«عدهاى، سازندگى را با مادی گرایى، اشتباه گرفتهاند. سازندگى چیزى است، مادیگرى چیز دیگرى است ... امروز عدهاى به اسم سازندگى خودشان را غرق در پول و دنیا و مادهپرستى مىکنند. این سازندگى است؟ ... کارى که دشمن از لحاظ فرهنگى مىکند، یک «تهاجم فرهنگى» بلکه باید گفت یک «شبیخون فرهنگى» یک «غارت فرهنگى» و یک «قتل عام فرهنگى» است. امروز دشمن این کار را با ما مىکند» این قسمتی از بیانات رهبر معظم انقلاب در 22 تیرماه 1371 است، برهه ای که همزمان با روی کار آمدن دولت سازندگی، با تغییر رویکرد محسوس در فضای فرهنگی کشور بسیاری از شاخص ها و معیارهای اصیل و انقلابی دچار دگرگونی شد و این همان نکته ای است که رهبر انقلاب به کرات نسبت بدان انذار داده اند.
حمایتهای گسترده مردمی از انقلاب اسلامی در دهه اول انقلاب، سازمانهای امنیتی امریکا، استراتژی جنگ نرم را جایگزین جنگ سخت و حملات نظامی کردند و در این راستا ارتباطگیری و استحاله نیروهای سیاسی و فرهنگی داخل کشور از یکسو و گسیل تولیدات فرهنگی غربی از سوی دیگر، در دستور کار قرار گرفت.
در سال 1368 سازمان سیا با همکاری سرویس اطلاعاتی آلمان و واسطهگری «علی امینی» کنفرانس «هامبورگ» را برگزار نمود. سلطنتطلبان و جناحهای چپ و راست اپوزیسیون خارج از کشور، پس از شرکت در این کنفرانس، مشی و گفتمان خود را رسماً تغییر دادند. جمعبندی مسائل مطرحشده در کنفرانس هامبورگ به این صورت بود که پایگاه مردمی و اجتماعی جمهوری اسلامی غیرقابل خدشه است و باید با برنامههای فرهنگی زمینه را برای استحاله مسئولین نظام و سپس مردم فراهم کرد.
«دیوید کیو» مأمور سیا و رابط آن سازمان با برخی از این گروههای ضدانقلاب، در جلسهای توجیهی، استراتژی مورد نظر امریکا برای براندازی جمهوری اسلامی را چنین بیان میکند:
«مهمترین حرکت در جهت براندازی جمهوری اسلامی، تغییر فرهنگ جامعه فعلی ایران است و ما مصمم به آن هستیم.»
همچنین «غلامحسین میرزاصالح» که در تئوری بازگشت به تهران سفر کرده بود، پس از دستگیری در برنامه تلویزیونی «هویت» با اشاره به جابهجایی در استراتژی دشمنان انقلاب اسلامی، بویژه امریکا اظهار داشت:
«دولت امریکا، بخصوص کنگره امریکا، در این اواخر دیگر حامی و پشتیبان گروههای تندرو... نیست و علت آن هم این است که این برنامه... در سالهای اخیر... عملاً با شکست مواجه شد. این شکست، در واقع نقطه ضعفی است که از آن طریق، کنگره به عناصر سیاست خارجی فشار آورده و خواستار این شده که از طریق عناصر فرهنگی... مقدماتی فراهم بشود که جامعه، نظرش راجع به نظام، خودش دگرگون شود و عوض شود.»
از این پس تغییر الگوی رفتاری و گفتمان اپوزیسیون خارج از کشور، در نشریات ضد انقلاب منعکس میشود. «صدرالدین الهی» از کارگزاران مطبوعاتی در رژیم گذشته و از همکاران رادیو لسآنجلس، یک ماه پس از کنفرانس «برلین» در مقالهای مینویسد:
«مبارزه سیاسی چیزی همتای یک مسابقه ورزشی است. وقتی گروهی در یک مبارزه سیاسی میبازد، درست مثل یک تیم ورزشی، اولین کارشان قبول شکست است... در قضیه سیاسی هم همینگونه است: اول باید باخت را باور کرد و... مثل هر تیم در میدان باخته، باید در فکر آن باشیم که دور بعدی مسابقه را چگونه برد؟... پس استراتژی مبارزه، از این به بعد، به جای مبارزه مسلحانه و به کار بردن واژههای براندازی، سرنگونی، واژگونی و یا زدوبندهای سیاسی به صورت اعلامیه، بیانیه و خطابه کاربردی ندارد.»
وی در ادامه به صورت ضمنی، شیوه نفوذ و استحاله را فاش میکند: «اما یک راه وجود دارد؛ راهی که ما را به بقای واقعی میرساند... یعنی این دور مسابقه را، به صورت یک مبارزه فرهنگی آغاز کنیم. مبارزه فرهنگی در تمام زمینهها، تئاتر، سینما، ورزش، شعر، موسیقی، نقاشی و غیره... حکومت تهران را فقط با سلاح فرهنگ میتوان خلع کرد و دستبسته، تحویل مردان سیاست داد.»
