، هدف تعلیم انسان میباشد ، هدف کمال بخشیدن به انسان و جوامع اسلامی است.
البته این دو نمونه از باب مثال بود اگر مردم آگاه شوند و از نظر اخلاقی پاک گردند، و به عبارت دیگر آموزش و پرورش و به تعبیر آیه پرورش و آموزش اسلامی پیاده گردد، در نتیجه «قسط» به مفهوم واقعی در جامعه حکمفرما میشود، و جامعه به یک زندگی ایده آل خود رسیده و از آن زندگی رقت بار استبدادی نجات پیدا خواهد کرد.
بحث دیگر شناسایی دشمن است، شاید تعجب کنید چرا من در ابتدای صحبتم آیه بالا را عنوان کردم که مربوط به موسی و بنیاسرائیل است که در چند آیه این بحث را دنبال میکند. چند آیه است پشت سر هم که اصول سیاست اسلامی را بیان میکند و آن اینکه باطل با جادوگریهای خود که همان فریفتن مردم، گول زدن مردم به هر طریق که باشد، میخواهد حق را در هم بکوبد. ولی نیروی حق، همان عصا ، نیروی باطل را میبلعد «و وقعالحق» رشتههای باطل از هم گسیخته میشود دشمن شکست میخورد و خفیف و خوار میگردد. آن جادوگران بعد از بروز و ظهور حق و روشن شدن حقائق اسلام به سجده میافتند و میگویند: «قالوا آمنا برب العالمین ، رب موسی و هارون». دشمن شکست میخورد و به خدای موسی و هارون ایمان میآورد. این خط مشی سیاسی اسلام است. حکومت اسلام و خط مشی سیاسی آن، جهانی بودن آن است، نه طبقاتی و قومی بودن. چون «لیقوم الناس بالقسط» ناس دارد همه مردم باید در سایه عدل اسلامی راحت باشند، نه یک قوم و طبقه خاص. و اگر ما بخواهیم حکومت عدل ما جهانی شود کاملا باید از نیرنگ و فریبکاریهای دشمن آگاه باشیم و جلوی توطئه خائنانه آنها را بگیریم. نقشه دشمن آن است که از وسایل و امکاناتی که در دست دارد برای سرکوب انقلاب که منافع امپریالیستها را به خطر افکنده استفاده کند. منتهی گاهی رو در روست مثل مقابله نظامی ، مقابله اقتصادی. این نیروی مقابله گاهی لبنان را به خاک و خون میکشد، گاهی برادران فلسطینی را. اینجا هم میکوشد از طریق نظامی و اقتصادی ما را در مضیقه قرار دهد، ما را گرسنه نگه دارد، مواد غذایی را از بین مردم ببرد، تا مردم در بن بست واقع گردند، چون اقتصاد ما وابسته است.
و از طرف دیگر اگر نتوانستند از راه مقابله رو در رو کاری از پیش ببرند از راه غیر مستقیم وارد میگردند و فریادش را با ما هماهنگ میسازد. یعنی اگر ما میگوییم زنده باد اسلام او با فریاد شدیدتر و بزرگتر میگویند زنده باد اسلام. ما نسبت به هر فردی که اظهار علاقه میکنیم او هم چنین میگوید. اینجا است که باید ما موضع دشمن را بشناسیم و مهره را زیر نظر بگیریم. گاهی انسان با گرگ رو برو است با آن نبرد میکند، ولی گاهی گرگ در لباس میش در میآید، این دشمن خطرناک است ، و از مواجهه روبرو خیلی بدتر است.
در این میان که دشمن چهرهسازی می کند، عوامل خود را در صفوف انقلابیون میفرستد، انقلابیون به آنها متمایل میشوند در این موقعیت از نقاط ضعف آنها بهرهبرداری کرده و در بوق میکنند و سر و صدا به راه میافکنند. دشمن از اواسط قاجاریه شروع کرد که عوامل خود را به عنوان دوست انقلابی در صفوف جا بدهد.
این دشمنان مرموز دوستنما گاهی از این راه که یک نفر را علم کنند و بگویند تو طرفداران زیادی داری بهتر میتوانی مملکت را اداره کنی و از این راه نقطه ضعف طرف را بدست میآورند و گهگاه هم افرادی هستند که از بیگانه حقوق نمیگیرند ، تصور میکنند مردم را به سوی حق میکشانند، و خود در راه مصالح ملت است، ولی اینها انقلاب را به سوی نابودی و شکست میکشانند، این قسم هم در تاریخ وجود دارد، در این مدت انقلاب این افراد را دیدهایم.