در تداوم این روند، «ایرج گرگین» از نویسندگان مطبوعات ضد انقلاب، در نشریه «رایگان» مینویسد:
«با سلاح فرهنگ بهتر میتوان به جنگ نظام رفت... مبارزه بدون زمینهسازی فرهنگی فراهم نمیشود و در واقع، آنهایی که در جستوجوی راه خروج از وضعیت کنونی هستند، باید بیش از هر چیز به مبارزه فرهنگی توجه کنند.»
تغییر گفتمان و قواعد رفتاری اپوزیسیون خارج از کشور، از حلقههای سلطنتطلب آغاز شد. سپس ملیون و گروههای موسوم به راست ضدانقلاب را دربر گرفت. در ادامه نیز گروههای مارکسیستی موسوم به چپ ضدانقلاب، با تغییر الگوی بازی سیاسی، به راهبرد استحاله جمهوری اسلامی از درون روی آوردند.
«حسین لاجوردی» از عناصر فراماسونر و سلطنتطلب مقیم خارج، در جلسه «کلوپ روتاری» ـ یکی از شاخههای شبکه فراماسونری ـ طی اظهاراتی که مبین تغییر مشی جریانهای سلطنتطلب است، میگوید:
«باید از فکر کودتای مستقیم و سرنگونی منصرف شد، بلکه بایستی از طریق فشارهای بینالمللی و فعالیتهای علمی و فرهنگی، زمینه حضور در ایران و نفوذ در پایگاههای استراتژیک نظام را فراهم کرد و از این طریق، ایران را وادار به تعدیل در اهداف و خواستههایش کرد.»
با تغییر استراتژی گروههای ضدانقلاب، جابهجایی صحنه نبرد از عرصه نظامی به حوزههای غیرنظامی، کاملاً مشهود میشود. «فرخ داداشپور»، از عناصر وابسته به رژیم گذشته، در جمع تعدادی از سلطنتطلبان میگوید:
«اگر مبارزه با نظام را 100 کیلومتر فرض کنیم، از کیلومتر صفر تا 95 آن، تنها باید فعالیتهای فرهنگی، سیاسی و تبلیغاتی باشد و ما فعلاً در این وهله هستیم.»
«اسد همایون»، مشاور فرهنگی «پنتاگون» در چرایی تغییر فاز و توجیه رویکرد جدید سلطنتطلبان، اذعان میدارد:
«باید روی کودتا قلم قرمز کشید، زیرا با وجود حمایتهای مردمی از جمهوری اسلامی، امکان کودتا وجود ندارد، موج نظامی و جنگ مسلحانه هم فایدهای ندارد. باید مردم را برانگیخت.»
سلطنتطلبان، ضمن تغییر مشی و گفتمان خود و ایفای نقش در پروژه استحاله جمهوری اسلامی، افقهای مورد نظرشان را چنین ترسیم میکنند:
«اگر ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی جمهوری اسلامی را از آن بگیرند، حکومتی میشود مانند هر دار و دسته مسلح دیگر که روی یک کشور افتادهاند و آن را تا سرحد مرگ میدوشند... پیکار فرهنگی در واقع، نفی جوهره و ماهیت نظام جمهوری اسلامی است.»
همچنین «بهزاد کریمی» از فعالان ضد انقلاب مقیم خارج، در اظهاراتی تصریح میکند:
«[تفکر] فقاهتی باید برود تا جامعه دوباره در روال و مدار رشد و ترقی قرار بگیرد.»
گروهک «جمهوریخواهان» نیز با پیوستن به پروژه استحاله، به تکمیل هرچه بیشتر این پازل کمک میکند. «بیژن حکمت» از اعضای مرکزی «جمهوریخواهان» میگوید:
«در سابق فکر میکردیم که کار سیاسی، از کار فرهنگی مهمتر است، اما اکنون به این نتیجه رسیدهایم که کار فرهنگی هم همانقدر اهمیت دارد. حالا در میان ما، بحث بر سر این است که جامعه باید به تغییر تدریجی سوق داده شود.»
پس از تغییر الگوی رفتاری گروههای سلطنتطلب، حلقه دیگری از ضدانقلابیون خارج از کشور، موسوم به «ملیگرا»ها نیز مناسبات جدید را میپذیرند.«احمد انواری» از اعضای «جبهه ملی» در توجیه گرایش به پروژه استحاله جمهوری اسلامی میگوید:
«بنده معتقدم در مملکتی که بمب و جنگ ایران و عراق و جنایاتی که در حقش کردند، نتوانست خللی در ارکانش بهوجود آورد، نمیتوان با اینگونه بازیها و ترفندها [نظیر خطمشی مسلحانه و جنگ چریکی] ضربهای به او زد... بنابراین باید درصدد باشیم که مشکلات را قدم به قدم از جلوی پا برداریم و با رعایت دقایق، موجبات استحاله در رژیم را از «سختگیری» به «تساهل» فراهم سازیم.»
نشریه «ملیون ایران»، ارگان بقایای جبهه مرتد ملی، با انتشار سخنان «احمد انواری» مینویسد:
«اگر ناگزیر شدهایم که به استحاله درونی رژیم گردن بگذاریم، باید... بهمنظور ایجاد محیط مساعد برای مبارزه سیاسی، از مقابله با هر جریان مسالمتجوی داخلی احتراز نماییم.»
گام دیگر در ایجاد تغییر الگوی رفتاری و گفتمان گروهکهای ضدانقلاب خارج از کشور، ورود جریانهای مارکسیستی، موسوم به چپ ضدانقلاب، در این پروژه بود. «حزب توده»، «سازمان فداییان خلق (اکثریت)» و... که تا پیش از این در تبلیغات خود، نظام اسلامی را سازشکار معرفی کرده و خواستار مبارزه بر ضد امپریالیسم بودند، با عبور از دهه 60 و فروپاشی شوروی، برای ادامه حیات سیاسی، گفتمان خود را تغییر دادند و به سلطنتطلبان و ملیگراها ملحق شدند. آنها راهبرد استحاله را به عنوان عملیترین راهکار مقابله با جمهوری اسلامی در دستور کار قرار دادند.
حزب توده پس از ناکام ماندن در براندازی از طریق کودتا و متواری شدن بقایای آن به خارج از کشور، همچنان خواستار براندازی نظام اسلامی بود، تا اینکه بخشی از عناصر مرکزی این حزب، به مناسبت چهل و هشتمین سال فعالیت حزب توده، با انتشار بیانیهای، با صراحت اعلام داشتند که از شعار براندازی دست برداشتهاند و حتی آن را «چپروی» و «عملی کودکانه» نامیدند.
«محسن حیدریان» از عناصر ارشد «حزب توده»، در «پلنوم بیستم» جزوهای را منتشر نمود و با صراحت اعلام داشت:
«... زمینههای عینی و ذهنی سرنگونی رژیم فراهم نیست. بنابراین، اگر ما همه نیروها را بسیج کنیم، تغییرات مربوط به استحاله را میتوانیم تقویت کنیم. نقش ما در استحاله رژیم بسیار مؤثر است... ما باید تلاش کنیم بین دو جناح حاکمیت بازی کنیم و برای این کار بایستی به تشکیل جبهه «صلح و آزادی» با شرکت بخشی از حاکمیت، مبادرت ورزیم.»
«حیدریان» به عنوان مشاور کمیته مرکزی حزب توده، با تأکید بر تئوری استحاله، به عنوان عملیترین راهبرد برای ایجاد تغییر حاکمیت، تصریح میکند:
«سیاست ما باید تشکیل جبهه ضد دیکتاتوری و ولایت فقیه باشد؛ یعنی تلاش برای جلب نیروهایی که جمهوری اسلامی را میخواهند، ولی ولایت فقیه را نمیخواهند باشد.»
هفتهنامه «کار»، ارگان سازمان الحادی «فداییان خلق» نیز تغییر مواضع و گفتمان این سازمان را به نمایش میگذارد و به نقل از یکی از اعضای این گروهک مینویسد:«... به نظر من، به خطا رفتهایم و باید از آن درس گرفت... من دیگر خود را پیرو راه «بیژن جزنی» [یکی از نظریهپردازان حرکت مارکسیستی پس از کودتای 28 مرداد در ایران] نمیدانم. من به عنوان یک روشنفکر، دموکرات و رفورمیست [اصلاحطلب]، راهحل غلبه بر معضل جمهوری اسلامی را با توجه به تجربههای گذشته، اولاً در کار روشنفکرانه در میان تودهها و ثانیاً در کاربست تدابیر مناسب، برای ایجاد فشار به رژیم میدانم.»پروژه استحاله با پشتسر گذاشتن دوران جنینی، در سال 1368 وارد مرحله جدیدی میشود و نفوذ و استحاله با چراغ روشن، در دستور کار قرار میگیرد. در این نقطه از منحنی، عملیات استحاله آشکار شده است؛ الگوی رفتار و گفتمان ضد انقلابیون مقیم خارج، از براندازی نظامی به استحاله (براندازی غیرنظامی)، تغییر ماهیت یافته و نشریات روشنفکری نیز با رشد کمی و کیفی فزاینده به فضاسازی در داخل کشور پرداخته است. پایان یافتن صورت نظامی جنگ و رحلت امام خمینی(ره) در این مقطع از منحنی استحاله، از یکسو کارگزاران استحاله را به بازگشت و تأثیرگذاری در داخل و تسریع روند استحاله ترغیب مینماید و از دیگرسو، فاز جدید نفوذ و استحاله به صورت چراغ روشن را با تهاجم به مرزهای اخلاقی و اعتقادی جامعه، ایمان، باورهای دینی و ماهیت نظام اسلامی آغاز میکند. این مرحله، بیآنکه جنبه حسی و تجربی آن ملموس باشد، زیرساخت تهدید را بهوجود میآورد.