نظری به تاریخ گذشته
اما در گذشته نظر به دوران ملی شدن نفت افکنید. ملتی پس از سقوط رضا خان و به وجود آمدن شرایط مناسب قیام کرد برای اینکه بزرگترین قدرت استعماری آن زمان را به خاک افکند و نفت را ملی کند.
آنها که از نظر سن یاد دارند میدانند مردم در آن زمان چه شوری داشتند. حکومت مصدق روی کار آمد، خلع ید انجام شد. دشمن که در رأس دربار بود و دیگر عوامل استعمار مبارزه رو در رو و علنی علیه آن جنبش و آن نهضت را آغاز کردند. در 25 تیر ماه سال 31 دکتر مصدق استعفا کرد اما ملت قیام کرد به رهبری آیتالله کاشانی. چون نیروی مذهبی آن روز پشت سر ایشان قرار داشت که میتوانید در تاریخ آن روز مطالعه کنید.
اعلامیهها، تهدید به کفن پوشیدن و خطاب به قوامالسلطنه که ایشان اگر تا 48 ساعت دیگر بر کنار نشود کفن میپوشند و به میدان ملت میآیند. آن روز در مقابله و مواجهه رو در رو پیروز شدند ولی در مواجهه غیر مستقیم بعد از 13 ماه شکست خوردند. یعنی دشمن این دفعه از عواملی که داشت حالا چه عوامل مستقیم و چه غیر مستقیم که بیشتر داد میزدند برای آزادی، و چه عوامل غیر مستقیم که نقطه ضعف داشتند. آنها حرفی را میزدند که عوامل خوششان بیاید، بیشتر به فکر جاه و مقام خودشان بودند تا کار به جایی کشید که این نوکران به ظاهر انقلابی بانیان اصیل را زیر ضربات حمله گرفتند. به طوری که آیتالله کاشانی که در 30 تیر که میتوانست ملتی را به حرکت درآورد و سرتاسر مملکت را به اعتصاب بکشاند و بزرگترین قدرت آن روز را شکست بدهد در حوادث 28 مرداد بیخاصیت شده بود. طرف مقابل ظاهرا دم از انقلاب میزد و تحت عنوان مبارزه ضد انقلاب عوامل انقلاب را در هم میکوبید یکی پس از دیگری. تا کار به جایی رسید که مجلس که یکی از پایگاههای انقلابی بود تا حدودی تعطیل شد، و شاه هم ظاهرا فرار کرد، رفت خارج از کشور. در 28 مرداد عدهای چاقوکش و بی سر و پا توانستند حکومت را به دست گیرند. البته این اهانت به ملت است که بگوییم عدهای بیبند و بار حکومت را بدست گرفتند و کسی حرفی نزد بلکه عناصری رهبری را اشغال کرده بودند که یا از عوامل مستقیم استعمار بودند و یا حس جاه طلبی و مقام پرستی آنها را از مسیر منحرف کرده بود، و توده ملت هم گیج شده بود. مردم بدون توجه از آنها دنبالهروی میکردند.
متن یک نامه به دکتر مصدق که کاشف از وضع آن زمان است و از وضع آن روز پرده برمیدارد.
حضرت نخست وزیر معظم جناب آقای دکتر محمد مصدق دام اقباله.