مقام معظم رهبری در 7 آذر ماه 1368 نخستین هشدار را نسبت به رویکرد جدید دشمن به عرصه فرهنگی اعلام داشتند و بعدها با تعبیر «شبیخون فرهنگی»، ابعاد و عمق توطئه را تشریح نمودند. معظم له، با سخنرانیهای فراوان، کوشیدند اذهان مردم و مسئولان را به عملیات پیچیده دشمن، متوجه نمایند. ایشان در دیدار با فضلای حوزه علمیه قم فرمودند:
«یک جبههبندی عظیم فرهنگی که با سیاست، صنعت، پول و انواع و اقسام پشتوانه همراه است، الآن مثل یک سیلی راه افتاده که با ما بجنگد. جنگ هم، جنگ نظامی نیست. بسیج عمومی هم در آنجا هیچ تأثیری ندارد و آثارش هم طوری است که ما تا به خود بیاییم، گرفتار شدهایم.»
رهبر معظم انقلاب اسلامی، با تأکید بر این نکته که هدف دشمن در تهاجم فرهنگی، مبارزه با تفکر اسلامی است، طی بیاناتی در سوم مرداد ماه 1370 هـ . ش، فرمودند:
«ما باید تهاجم فرهنگی را یک مقوله حقیقی و جدی به حساب بیاوریم. مبارزه فرهنگی با تفکر اسلامی و جمهوری اسلامی، دارای شاخهها و شعبات متعددی است که اگر واقعاً انسان بخواهد آنها را بررسی و احصا کند، خواهد دید که عرصه بسیار گستردهای دارد. فرضاً تفکر سیاسی اسلام، در مطبوعات، در کتابهای مختلف و در ترجمهها، حتی در تاریخنویسی، زیر سؤال میرود. بالاخره این انقلاب بر مبنای تفکر سیاسی اسلامی بنا شده است. اگر اسلام یک تفکر سیاسی نداشت، یک انقلاب بر مبنای اسلام انجام نمیگرفت و یک نظام براساس آن به وجود نمیآمد.... ما اکنون شاهدیم که بسیاری از مقالات، کتابها، تاریخنویسیها و بیوگرافینویسیها، بر پایه رد طرز تفکر سیاسی حاکم بر نظام جمهوری اسلامی استوار است. یک وقت، یک نفر مخالف فکری است و بر این مبنا مقاله یا کتاب مینویسد. ما انتظار نداریم چنین چیزی نباشد و عکسالعمل مهمی را نیز نباید در پی داشته باشد. ممکن است علیه توحید هم کسی کتاب بنویسد. این اشکالی ندارد... اما زمانی انسان از قرار دادن اینگونه کارها در کنار هم و از تأمل در مجموع آنها به نقشهای حساب شده پی میبرد و اینکه این امر تصادفی نیست و نیت و ارادهای پشت سر قضیه است.»
بیتردید فرهنگ، اساس هویت هر ملت و مبنای تمام کنشها و واکنشهای آن به شمار میرود. از اینرو روش اداره کشور و نظام حکومتی آن نیز مانند هر مقوله دیگری، بر پایه اعتقادات و فرهنگ عمومی مردم آن کشور استوار خواهد بود، به گونهای که میتوان ادعا کرد با دگرگونی در فرهنگ ملتها، تغییراتی در نظام حکومت آنان به وجود خواهد آمد و سنت الهی هم بر این مهم قرار گرفته است که «خدای حکیم، وضعیت هیچ امتی را دگرگون نمیسازد، مگر آنها خود دگرگون شوند.»
به گزارش فارس پایگاه خبری فرانسوی زبان "ولترنت " در مقالهای به قلم تیری میسان نوشت: سالها بعد از وقوع حوادث 11 سپتامبر، "اریک رینود " (Raynaud) روزنامهنگار فرانسوی کتابی در مورد وضعیت اعتراضات و مخالفتها نسبت به روایت دولت آمریکا از این حوادث منتشر نموده است. هر چند که مقامات دولت آمریکا همچنان بر روی صحت روایت خود از این حوادث پافشاری میکنند با این حال دیگر هیچ کارشناس خبرهای با دفاع از مطالب طرح شده در جزئیات حوادث اعتبار خود را به مخاطره نمیاندازد.
در بخش اول مصاحبه مفصل تیری میسان روزنامهنگار فرانسوی با رینود خواندیم که گزارش سال 2004 کمیسیون موسوم به بوش – چنی نتیجه عکس داد و تردیدهای مردم درباره حادثه 11 سپتامبر را تشدید و تقویت کرد و حالا بسیاری از مسایلی که روزی به عنوان عقاید افراد ضد آمریکایی خوانده میشد به باور قطعی درباره جزئیات حادثه 11 سپتامبر تبدیل شده است.
در بخش دوم این مصاحبه میخوانیم: مخاطبان خیلی زود در مرحله ابراز احساسات ناشی از مشاهده و ملاحظه اخباری قرار میگیرند که دولت آمریکا بر جریان آنها نظارت داشت. رسانهها صحنههای ناگواری را به مردم نشان میدهند. قبل از هر چیز دو برج غول پیکری را نشان دادند که فرو ریخت و سه هزار کشته بر جای گذاشت. مدت زمان بسیاری لازم بود تا مردم بپذیرند که فرو ریختن برج شماره 7 از اهمیتی اساسی برخوردار بوده است و همین مطلب پاشنه آشیل سناریوی بوش از روایت حوادث 11 سپتامبر است. امروز دیگر افرادی که از نزدیک این پرونده را دنبال میکنند به این مسئله وقوف کامل دارند. بله. چنین وقوفی به مسئله حاصل شده است اما کسب همین وقوف نیز نیازمند گذر زمان بوده است. با این حال حتی امروز نیز کافی است تا این سوال بدون مقدمهچینی در سطح جامعه طرح شود که چند برج در روز 11 سپتامبر فرو ریخت؟ از هر 10 نفر پاسخگو به این سوال 9 نفر پاسخشان 2 برج خواهد بود اما شاید هنوز برای طرح سوال در مورد آتشسوزی کاخ سفید و استفاده مهاجمان از کدهای تلفنی رئیس جمهوری کمی زود باشد. دلیل آن هم این نیست که اطلاعات در این زمینه قابل صرفنظر بوده باشند بلکه چنانکه "پل پلوگ " نیز اشاره نموده است شاید لازم باشد تا کار را به گذر زمان بسپاریم.
** مدیران شرکتهای مستقر در مرکز تجارت جهانی روز 11 سپتامبر در محل کار خود نبودند
جیمی مکینتایر در گزارش مستقیم خود در روز 11 سپتامبر شهادت میدهد که هیچ هواپیمایی در برخورد با ساختمان پنتاگون منهدم نشده است. او بعداً سخنان خود را پس میگیرد و از آن پس نقش سگ محافظی برای نسخه دولتی آمریکا از 11 سپتامبر را ایفا میکند.
* تیری میسان: اما حوادث ذکر شده در کتاب شما تنها حوادث فراموش شده در جریان حملات 11 سپتامبر نبودهاند. همگان میدانند که در روز حادثه روسای هیچ کدام از شرکتها در دفتر کار خود در مرکز تجارت جهانی نبودهاند چون همگی به نبراسکا رفته بودند. آنها دقیقاً به پایگاه نظامی "آففوت " رفته بودند تا رئیس جمهور نیز در بعد از ظهر آن روز به آنان بپیوندد. آیا میدانید که این اطلاعات در کتاب من گنجانده نشده است و من آن را کمی بعد از چاپ کتاب خود در روزنامه اصلی اسپانیا یعنی روزنامه "ال موندو " به چاپ رساندم و همین روزنامه در حقیقت ناشر اسپانیایی آثار من میباشد. چرا مردم نمیخواهند که تمامی ابعاد یک ماجرا را در ارزیابی خود مدنظر قرار دهند.
- اریک رینود: بله. من هم مطلع شدم که در آن روز تعدای از شوراهای هیئت مدیره شرکتها مستقل از مرکز تجارت جهانی عمل کردهاند. این پدیده مطمئناً در صدر موارد مهم این ماجرا قرار دارد، علی الخصوص به خاطر اطلاعاتی که شما ارائه نمودید. در این مورد هم فکر میکنم که یک بار کافی است که موتور محرکه دستگاه حقیقتیاب به راه افتد و اولین گامهای خود را در این راه بردارد، آنگاه جریان خروج اطلاعات از آن آغاز خواهد شد. در این بخش به بیان واقعیت حوادث 11 سپتامبر در نیویورک و واشنگتن پرداختهام و معیار کار خود را باورهای مورد قبول امروز مردم قرار داده و عناصری را به شکل غیرمحسوس در نگاه اول خواننده در آن گنجاندهام اما خواننده کتاب با کشف این عناصر میتواند به بررسی آنان بپردازد. بهتر است بگویم که من به گمان خود کتابی را در مورد حوادث 11 سپتامبر به نگارش درآوردهام که مردم چشم گیرترین ابعاد آنرا در حافظه خود ضبط و حفظ کردهاند.
با معیار قرار دادن اولین واکنشهای صورت گرفته در مورد این کتاب باید گفت که بسیاری از مردم از توهمات خارج شده و نگاهی واقعبینانه به حوادث پیدا کردهاند. پذیرش تمام این موارد سخت و دشوار است اما این حقیقت وجود دارد. این یک مرحله از مجموعه مراحل روشن نمودن افکار مردم است همانطور که هم اکنون گفتم سایر مراحل برنامه نیز به دنبال تحقق مرحله اول محقق خواهند شد اما نگهداشتن خاطره این واکنشها در ذهنمان فواید بسیاری به همراه دارد.
* تیری میسان: کتاب شما به ما نشان میدهد که هر چند هنوز برخی از نهادها و موسسات وجود دارند که روایت دولت آمریکا از حوادث 11 سپتامبر را مورد حمایت خود قرار میدهند و یا کارشناسانی به دفاع از نتیجهگیریهای کلی در گزارش دولتی میپردازند اما با این حال هیچ کارشناس خبرهای با دفاع دقیق از مبحثی خاص و مورد اعتراض در گزارش دولتی اعتبار خود را به مخاطره نمیاندازد. به عنوان مثال همچنان برخی میگویند که نیروهای القاعده به ساختمان پنتاگون حمله کردهاند اما هیچ کارشناسی دیگر جرات آن را ندارد که بگوید که از روی بقایای هواپیمای بوئینگی که در صحنه جنایت سقوط کرده است پی به هویت عناصر القاعده برده است. یا شاید ممکن است برخی به روایت و یا حتی ساخت فیلمی در مورد شورش مسافران هواپیمای ناپدید شده از پنسلوانیا بپردازند اما دیگر هیچ کارشناسی جرات آن را ندارد که بگوید ارتباطات تلفنی که در آن مسافران به وقوع شورشی در هواپیما شهادت دادهاند مورد تایید اوست. چگونه شما این مسئله را توضیح میدهید که برخی هنوز بتوانند بر صحت روایت دولت آمریکا از حوادث پافشاری کنند حال آنکه دیگر هیچ عنصری وجود ندارد که بر اساس آن از آن روایت دولتی حمایت کنند.