گرچه امکانی برای عرائضم نمانده، ولی صلاح دین و ملت برای این خادم اسلام بالاتر از احساسات شخصی است و علیرغم غرض ورزیها و بوق و کرناهای تبلیغات، شما خودتان بهتر از هر کس میدانید که هم و غمم در نگهداری دولت جنابعالی است که خودتان به بقاء آن مایل نیستید. از تجربیات روی کار آمدن قوام و لجبازیهای او بر من مسلم است که میخواهند مانند 30 تیر کذایی یک بار دیگر دولت را تنها گذاشته و قهرمانانه بروید (همین طور که باین مطالب گوش میدهید مقداری هم از حوادث فعلی جلو چشمتان شده برود، توجه به اوضاع و احوال فعلی کنید) عرض اینجانب در خصوص اصرارم در عدم اجرای رفراندوم را نشیندند و مرا لکه حیض کردید. خانهام را سنگباران و یاران و فرزاندانم را زندانی فرمودید و مجلس را که ترس داشتید شما را ببرد بستید و حالا نه مجلسی است و نه تکیه گاهی برای ملت گذاشتید . زاهدی را که من با زحمت در مجلس تحت نظر و قابل کنترل نگه داشته بودم با لطایف الحیل خارج کردید. و حالا همان طور که واضح بوده در صدد به اصطلاح کودتاست. اگر نقشه شما نیست که مانند 30 تیر عقب نشینی کنید و به ظاهر قهرمان زمان بمانید و اگر حدس و نظر من صحیح نیست که همان طور که در آخرین ملاقاتم در دزاشیب گفتم و به هندرسن هم گوشزد کردم که آمریکا ما را در گرفتن نفت از انگلیس ها کمک کرد و حالا به صورت ملی و دنیا پسندی می خواهد به دست جنابعالی این ثروت را به چنگ آورد، و اگر واقعاً با دیپلماسی نمی خواهید کنار بروید این نامه من سندی در تاریخ ملت ایران خواهد بود که من شما را با وجود همه بدی های خصوصیتان نسبت به خودم، از وقوع حتمی یک کودتا وسیله زاهدی که مطابق با نقشه خود شماست آگاه کردم که فردا جای هیچ گونه عذر موجهی نباشد. اگر به راستی در این فکر اشتباه می کنم با اظهار تمایل شما سید مصطفی (فرزند آیت الله) و ناصر خان قشقایی را برای مذاکره خدمت می فرستم. خدا به همه ما رحم بفرمایید . ایام به کام باد. سید ابوالقاسم کاشانی»
این نامه تاریخش 27 مرداد است. یک روز قبل از کودتا خبر کودتا و راه خنثی کردن کودتا داده شده است.
اما جواب دکتر مصدق باز همان تاریخ 27 مرداد، هر دو نامه عکسهایش هم هست.
«مرقومه حضرت آقا (بدون هیج عنوان) وسیله آقا حسن آقا سالمی زیارت شد . این جانب مستظهر به پشتیبانی ملت ایران هستم .والسلام . دکتر محمد مصدق»
این بود که دشمن 25 سال دیگر در مملکت ما حکومت کرد. دشمن به وسیله رزمآرا و قوام السلطنه و ساعد توانست کاری انجام دهد ، ولی به وسیله عوامل غیر مستقیم موفق شد سالها دوباره منافع را قبضه کند.
امروز هم میبنییم همانها که یقه برای انقلاب چاک میکنند، قبل از انقلاب میگفتند سلطنت را رد نمیکنیم. البته دو سه ماه قبل از پیروزی دم از قانون اساسی کذایی میزدند و مخفیانه با شاه ملاقات میکردند. مدتها قبلش خفقان گرفته بودند و به هیچ
حالا شاپور بختیار که سند جاسوسیش در 1330 بدست آمد و اختلاف دکتر مصدق و آیتالله کاشانی هم یکیاش همین بود که این آقا را آن موقع معاون وزیر کار کرده بودند آن موقع اعتراض شد، با او همکاری کردند، و بعد از اینکه دکتر آیزن هاور، را قبول کرد باز هم با او همکاری کردند.
بعد از آنکه نزدیک بود انقلاب به پیروزی برسد دیدیم شاپور بختیار جرثومه کثیفی است با تمام این حرفها آقای مهندس حسیبی میگفت شاپور بختیار مرد وطن دوستی است و متأسفانه رییس دولت موقت هم میگفت او مردم معقولی و منطقی است که در روزنامههای آن موقع شما خواندید.
البته غرض از بیان این مطالب این بود که از این عناصر هم اکنون هم زیادند و باید آنها شناسایی شوند و به مردم معرفی گردند تا دوباره مبتلا به عواقب پیش نگردیم.