** مدافعان روایت دولت از حادثه 11 سپتامبر راهی جز اصلاح مواضع خود یا رسوایی ندارند
- اریک رینود: من فکر میکنم که آنان انتخاب دیگری پیش روی خود ندارند. من در کتاب خود نوشتم که از این پس موقعیتی که آنان برای خود اتخاذ کردهاند غیرقابل دفاع خواهد بود اما براستی آنان چه انتخاب جایگزینی پیش روی خود دارند؟ هیچ راه دیگری ندارند مگر آنکه بر انکار حقایق اصرار ورزند و یا اینکه همانند برخی به چند 100 سال زندان محکوم شوند.
سپس راه صحیح آن است که دیگر کسی با دفاع از نکته خاصی که ادعای صحت و درستی آن مورد اعتراض سایرین است اعتبار خود را به مخاطره نیاندازد. من دو روز قبل مدرکی در مورد پرواز شماره 93 و تماسهای متعدد تلفنی از آن پرواز مشاهده کردم شاید فردی که این نوار را آماده کرده است در کار خود حسن ظن داشته باشد یعنی بتوان گفت که این نوار به قبل از دادگاه "موسائی " بازگردد. در این مورد هم FBI تحت اجبار و فشار قرار گرفته است تا گزارشهایی در مورد گفتگوهای تلفنی تنظیم نماید. FBI همچنین در توضیحات خود گفته است که در سال 2001 از نظر فنی امکان برقرای ارتباط تلفن همراه با یک ایستگاه مخابراتی در زمین آن هم از ارتفاعی که هواپیمای پرواز 93 قرار داشته غیرممکن بوده است. بنابراین برای هر کارشناس خبرهای بحث و گفتگو در این مورد آن هم بعد از اظهارنظری فنی در این حد و اندازه کاری بسیار دشوار است.
هر چند که طرفداران جدی روایت دولتی از حوادث 11 سپتامبر با اینگونه موارد اثبات ادعا روبرو شدهاند و هیچ راهی برای رد آن ندارند ولی با این حال از موضع خود عقبنشینی نمیکنند و البته این مسئله تعجب برانگیزی نیست اما اینکه رسانهها همچنان به این بازی از پیش شکست خورده ادامه دهند جای تعجب بیشتری دارد. اگر بخواهیم این موضعگیری آنان را تعجبآور بدانیم این وضعیت علیرغم وجود تمام نشانههای از پیش هشدار دهندهای وجود دارد که من در چهار یا پنج ماه گذشته به آن اشاره نمودهام. این نشانهها یکباره ظاهر میشوند و به همان سرعت محو میگردند ولی برخی از همکاران ما قادر به مشاهده این نشانهها هستند.
* تیری میسان: شما با اهمیت بسیاری تلاش میکنید تا صرفاً به بازگویی رئوس مطالب مربوط به حوادث و وقایع روی داده در 11 سپتامبر بپردازید و هیچگونه تفسیری از آن به عمل نیاوردید. در مجموع کارشناسان 3 فرض را در مورد ماهیت این حوادث طرح کردهاند:
1- دولت بوش کاملاً در جریان حوادث و حملات انتخاری پیشرو بوده است.
2- دولت بوش از آن مطلع بوده ولی با این حال اجازه داده است تا روی دهد.
3- دولت بوش در تحقق یافتن حوادث دخالت داشته است.
افکار عمومی امروزه به چه شکلی به این حوادث مینگرند؟
- اریک رینود: موضعگیری جویندگان حقیقت و علی الخصوص دیوید گریفین که یکی از مغزهای متفکر این دسته است و من نیز او را ملاقات کردهام در این مورد بسیار روشن است. او در کمال خونسردی به من گفت: «این حملهای با منشاء داخلی بوده است.» بنابر گفته او فرض سوم صحیح است. ما دو نفر تنها در حوالی یک کافه تریا بودیم و این اعتماد او من را متحیر نمود. زیرا ذکر چنین مطلبی از فردی چنین دقیق و در عین حال محتاط که در اظهارنظرهای خود در مطبوعات با رندی و زیرکی سخن میگوید عجیب و حیرتآور بود. هر چند که من در اکثر موارد برای آنکه تمام مطالب مطرح شود خواننده کتاب خود را آزاد میگذارم تا نظر شخصی خود را بسازد. اعتقاد من بعد از سالها مطالعه در خصوص این موضوع آن است که دولت بوش کاملاً در جریان حوادثی قرار داشت که قرار بود در آیندهای نزدیک به وقوع بپیوندد. از سوی دیگر کمبودی در شواهد و مدارک برای اثبات این مسئله وجود ندارد. این حقیقت نیز وجود دارد که بخش اندکی از مسئولین بلندپایه آمریکایی که مطمئناً از جناح محافظهکار آمریکا هستند عاملان این حملات تروریستی را در رسیدن به هدف مورد نظر خود همراهی نمودهاند. برای من سخت غیرقابل باور است که بپذیرم نیروهای اسلامگرا چندین تن مواد منفجره "نانوترمیت " را دستکاری و آنها را به دلخواه خود در سه برج مذکور نصب نمایند.
اما اطمینان گریفین از این مطلب من را منقلب کرد. زیرا من میدانم که او هنوز مطالبی برای نوشتن در خصوص این حوادث دارد و اطلاعات در دسترس او اطلاعاتی دست اول میباشند.
گریفین شخصیت بزرگ دانشگاهی آمریکا به مطالعه کتاب دروغ بزرگ اثر تیری میسان میپردازد تا آنرا اثری احمقانه بداند اما با ملاحظه محتوای این کتاب دچار حیرت میشود و از آن پس به عنوان یکی از رهبران سرسخت جنبش آمریکایی برای کشف حقایق حادثه 11 سپتامبر میشود.
* تیری میسان: در آمریکا جنبش حقیقتیابی ابعاد 11 سپتامبر خواستار آغاز دوباره تحقیق و تفحصی دیگر در این زمینه شده است.
** روزی باید عاملان دولتی کشتهشدگان 11 سپتامبر محاکمه شوند
بنظر میرسد که گمان این دسته از شهروندان آمریکا بر آن است که این پرونده ممکن است یک روز در دادگاهی مدنی مورد قضاوت قرار گیرد و از سوی دیگر استدلالها یا دلیلهایی که دولت آمریکا به آن اشاره میکند، وجود خارجی ندارد. با این حال بدون توجه به نوع تفسیری که ما از این حادثه در ذهن خود حفظ میکنیم، حقیقت آشکار آن است که رسیدگی به این حوادث تنها در صلاحیت قوانین ملی آمریکا باقی نمیماند. از سوی دیگر دولت بوش تمام تلاش خود را به کار گرفت تا حقیقت در پس این ماجرا را پنهان نگه دارد و این کار یا به طور مستقیم توسط دولت یا با وارد کردن واسطهای مانند کمیسیون تحقیق کاخ سفید صورت میپذیرد. با این توصیف طرح درخواستی مانند انجام تحقیق و تفحص قضائی چه معنایی دارد؟
- اریک رینود: من نظری کاملاً موافق با عقیده شما دارم. آنچه که در روز 11 سپتامبر سال 2001 روی داد چیزی جز ساخت توجیهاتی برای موجه جلوه دادن عملیاتی نظامی در افغانستان و بعد از آن در عراق نبوده است. البته طرح حمله به افغانستان و عراق از پیش طرح ریزی شده بود و طبق منطق من اینگونه مسائل و پروندهها در چارچوب دادگاه کیفری بینالمللی قابل بررسی میباشند.
عقیده من بر آن است که رهبران این نهضت حقیقت طلبی از مدتها قبل چنین فکری را در سر داشتهاند اما عجالتاً صدها هزار حقیقتطلب گمنام نیز خود شکایاتی دارند که منتظر طرح و حل آنها از طریق قانونی و قضائی هستند و آنها با کمال جدیت تمام وقت خود را در این کار صرف نمودهاند تا این بار تحقیق و تفحصی ملی و مردمی به عمل آید و کسانی که مرگ سه هزار نفر قربانی این حوادث را موجب شدهاند و یا اجاره قتل آنها را داده و یا در عمل مجرمانه قتل آنها معاونت داشتهاند، محکوم شوند. واضح و آشکار است که طرح چنین درخواستی به منزله قرار گرفتن در مرحلهای ایدهآل است که امکان طرح دعوی در دادگاه کیفری بینالمللی را فراهم میسازد اما این امر نیز با خطر دیگری یعنی اطاله روند تحقیق روبروست. با این حال رهبران حقیقتطلبان این اندیشه را در سر دارند که قبل از شروع هرگونه تحقیق و تفحص به ارائه توصیفی همراه با اغراق در مورد فاجعه 11 سپتامبر بپردازند. وضعیت به هرگونه که باشد دیگر هیچ مانعی بر سر راه این نهضت وجود نخواهد داشت و دلیل آن هم استدلالها، شواهد و مدارکی است که این رهبران اکنون در اختیار خود دارند.