نتیجه روی این برداشت این است که همیشه در مقابل ما یک ارتش مجهز نیست بلکه گاهی من غیر مستقیم به ما حمله میکنند باید ارتش غیر منظم هم داشت و آن پاسداران هستند زیرا آمریکا و شوروی اگر یک روز ارتش را با شکست روبرو کند و داخل خاک ما هم بشود، اگر مردم ما تعلیم دیده باشند آنها را در داخل میکشند. زیرا مفهوم ندارد لشکری در داخل شهری بتواند فعالیت کند زیرا از هر طرف غافلگیر میشوند و ناچار باید بروند. اینجا است که ما نیاز به سپاه غیر منظم داریم آن هم تعلیم همه جانبه که حداقل از 35 میلیون نفر 10 میلیون نفر سپاه داشته باشیم. مخارجش هم کم است. هر کس دنبال کار خود و به وقت خطر یک دفعه بسیج میشوند. چنانکه در الجزایر پشت لشکر فرانسه را به خاک کشیدند و
و مسئله مهم دیگر که باید مورد توجه قرار گیرد مسئله اقتصاد است. ما خود را برای یک دوران طولانی مشقت مهیا میکنیم. به خصوص که جامعه اسلامی شده و دیگر آن تجملات و تشریفات را میشود دور ریخت. بلکه معمولا روزی یک بار غذا بخورند، جلوی اتلاف و اسراف را بگیرند. از نظر کشاورزی کاملا خودکفا شویم و از نظر مواد اولیه هیچگونه نیازی به جایی نداشته باشیم. ما باید جنگ را علیه امپریالیسم همه جا بکشیم. یعنی از نظر فرهنگی کشورهای دیگر را بر علیه آن قدرت به طغیان بکشانیم. مردم مسلمان را به سوی یک قطب سومی باید سوق داد و آن اسلام است. و باید کوش کرد که از وابستگیهای دنیای اسلام راحت گردد. یک کشور ممکن است وابسته نظامی نباشد وابسته فرهنگی و اقتصادی باشد. این دو او را کم کم باز به آنها مرتبط خواهد کرد. باید با تمام تلاش این روحیه در مسلمانان ایجاد گردد، که به خود تکیه کنند و از جمیع وابستگیها خود را برهانند زیرا چه ما وابسته به آمریکا و شوروی باشیم و چه به چین و فرانسه و ژاپن، باز واقعا مستقل نیستیم، و ما را خواهند دوشید. باید متکی به هیچکدام نبود و از تضاد آنها استفاده کرد و روی پای خود ایستاد. بلکه بالاتر باید ما توجه داشته باشیم در حدود 60 میلیون مسلمان شوروی و چین و هند به آنها فکر بدهیم، جهت بدهیم ، آنها به انقلاب ایران چشم دوختهاند و آن قدرتها را نباید نادیده گرفت. یک وحدت باید در همه جا ایجاد کرد که بتوان این یک میلیارد مسلمان زیر بار ستم را از زیر پنجه مفتخواران جهان نجات دهد.
البته دشمن هم بیدار است و از این راه جلوگیری می کند. آتش را دامن میزند به عنوان شیعه، سنی ، ترک و کرد، ترکمن و چه عرب و عجم. ولی این مطالبی که میشود در سطح علمی و منطقی تفاهم کرد باید کوشش کرد که حربه دشمن از دستش گرفته و خلع سلاح گردد. تا به جایی برسیم و بتوانیم در برابر قدرتهای بزرگ بایستیم. کسانی که مثل بختیار این شعار را میدهند که ما اول ایرانی هستیم و بعد مسلمان هستیم منظورشان همان تفرقه است زیرا میخواهند حس ناسیونالیستی و فرقه گرایی را تقویت کنند. بکوشیم که جاذبه مذهبی شدیدتر و بیشتر شود. ما کاری بکنیم که بلوچ بگوید من اول مسلمان هستم بعد بلوچ دیگر آن وقت بلوچ مفهومی ندارد، زیرا همه برادرند همه انسانند همه از یک حق اسلامی برخوردارند، و حق هم همین است که هیچ امتیازی بین افراد نیست. یکی از کارهای مهم شاه تفرقه اندازی بود و مردم را دسته دسته و فرقه فرقه نموده و حکومت میکرد. البته این کاری که ما بخواهیم انجام دهیم حتما مدتش طولانی خواهد بود.
و ما مسلمانها باید جنبه تهاجمی داشته باشیم در خارج و داخل، نه جنبه تدافعی. زیرا این مطلب را امام علی بن ابی طالب (ع) فرمودهاند: «والله ما غزی قوم قط فی عقر دارهم الا ضلوا» افرادی که بخواهند در خانه خود با مردم جنگ کنند ذلیل و خوار خواهند شد. هر کس جنبه دفاعی به خود بگیرد شکست او مسلم خواهد بود.
والسلام و علیکم و رحمهالله و برکاته