* تیری میسان: حادثه 11 سپتامبر در ایالات متحده آمریکا روی داده است با این حال نتایج و تبعاتی در سطح جهانی به جای گذاشته است. شما سالها راه تحلیل و بررسی عملکرد نهضت حقیقتطلبی را در پیش گرفتید و اکنون تنها برای رفع تکلیف اشارهای مختصر و سریع به عکسالعملهای صورت گرفته در سایر نقاط دنیا نمودهاید. آیا این نوع برخورد شما بدان معناست که تنها اتفاقاتی که در درون امپراطوری سلطه روی میدهد حائز اهمیت است و یا نمیتوان آنرا باور نمود؟
- اریک رینود: مطمئناً نگاه من به اینگونه نیست. علت اتخاذ چنین رویهای در این کتاب آن است که در نگاه من حوادثی با منشا 11 سپتامبر به هیچ وجه قابل تحمل نیست و به همین خاطر من این کتاب را به نگارش درآوردهم. انتخاب چنین زاویه نگاهی برای بررسی حوادث 11 سپتامبر از آن جهت صورت گرفت که در فرانسه شناختی کافی نسبت به نحوه آغاز سومین هزاره میلادی که همراه با فاجعه بوده است، وجود ندارد. در جامعه فرانسه زبان اروپا و علی الخصوص در کشور فرانسه صحبت کردن مردم در مورد حادثه 11 سپتامبر تنها به شکل محکومیت تمام و کمال مسببان این واقعه، دشنام دادن به آنها و ناله و نفرین کردن صورت میپذیرد. خواست من از نگارش این کتاب آن بوده است تا سنگ بنای بحث و گفتگویی سالم میان شخصیتهای بزرگ صاحبنظر آن هم در خصوص پدیدهای بنا گذاشته شود که چهره دنیا را کاملاً تغییر داده است.
واضح است که من با داشتن چنین نگاهی آن هم با بیشترین توجه به حوادث روی داده و حوادثی که اکنون روی میدهند سلطه جابرانه آمریکا بر منطقه خاورمیانه و اهداف بعدی آن در طرح سلطه مانند روسیه و چین را مورد ملاحظه قرار دادهام. تلاش من بر آن بوده است تا مردم در جریان حوادثی قرار گیرند که واقعاً در پس پرده حادثه 11 سپتامبر 2001 روی داده است. اکنون نیز من احتمالاً با کنجکاوی به بررسی ابعاد دیگری از مسئله خواهم پرداخت. بسیارند مطالبی که باید در این خصوص به نگارش درآیند.
حجتالاسلام سیدمحمدرضا میرتاجالدینی معاون رئیس جمهور در امور مجلس که با خبرنگار پارلمانی خبرگزاری فارس در خصوص جلسه شب گذشته نمایندگان مجلس با رئیس جمهور گفتوگو میکرد، با بیان اینکه این دیدار جلسه بسیار خوبی بود، اظهار داشت: حدود 150 نفر از نمایندگان مجلس از اعضای هیئت رئیسه و کمیسیونهای تخصصی پارلمان در این جلسه حضور داشتند.
وی با تأکید بر اینکه فضای بسیار خوب و صمیمی در جلسه مذکور حاکم بود، یادآور شد: در ابتدای جلسه بنده ضمن خیرمقدم به نمایندگان، به پیروزیهای ملت بزرگ ایران در سال 88 و در انتخابات دهم ریاست جمهوری و در مقابل فتنه اخیر اشاره کردم.
معاون رئیس جمهور در امور مجلس افزود: پیروزیهای بسیار بزرگی در سال 88 و با نعمت حضور مردم در صحنههای مختلف و تدبیر رهبری به دست آمد، از اینرو باید به خاطر این نعمت، سپاسگزار مردم باشیم و در سالی که از سوی رهبر معظم انقلاب به نام سال «همت مضاعف، کار مضاعف» مزین شده است، خدمت به مردم را در عرصههای مختلف افزایش دهیم.
میرتاجالدینی در ادامه گفتوگوی خود با فارس به محورهای صحبتهای رئیس جمهور در این جلسه اشاره کرد و توضیح داد: آقای احمدینژاد رئیس جمهوری در این جلسه با اشاره به سال 88، پیروزیهای کشورمان را در عرصههای سیاسی، بینالمللی، صنعت، مسکن و فناوریهای مختلف بیان کرد.
وی اضافه کرد: آقای احمدینژاد همچنین در این جلسه ضمن تشکر از نمایندگان مجلس به خاطر زحماتی که در تدوین و تصویب بودجه سال 89 کشیدند، گفت: نمایندگان مجلس بودجه خوبی را برای سال 89 تدوین کردند که انشاالله با اجرای قانون هدفمندسازی یارانهها نیز مشکلات موجود حل خواهد شد.
معاون پارلمانی دولت در ادامه از نامه رئیس جمهور به علی لاریجانی رئیس مجلس در خصوص قانون هدفمندسازی یارانهها خبر داد و گفت: رئیس جمهور در این نامه خواسته که با کمک مجلس تنگناهای قانون هدفمندی یارانهها حل شود.
وی با بیان اینکه نامه مذکور در خصوص رفع مشکلات قانون یارانههای هدفمند است، تأکید کرد: در این جلسه همچنین تعدادی از نمایندگان با ملاقاتهای انفرادی که با رئیس جمهور داشتند، مشکلات خود را منتقل کردند و برخی نیز پیشنهاداتی را در بعضی از موضوعات مطرح کردند اما به صورت رسمی نمایندهای سخنرانی نکرد.